فانی لند‌

معنی اصفهبد در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق اصفهبد در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

اصفهبد در دانشنامه آزاد فارسی:

اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] ( معرب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) معرب اسپهبد. مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف آرد: ایرانیان مراتبی داشتند که بزرگترین آنها پنج پایه بود و صاحبان این مراتب واسطه میان پادشاه و مردم بودند. و نخستین و برترین آنها موبذ بود بمعنی نگهبان دین زیرادین بلغت ایشان مو و بذ نگهبان است و موبذان موبذ رئیس موبدها و قاضی القضات است… و هیربذان در ریاست فروتر از موبدان باشند. پایه دوم وزیر است و نام آن «بزرگفرمذار» و بمعنی بزرگترین مأمور است. سوم اصفهبذ یا اصبهبد است و آن امیر امیرانست بمعنی نگهبان سپاه ، زیرا سپاه اسپه و بذ نگهبان است. چهارم دبیربذبمعنی نگهبان نویسندگان و پنجم تخشه بذ بمعنی نگهبان همه کسانی که با دست خویش رنج میکشند و وسایل معاش فراهم آرند، چون پیشه وران و کشاورزان و بازرگانان وجز آنان. و رجوع به اسپهبد و سپهبد و اصبهبد شود.


اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) ابوالحسن اردشیربن حسن. رجوع به اصفهبد حسام الدوله شود.


اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ /ب ُ ] ( اِخ ) ابوالفضل محمدبن شهریار، فرزند اصفهبد شهریاربن جمشیدبن بنداربن شیرزاد. یکی از اصفهبدان طبرستان بود. وی پس از مرگ پدر بفرمانروایی رستمدار رسید و مدت 14 سال سلطنت کرد. در روزگار وی الثائر باﷲملقب به سید ابیض که از خاندان علی بن ابیطالب ( ع ) بود در گیلان قیام کرد، مقارن آن حال میان اصفهبد ابوالفضل بن شهریار و اصفهبد شهریاربن دارا که حاکم جبال مازندران بود نبردی روی داد و اصبهبد شهریار از ابوالفضل گریخت و نزد رکن الدوله حسن بن بویه به ری رفت و از وی لشکری بیاری گرفت و بازگشت و بر قسمت اعظم طبرستان استیلا یافت و اصفهبد ابوالفضل محمد ناگزیر قاصدی نزد الثائر باﷲ فرستاد و او را به رستمدار دعوت کرد وی با سپاهی بسیار به رستمدار شتافت و ابوالفضل باوی دست بیعت داد و به اتفاق به سوی مازندران شتافتند و از سوی دیگر ابن عمید وزیر رکن الدوله در مصاحبت اصفهبد شهریار بمقابله با آنان درآمد و در محل نمیکاجنگی روی داد و ابن عمید منهزم گردید و ثائر با پیروزی به آمل درآمد، آنگاه میان الثائر و ابوالفضل محمد اختلاف روی داد و سید الثائر بسوی گیلان بازگشت و بکارهای خود پرداخت. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 416 ).


اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) اردشیربن کینخوار. رجوع به اصفهبد حسام الدوله… شود.بیشتر بخوانید …

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!