فانی لند‌

داستان رضا بیک ایمانوردی و داستان محبوبیتش بین مخاطبین

رضا بیک ایمانوردی یکی از چهره‌های عجیب سینمای ایران است. بازیگری که فیلم های ضعیف زیادی در کارنامه هنری‌اش دارد. اما مردم ایران او را به اندازه بهروز وثوقی، محمدعلی فردین و ناصر ملک مطیعی دوست دارند.

چرا مخاطبان بیک ایمانوردی را دوست داشتند؟

در چنین وضعیتی و در مواجهه با هنرمندانی مانند رضا بیک ایمانوردی است که آن پرسش بنیادین به ذهن هر محقق و پژوهشگری که در حوزه سینما کار می‌کند خطور می‌کند: تماشاگران سینما چرا یک بازیگر را فارغ از کیفیت فیلم‌هایی که بازی می‌کند دوست دارند؟ شاید بهترین پاسخ به این سوال را ریچارد دریفوس ستاره فیلم آرواره‌های اسپیلبرگ داده باشد: «ستاره‌گی در عالم سینما، رفاقتی است که بین مخاطب و یک بازیگر به وجود می‌آید. مثل آشنا شدن با فردی که در همان لحظه ملاقات، به دلایلی متفاوت، اتصالی میان آن دو نفر برقرار می‌شود و احتمالاً به ادامه دوستی و آشنایی‌شان می‌انجامد.»

جنس علاقه مردم به بیک ایمانوردی دقیقاً از همین جنسی بود که دریفوس درباره آن توضیح داده است. مردم بیک را دوست داشتند و این ربطی به کیفیت آثار بیک نداشت. خود بیک هم در نهایت این شکل از ستاره بودن را بیشتر از هر چیز دیگری دوست داشت.

او در مصاحبه‌ای می‌گوید: «مهم نیست که چی به دست آوردم و چی دارم. مهم این است که مردم راجع به من چی فکر می‌کنند. من ۳۰ سال در سینما زحمت کشیدم. الان از نظر احساس تامین هستم. وقتی مردم آنقدر به من لطف دارند فکر می‌کنم تمام بانک‌ها مال من است. تنها چیزی که از این دنیا لازم دارم یک لباس و یک غذای خیلی کوچک است. آن را هم با کمی کار کردن می‌توانم به دست بیاورم. همه زحمت من این بود که بتوانم خدمتی کرده باشم. اگر آن خدمت را از نظر مردم انجام دادم همین برایم کافی است که فکر می‌کنم اینطور بوده، چون مردم همه جا با خوشرویی با من برخورد می‌کنند. با آغوش باز با من روبرو هستند. همین برای من کافی است و یک ثروت بزرگ است.»

ورود بیک ایمانوردی به سینما

اما فارغ از میزان هواداران بیک ایمانوردی و عشق و علاقه‌ای که مردم به او دارند باید اعتراف کرد بیک هیچ وقت بازیگر بزرگی نبود. بخش اعظم مشهور شدن تیپ معروف بیک را هم باید به پای دوبلور نابغه‌اش منوچهر اسماعیلی نوشت که با هوشمندی تمام حرف زدن ستوان کلمبو را گرفت و روی صورت بیک گذاشت و از او یک ستاره بزرگ ساخت.

بدون اسماعیلی، بیک تبدیل به یک سوپراستار نمی‌شد. نقش اسماعیلی در موفقیت هنری بیک به قدری زیاد بود که خیلی‌ها می‌گفتند بیک در فیلم‌هایش دیالوگ نمی‌گفته و فقط لب می‌زده تا بعداً منوچهر اسماعیلی در اُتاق دوبلاژ دهان او را با دیالوگ‌های خودش پُر کند!

بیک بازیگر بسیار پرکاری بود و در ۱۳۴ فیلم بازی کرد. معروف بود که می‌گفتند ماشین هر تهیه کننده‌ای صبح‌ها زودتر به در خانه بیک برسد بیک در فیلم آن تهیه کننده بازی می‌کند. بیک البته استعداد زیادی هم داشت که به واسطه ساختار بد و ناموزون سینمای ایران به هدر رفت. بیک در رشته کشتی کج فعالیت می‌کرد و فعالیت در این رشته بود که به بیک اجازه می‌داد صحنه‌های اکشن اکثر فیلم‌هایش را خودش بازی کند.

بازی در صحنه های اکشن

زمانی که بیک برای بازی در صندلی الکتریکی به ایتالیا رفته بود صحنه‌های اکشن فیلم را بدون استفاده از بدل با چنان ظرافتی بازی می‌کرد که ستاره‌های خارجی آن فیلم یعنی لارنس هاروی و سیلوا کوشچینا محو تماشای بازی او می‌شدند. این ساموئل خاچیکیان بود که بیک ایمانوردی را کشف کرد.

خاچیکیان شیفته صورت خشک، خشن و رنجور بیک شده بود. علاوه بر این اندام ورزشکاری و توانایی‌های فیزیکی بیک هم باعث شد تا خاچیکیان برای بازی در نقش شخصیت‌های منفی او را انتخاب کند تا پای بیک به سینما‌ی ایران باز شود. بیک البته مسیر خودش را طی کرد و هیچ وقت حاضر نشد با کارگردانان متفاوت سینمای ایران کار کند.

دلیل این کارش هم حداقل برای خود او مشخص بود: «در جواب این که چرا هیچ وقت با هیچ کدام از کارگردان‌های موج نو همکاری نداشتم باید بگویم که اولا من در هر فیلمی که کار می‌کردم فروش شهرستان آن فیلم تضمین بود. من باکس آفیس بودم. من فروش داشتم. کارگردان‌های موج نو اگر می‌آمدند با من فیلم می‌ساختند اگر فیلم می‌فروخت خب من می‌گفتم این فروش به خاطر من است. به خاطر آن‌ها که نبود؛ بنابراین اصلا یک عداوتی با من وجود داشت و نمی‌توانستند با من کار کنند. چون آن‌ها می‌خواستند فیلمی بسازند که بگویند مال آنهاست، ولی اگر با من کار می‌کردند فروش مال من بود.»

تا حدی حق با بیک است. او بازیگر گرانی بود که برای هر فیلمش ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار تومان دستمزد می‌گرفت. او انتخاب کرد که ابعاد هنری کارنامه کاری‌اش کاری نداشته باشد و یک سوپراستار سینمای عامه پسند باقی بماند. هرچند این دستمزد‌های هنگفت هم از بیک یک میلیونر نساخت، چون او هرچه پول درآورد در خود سینما سرمایه‌گذاری و در نهایت هم ضرر کرد.

اگر بیک ایمانوردی با یک کارگردان صاحب سبک کار می‌کرد چه اتفاقی می‌اُفتاد؟

پاسخ این سوال را کیانوش عیاری داده است: «بیک‌ایمانوردی همه فیلم‌هایی که بازی کرده، مبتذل بودند. ولی من، چون شاخک‌های حساسی دارم، می‌توانستم ببینم زیر این بازی کلیشه‌ای و این داستان‌های سطحی، چه گوهری نهان است. به شکلی که اگر با یک کارگردان خوب مثل داریوش مهرجویی کار می‌کرد، ثابت می‌شد درست می‌گویم.» شاید حق با عیاری باشد.

بیک هیچ گاه خودش را در معرض آزمونی جدی قرار نداد تا به قول عیاری، عیار بازیگری‌اش مشخص شود. اما بعید نبود یک کارگردان خوب می‌توانست از بیک بازیگر بزرگی بسازد. اما فارغ از تمام این حرف‌ها بیک ایمانوردی ستاره بود و این غیرقابل کتمان است. خوب یا بد باکیفیت یا بی‌کیفیت مردم بیک را دوست داشتند و همین برای جاودانگی او کافی بود. بیک بالاتر از تمام فیلم‌هایی که بازی کرد به حافظه جمعی مردم ایران راه یافت. تا جایی که مردم کوچه و بازار به او احترام بگذارند و درباره‌اش بگویند: «اون فیلمی که آقا بیک بازی کرده باحاله!»

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!