محمدرضا شاه پس از ترک ایران به کدام کشورها رفت؟
امروز برابر است با سالگرد خروج محمدرضا شاه پهلوی از ایران در ۲۶ دیماه سال ۱۳۵۷. بیش از چهار دهه از آن روز گذشته است، اما این واقعه همچنان یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. تصمیم شاه برای ترک ایران، همراه با نشانههایی از اضطراب، غم، و شاید احساس شکست بود. او در آن زمان نه تنها با انقلابیون، بلکه با بحرانهای داخلی، فشارهای خارجی، و حتی عدم حمایت اطرافیانش روبرو بود.
شاه و حس شکست در پایان یک دوران
محمدرضا شاه پهلوی در آخرین روزهای سلطنت خود، آشکارا دچار افسردگی و ناامیدی شده بود. او که سالها خود را قدرتمندترین فرد ایران میدانست، اکنون احساس میکرد که مردم به او پشت کردهاند.
اردشیر زاهدی ترتیبی داد که یکی از افراد مرتبط با انقلابیون، یعنی منصور اقبال با شاه دیدار کرده و برنامه انقلابیون برای گرفتن قدرت در نبود شاه را گزارش دهد. منصور اقبال از خویشاوندان منوچهر اقبال بود که پدرش تولیت آستان حضرت معصومه را در اختیار داشت و در کل خانواده اقبال رابطه خوبی با روحانیون داشتند. منصور اقبال آخرین شخصی بود که با شاه دیدار کرد تا وی را از رفتن منصرف کند.
اقبال در خاطراتش ملاقات با شاه را چنین توصیف میکند: «هنگامی که به کاخ نیاوران رفتم نیروهای گارد را دیدم. به داخل رفتم و هیچکس آنجا نبود. از پلهها بالا رفتم و وارد اتاق او شدم و چند دقیقهای منتظر ماندم. به مدت بیست دقیقه با او ملاقات کردم. دیدن چهره شاهنشاه که بسیار غمگین به نظر میرسید برایم قابل تحمل نبود. به ایشان پیشنهاد کردم به نوشهر برود و در ایران بماند که شاهنشاه این پیشنهاد را مسکوت گذاشتند.»
شاه هیچکدام از این پیشنهادها را قبول نکرد و مصمم بود هرچه زودتر از ایران خارج شود.
عباس میلانی درباره این تصمیم شاه مینویسد: «در یک نکته به گمانم شکی روا نیست. آن روزها شاه احساس میکرد مردم ایران به او «پشت» کردهاند. حتی میگفت قدر خدماتش را ندانستهاند. غرب را هم به خیانت متهم میکرد. میگفت سالها متملّقان اطرافش به او دروغ گفتند و مردم هم همه خدماتش را نادیده انگاشتهاند و به آنها پشت کردهاند.»
ارتش و چالش حفظ قدرت در نبود شاه
تصمیم شاه برای خروج از کشور، واکنشهای گستردهای در میان فرماندهان ارتش و دولتمردان برانگیخت. تیمسار قرهباغی و دیگر فرماندهان بلندپایه ارتش از شاه خواستند در ایران بماند یا دستکم به جزیره کیش برود.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که اگر شاه در کشور میماند، ارتش احتمالاً اعلام بیطرفی نمیکرد و مسیر انقلاب تغییر میکرد. بااینحال، شاه به هشدارها و توصیهها بیتوجه ماند. حتی تلاش اردشیر زاهدی برای ارتباط با مخالفان و گزارش خطرات خروج شاه نیز نتیجهای نداشت.
شاه و باور به خیانت غرب
شاه همواره به تئوریهای توطئه باور داشت و در روزهای آخر حکومت خود نیز معتقد بود که آمریکا و بریتانیا پشت پرده انقلاب ایران هستند. او از نقش مردم در اعتراضات غافل بود و احساس میکرد که دستاوردهایش برای ایران نادیده گرفته شده است.
فرح پهلوی نیز تلاش کرد شاه را متقاعد کند که خود ایران را ترک کند و او بهعنوان نایبالسلطنه در کشور بماند، اما شاه این پیشنهاد را رد کرد.
روز خروج و ماجرای بدرقه در فرودگاه
پیش از خروج شاه و ملکه، فرزندان آنها ایران را ترک کرده بودند. فرحناز، بزرگترین دختر آنها، یک ماه قبل نزد ولیعهد رفت که در آمریکا مشغول تحصیل بود. علیرضا و لیلا هم روز ۲۵ دی، یک روز پیش از خروج پدر و مادرشان، با سرپرستی مادر بزرگ، فریده دیبا، عازم آمریکا شده بودند.
پیش از رفتن یک میهمانی خداحافظی برگزار شد و شاه به همه تاکید کرد که پس از سه-چهار ماه به کشور بازخواهد گشت.
از راست به چپ: علیرضا پهلوی، فرحناز پهلوی، لیلا پهلوی، فریده دیبا، رضا پهلوی
خبرنگار وقت بیبیسی در تهران، صبح بیست و ششم دی ماه را آفتابی و سرد توصیف میکند. او در گزارشش از تهران مینویسد: «کسی نمیدانست که قرار است امروز شاه از ایران برود. باد شدیدی، برفهای نشسته بر کوههای البرز را با خود به شهر میآورد. رادیو تهران از صبح مارشهای متعددی پخش میکرد. فضای کلی شهر آرام بود. تا پیش از خبر ساعت ۱۴ رادیو تهران که خبر خروج شاه از ایران را برای اولین بار داد و با او گفتگوی مختصری کرد، همه اطلاعات ما بر اساس حدس و گمان بود.»
شاه و ملکه با دو هلیکوپتر جداگانه به فرودگاه مهرآباد رفتند و مراسم بدرقه در فرودگاه مهرآباد برگزار شد.
شاه که به نظر آشفته و نگران میرسید، وقتی شاپور بختیار را در فرودگاه ندید، با ناراحتی دستور داد علت غیبت او را جویا شوند.
به دلیل اعتصاب کارکنان مخابرات و خرابی خطوط تلفن، گرفتن خبر از مجلس شورای ملی ممکن نبود.
امیراصلان افشار، رئیس اداره کل تشریفات دربار، با استفاده از بیسیم، توانست از مجلس که شاهد جلسه پرتنش رای اعتماد به کابینه شاپور بختیار بود، کسب خبر کند. شاه نمیخواست پیش از به نتیجه رسیدن این جلسه، کشور را ترک کند.
سرانجام شاپور بختیار هم به فرودگاه آمد و بدرقه محمدرضا شاه و شهبانو فرح، به آخرین دقایقش رسید. در تصاویر خبرگزاری فرانسه، شاپور بختیار هم پشت سر شاه و در چند قدمی پلههای فرودگاه گریه میکرد.
شاه در دیدار کوتاهی به بختیار گفت: «ایران را به شما میسپارم. شما را به خدا.»
عباس میلانی تاخیر بختیار را چنین توضیح میدهد: «باید در تایید رفتار بختیار دستکم این نکته را اذعان کرد که او برای سی و پنج سال بیش و کم پیوسته با رژیم شاه درگیر بود و چندین بار به زندان افتاده بود. همچنین از رفتاری که شاه با مصدق کرده بود دلگیر و دلخور بود. اما وقتی به فرودگاه رسید نیمنگاهی به شاه و چهره غمبارش کفایت کرد که حلقه گرد گریه از گوشههای چشم بختیار نیز جاری شود.»
هواپیما را خود شاه تا زمان خروج از ایران، خلبانی کرد و سفری را آغاز کرد که شاید خودش آن موقع نمیدانست به کدام سو است؟
آوارگی شاه و ناامیدی از حمایت دوستان قدیمی
شاه پس از خروج از ایران، برای اقامت در کشورهای مختلف با مشکلات فراوانی مواجه شد. بسیاری از کشورهایی که زمانی شریک یا دوست ایران بودند، حاضر به پذیرش او نشدند. اردشیر زاهدی روایت کرده که شاه بارها از این وضعیت ابراز ناراحتی کرده و گفته است: «یعنی هیچ جایی در این دنیا برای من نیست؟»
پس از خروج از ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷، محمدرضا شاه پهلوی مسیری طولانی و پر از سرگردانی را میان کشورهای مختلف طی کرد.
مصر: اولین مقصد شاه
شاه ابتدا به مصر رفت و مورد استقبال گرم انور سادات، رئیسجمهور وقت این کشور، قرار گرفت. سادات که روابط نزدیکی با شاه داشت، او و خانوادهاش را در کاخ «القبه» در قاهره اسکان داد. اقامت شاه در مصر حدود ۶ هفته به طول انجامید. در این مدت او در دیدارهای مختلف با مقامات مصری و برخی دیپلماتهای خارجی درباره آینده ایران گفتوگو کرد. اما با گسترش اعتراضات بینالمللی علیه رژیم پهلوی و شرایط حساس انقلاب، شاه مجبور شد مصر را ترک کند.
مراکش: توقف کوتاه در کاخ پادشاهی
از مصر، شاه به مراکش رفت و در کاخ ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، اقامت کرد. با وجود استقبال اولیه، حضور شاه در مراکش بسیار کوتاه و توأم با ناراحتی بود. شاه از عدم حمایت کافی ملک حسن دوم و نگرانیهای امنیتی در این کشور احساس ناامنی میکرد. فشارهای بینالمللی نیز بر شاه و میزبانانش افزایش یافته بود و او پس از حدود ۲ ماه مجبور به ترک مراکش شد.
باهاما: اقامت در تبعیدگاه لوکس
پس از مراکش، شاه به جزایر باهاما رفت و در آنجا در ویلایی تحت نظر اقامت کرد. این دوران برای شاه بسیار دشوار بود، زیرا دولت باهاما تحت فشار ایالات متحده شرایط محدودکنندهای را برای شاه و خانوادهاش اعمال کرد. او در این مدت از بیماری سرطان که بهطور پنهانی با آن دستوپنجه نرم میکرد، رنج میبرد. اقامت شاه در باهاما نیز حدود ۲ ماه طول کشید.
مکزیک: انتظار در کوئرناواکا
شاه سپس به مکزیک رفت و در شهر کوئرناواکا ساکن شد. اقامت در مکزیک کمی طولانیتر بود و شاه امیدوار بود که این کشور محل مناسبی برای زندگی باشد. اما تظاهرات ایرانیان مقیم خارج و حساسیتهای سیاسی دولت مکزیک باعث شد او احساس امنیت نکند. در همین دوران بیماری شاه وخیمتر شد و پزشکان توصیه کردند که او برای درمان به کشوری با امکانات پزشکی پیشرفتهتر برود.
ایالات متحده: درمان و بحران سیاسی
شاه در نهایت به ایالات متحده رفت و در بیمارستان نیویورک تحت درمان قرار گرفت. این تصمیم بحران بزرگی را در روابط ایران و آمریکا ایجاد کرد. دانشجویان ایرانی سفارت آمریکا در تهران را تسخیر کردند و به دنبال استرداد شاه بودند. تحت فشار سیاسی و با وخامت اوضاع گروگانگیری، دولت کارتر مجبور شد شاه را به ترک آمریکا تشویق کند.
پاناما: توقف کوتاه و ترس از استرداد
پس از خروج از آمریکا، شاه به پاناما رفت، اما این اقامت نیز طولانی نبود. شاه و اطرافیانش نگران بودند که دولت پاناما تحت فشار انقلابیون ایرانی او را تحویل دهد. این ترس باعث شد شاه از این کشور نیز خارج شود.
بازگشت به مصر: پایان راه
شاه سرانجام دوباره به مصر بازگشت و اینبار نیز با استقبال انور سادات روبرو شد. او در کاخ القبه ساکن شد و تحت مراقبت پزشکان قرار گرفت. بیماری سرطان شاه در این دوره به مراحل نهایی رسیده بود و وضعیت جسمی او به شدت وخیم شده بود. محمدرضا شاه پهلوی در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰) در قاهره درگذشت و در مسجد الرفاعی به خاک سپرده شد.