فانی لند‌

همه چیز درباره حزب بعث؛ جریانی که سرنوشت سوریه و عراق را تغییر داد

زمینه شکل‌گیری بعث به سال‌های میانی قرن بیستم باز‌می‌گردد. در میانه قرن بیستم، وقتی که جهان عرب در گیرودار بحران‌های پسااستعماری و فروپاشی امپراتوری‌ها، به دنبال معنا و مسیر تازه‌ای می‌گشت. در این زمانه بود که حزب بعث عربی، چونان ندایی پرشور، نوید دنیایی نوین را می‌داد. این حزب با شعار «وحدت، آزادی، سوسیالیسم»، وعده‌ای آرمانی به مردم عرب می‌داد؛ آرمانی که می‌خواست غرور از دست رفته عرب را بازگرداند. اما در عمل، مسیر این حزب از آرمان‌های اولیه خود فاصله گرفت و به نمونه‌ای از ناکارآمدی و شکست ایدئولوژی‌های سیاسی تبدیل شد.

زمینه‌های تاریخی شکل‌گیری حزب بعث

برای درک جذابیت اولیه حزب بعث، باید فضای دهه ۱۹۴۰ جهان عرب تصور کنیم؛ جایی که سایه استعمار همچنان سنگین بود و اعراب، با تقسیم سرزمین‌هایشان به واحد‌های کوچک و غیرمستقل، احساس می‌کردند هویتی پراکنده و تکه‌پاره دارند. علاوه بر این، تقسیمات استعماری قرارداد سایکس-پیکو و سپس تشکیل اسرائیل در سرزمین فلسطین، شعله خشم و ناامیدی را در میان مردم عرب برافروخته بود. در همین حال و هوا بود که میشل عفلق و صلاح‌الدین بیطار، بنیان‌گذاران حزب بعث، در آثار خود از «وحدت جهان عرب» نوشتند و ایده‌ی اصلی ایدئولوژی حزب بعث را شکل دادند.

میشل عفلق که تحت تاثیر آثار فیلسوفانی مانند روسو و روحانیون اسلامگرایی مانند محمد عبده بود، در نوشته‌هایش می‌گفت: «عرب بودن به معنای داشتن یک نژاد خاص نیست، بلکه روحی است که می‌تواند جهان را به عدالت و عظمت رهنمون شود.» او معتقد بود که احیای تمدن عربی می‌تواند الگوی نوینی برای همه ملل باشد.

حزب بعث، برخلاف جریان‌های ملی‌گرای سنتی، تلاش داشت تا ترکیبی از مدرنیته، عدالت اجتماعی و سنت تاریخی را در ایدئولوژی خود بگنجاند. حزبی که وعده می‌داد اعراب می‌توانند تحت یک پرچم واحد به «شکوه گذشته و از دست رفته» خود بازگردند. اما و ناکارآمدی حزب از همان ابتدا عیان بود: آرمان‌گرایی بعثی هیچ با فضای واقعی، فضایی پیچیده و متکثر، تناسب نداشت و تضاد‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی جوامع عربی، این وحدت را به آرزویی دست‌نیافتنی بدل کرد.

آرمان حزب بعث در عمل

در تاریخ ۸ مارس ۱۹۶۳، حزب بعث از طریق یک کودتای نظامی علیه دولت ناظم القدسی به قدرت رسید. این رویداد در ابتدا با عنوان انقلاب شناخته نمی‌شد و تنها به‌عنوان یک کودتا_ مشابه شش کودتای موفق دیگری که از سال ۱۹۴۹ جمهوری جوان سوریه را متزلزل کرده بودند_ معرفی شد، اما مدتی بعد اصطلاح انقلاب وارد ادبیات رسمی کشور سوریه شد و توسط رسانه‌های دولتی به کار رفت.

یک ماه پیش از کودتای سوریه، افسران بعثی در عراق نیز عبدالکریم قاسم را اعدام کرده و با کودتا به قدرت رسیده بودند. این هم‌زمانی باعث ایجاد رقابتی بر سر مشروعیت و ریاست بر حزب بعث میان دو کشور شد؛ رقابتی که تا سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ ادامه داشت.

حزب بعث سوریه یک شورای فرماندهی انقلاب (RCC) تاسیس کرد که از مدل مشابه مصری الهام گرفته بود؛ مدلی که پس از سرنگونی ملک فاروق در سال ۱۹۵۲ ایجاد شده بود. قانون اساسی نیز به حالت تعلیق درآمد و شورای فرماندهی انقلاب اختیارات قانون‌گذاری گسترده‌ای دریافت کرد و عملا اختیارات پارلمان سوریه شد. حزب بعث مجموعه‌ای از اقدامات جنجالی را به اجرا درآورد که صد‌ها در نتیجه آن سیاستمدار و نخبگان قدیمی از حقوق مدنی خود محروم شدند. رئیس‌جمهور پیشین، ناظم القدسی، زندانی شد. خالد العظم، نخست‌وزیر پیشین، به سفارت ترکیه در دمشق پناه برد. دارایی‌های مقامات پیشین نز مصادره شد. هر چیزی و هر کسی که به دوره پیش از سال ۱۹۶۳ مرتبط بود، از جامعه سوریه حذف شد. کتاب‌های تاریخی به‌عنوان «آثار منحط سرمایه‌داری و طرفداران غرب» جمع‌آوری شدند. شورای فرماندهی انقلاب در سوریه، یکی پس از دیگری، احکام و مقرراتی صادر کرد که تمامی احزاب سیاسی را، به‌جز حزب بعث، ممنوع کردند و مجوز ۴۷ نشریه مختلف، از مجلات عمومی گرفته تا روزنامه‌های سیاسی، لغو شد. در نتیجه کشور سوریه به یک دولت تک‌حزبی تبدیل شد که تنها دو روزنامه داشت: «البعث» به‌عنوان ارگان رسمی حزب، و یک روزنامه دولتی به نام «الثوره» (انقلاب).

در سوریه نیز حافظ اسد، با ایجاد یک نظام پلیسی و سرکوب شدید به حکومت کردن ادامه داد. وی مقام ریاست جمهوری را به ارثیه پدری خانواده خود بدل کرد و فرزندش نیز راه پدر را در پیش گرفت. نتیجه عمل این پدر و پسر جنگ داخلی و ویران شدن سوریه بود.

در عراق نیز حزب بعث به صدام حسین رسید و وی موفق شد با اعدام بسیار یاز اعزای حزب به قدرت مطلقه برسد. صدام حسین، که در سال ۱۹۷۹ رهبری حزب را به دست گرفت، به سرعت به یکی از خشن‌ترین دیکتاتور‌های خاورمیانه تبدیل شد. سیاست‌های صدام، از جمله جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) و حمله به کویت (۱۹۹۰)، کشور را به ویرانی کشاند. صدام حسین، برخلاف وعده‌های عدالت اجتماعی، با سرکوب مخالفان و متمرکز کردن قدرت در دستان خود، حزب بعث را به ابزاری برای حفظ قدرت شخصی تبدیل کرد. فساد اقتصادی، سوءمدیریت و انزوای بین‌المللی، در نهایت به سقوط رژیم بعث عراق در سال ۲۰۰۳ منجر شد.

سوسیالیسم عربی: یک ایده خوب، اجرای بد

یکی از جذاب‌ترین وجوه ایدئولوژی حزب بعث، تاکید آن بر عدالت اجتماعی و سوسیالیسم عربی بود. عفلق معتقد بود که جامعه عرب، با بهره‌گیری از ارزش‌های سنتی خود و در عین حال اتخاذ سیاست‌های مدرن اقتصادی، می‌تواند الگویی جدید از عدالت اجتماعی ارائه دهد.

اما در عمل، این سوسیالیسم چیزی جز یک سیستم دولتی ناکارآمد نبود. سیاست‌هایی مانند اصلاحات ارضی و ملی‌سازی صنایع، که در ابتدا با استقبال عمومی همراه بود، به سرعت منجر به فساد و سوءمدیریت شد. رژیم‌های بعثی سوریه و عراق، به جای توزیع عادلانه منابع، از اصلاحات به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود استفاده کردند.

تاریخ‌نگاران معتقدند که وابستگی شدید رژیم‌های بعثی به درآمد‌های نفتی، یکی از دلایل اصلی ناکامی اقتصادی آنها بود. با سقوط قیمت نفت در دهه ۱۹۸۰، بسیاری از سیاست‌های رفاهی حزب بعث متوقف شد و نارضایتی عمومی به اوج رسید.

وحدت یا اقتدار؟

«تمام ایدئولوژی‌هایی که بر پایه نفی دیگری بنا شوند، در نهایت خود را نفی خواهد کرد.» این دیدگاه هانا آرنت، به خوبی وضعیت حزب بعث را توضیح می‌دهد. شعار «وحدت عربی» که ستون فکری حزب بعث را تشکیل می‌داد، در عمل چیزی بیش از یک ابزار تبلیغاتی نبود. تجربه این حزب در دو کشور سوریه و عراق، نشان داد که این وحدت هرگز نمی‌تواند به معنای واقعی کلمه تحقق یابد. هر دو شاخه حزب بعث در سوریه و عراق، به جای همکاری برای دستیابی به اهداف مشترک، به رقابتی تلخ و خونین پرداختند. سوریه تحت رهبری حافظ اسد و عراق تحت رهبری صدام حسین، به دو دشمن قسم‌خورده تبدیل شدند که بیشتر بر سر رسیدن به قدرت با یکدیگر مبارزه می‌کردند تا برای وحدت اعراب. شعار آزادی حزب بعث، دستاویزی شد برای سرکوب مخالفان. رژیم‌های بعثی در هر دو کشور سوریه و عراق، به سرعت به نظام‌هایی تک‌حزبی تبدیل شدند که هیچ انتقادی را تحمل نمی‌کردند. هزاران نفر از روشنفکران، منتقدان و حتی اعضای سابق حزب، قربانی سیاست‌های سرکوبگرانه شدند. 

این جمله از محمود درویش، شاعر فلسطینی، شاید بهترین توصیف برای سرشت و سرنوشت حزب بعث باشد: «ایدئولوژی‌ها باید در خدمت مردم باشند، نه اینکه مردم قربانی ایدئولوژی شوند.»

ایدئولوژی حزب بعث

ایدئولوژی حزب بعث عربی بر سه محور اصلی استوار بود که به‌عنوان شعار‌های بنیادین این حزب مطرح می‌شد: وحدت، آزادی و سوسیالیسم. هر یک از این محور‌ها با توجه به شرایط خاص اجتماعی و تاریخی جهان عرب تعریف شده بودند و نقش مهمی در جذب حمایت مردمی داشتند.

اصل اول، یعنی وحدت عربی، بر این باور استوار بود که تمام کشور‌های عربی باید تحت یک حکومت متحد گرد هم آیند. حزب بعث معتقد بود که تجزیه جهان عرب نتیجه سیاست‌های استعماری است و این تجزیه باید از میان برداشته شود. با این حال، در عمل، این ایده به‌دلیل اختلافات قومی، زبانی و سیاسی میان کشور‌های عربی، هرگز به تحقق نرسید.
اصل دوم، آزادی، شامل رهایی از استعمار و استبداد داخلی بود. حزب بعث وعده ایجاد یک نوع دموکراسی عربی را داده بود، اما در عمل، حکومت‌های بعثی به نمونه‌های بارز دیکتاتوری تبدیل شدند. نمونه‌های عراق تحت حکومت صدام حسین و سوریه تحت سلطه حافظ اسد نشان‌دهنده فاصله عمیق میان آرمان‌ها و واقعیت‌ها بود.

سوسیالیسم، به‌عنوان سومین اصل، تلاش داشت تا از طریق توزیع عادلانه منابع، عدالت اجتماعی را برقرار کند. این شعار به‌ویژه در میان طبقات محروم محبوبیت داشت، اما در عمل، سیاست‌های اقتصادی حزب بعث به‌جای کاهش نابرابری‌ها، به فساد و سوءاستفاده منجر شد.

برچسب ها

,

مطالب مشابه را ببینید!