نقد فیلم The Convert – ادغام فرهنگ و استثمار
The Convert فیلمی درام و تاریخی، محصول مشترک بینالمللی نیوزلند، استرالیا و بریتانیا در سال ۲۰۲۳، به کارگردانی لی تاماهوری (Lee Tamahori) میباشد. تاماهوری فیلمنامه را با همکاری شین دانیلسن (Shane Danielsen) براساس داستانی از مایکل بنت و رمان گرگ نوشته هامیش کلیتون (Hamish Clayton) به رشته تحریر درآورده است. گای پیرس (Guy Pearce) به عنوان توماس مونرو، یک مبلغ دینی، تیوریور ناتای ملبورن (Tioreore Ngatai-Melbourne) در نقش رنگیمای، لورنس مکور (Lawrence Makoare) به عنوان آکاتاروا، آنتونیو ته مایوها (Antonio Te Maioha) در نقش مایانویی و ژاکلین مک کنزی (Jacqueline McKenzie) نیز در نقش شارلوت در The Convert به هنرنمایی میپردازند.
داستانی از جنگ و صلح
در سال ۱۸۳۰ توماس مونرو به عنوان مبلغ دین از بریتانیا با کشتی تجاری وارد نیوزلند میشود. کمی بعد از ورودش به سرزمین، در جریان دعوای دو قبیله مائوری قرار میگیرد و از دختری به نام رنگیمای در مقابل رییس قبیله آکاتاروا محافظت میکند. مونرو اسب خود را به رئیس قبیله میدهد تا در عوض جان دختر را نجات دهد. او به همراه رنگیمای در شهرکی مهاجرنشین به نام اپورث ساکن میشود و در کلیسا به کار تبلیغ دین میپردازد. با این که مهاجران با قبیله رنگیمای توافق کردند اما سعی میکنند تا او را نادیده بگیرند.
مایانویی، پدر رنگیمای و رییس قبیلهای مائوری میباشد که برای محافظت از دخترش یکی از یارانش به نام پاهیروای را در اپورث در کنار مونرو مستقر میکند. اما مردم اپورث طی اقدامی پنهانی او را به قتل میرسانند. مونرو جنازه را به قبیله رنگیمای میبرد و سعی دارد تا از وقوع کشتار مهاجرها جلوگیری کند. بنابراین پیشنهاد بالا بردن مالیات را مطرح میکند. کمی بعدتر دفتر نقاشی مونرو به دست اعضای قبیله پیدا میشود که صحنههایی از جنگ در آن ثبت شده است.
مونرو طی گفتوگویی از گذشته خود به عنوام یک جنگجوی بریتانیایی میگوید که جنگی را رهبری کرده که در آن افراد بسیاری از جمله کودکان را به قتل رسانده و اکنون از کار خود پشیمان است و سعی دارد از جنگ دوری کند. با این وجود پدر رنگیمای میگوید که در شرف جنگ با قبیلهای غارتگر است و اگر مونرو بتواند پیمان صلحی برقرار کند از خونریزی جلوگیری میشود. مونرو برای برقراری صلح راهی میشود اما رییس قبیله که قصد جان رنگیمای را قبلا داشته از صلح سرباز میزند. جنگ صورت میگیرد و پدر رنگیمای با نیروی کم اما نقشه چینی جنگ را پیروز میشود.
مفاهیم اولیه و بنیادی!
نکته جالب این فیلم در نیازهای بشر و اولیهترین اکتهای انسان نهفته است. جنگ، صلح، مرگ، عشق، غذا، سرپناه و مفاهیم این چنینی در طول فیلم پرداخته میشوند. البته مفهوم تازهای که انسان مهاجر مدرن با خود به دل این قبیله میآورد، امید است! انسانی که از انگلستان کوچ میکند تا با کوله باری خالی در زمینهای پر بار این مناطق کندوکاو کند. او بشر مدرن امیدوار است، که همه چیز را رها میکند تا به زمینی پربار و آسمانی درخشان و دریایی بیکران دست پیدا کند. تا به اوجی که نمیداند کجاست برسد. اما نوع دیگری از وجودیت در این سرزمین حضور دارد، قبایل مائوری! این قبایل تماما با طبیعت عجین شدند.
اینها مردمانی هستند که زمرد برایشان در وهله اول حکم سلاح جنگ را دارد و در وهله دوم به عنوان زیورآلاتی برای یادآوری عزیزانشان استفاده میشود. بنابراین مانند انسان مدرن در پی کشف و اندوختن ثروت نیستند. مگر برای به دست آوردن سلاح گرم! اینها امید به آینده را نه، ولی لحظه را میشناسند، و آن را زیست میکنند. با رود سخن میگویند و به باد گوش میدهند. مردمان قبیله جنگ را به عنوان آنچه که پیشآمدش غیر قابل انکار است تداعی میکنند. همانطور که آکاتاروا بعد از مرگ هم قبیلهای هایش حاضر به صلح نمیشود و مرگ را از واجبات رئیس شکست خورده قبیله میداند!
عشق نیز به سادگی جنگ برای این مردمان پیش خواهد آمد و شاید پررنگترین تشابه بین دو ملت مختلف همین المان باشد. عشق به مثابه صلح در نظر گرفته میشود. رنگیمای نیز به عنوان کاراکتر مهم از این قاعده مستثنی نیست. او در نهایت با در دست گرفتن دست پسر آکاتاروا شروع یک صلح را رقم میزند. البته گاها این عشق جنگی دیگر را به ارمغان میاورد. برای مثال پاهیروای که برای محافظت از رنگیمای در اپورث سکونت میگزیند. بدون مکالمهای از دختر یکی از شهروندان اپورث خوشش میآید و بلعکس دختر نیز او را ملاقات میکند. زمانی که مردم میفهمند، به طور پنهانی او را به قتل میرسانند! با این وجود مونرو بعد از تحویل دادن جنازه تصمیم میگیرد از خونریزی بیشتر جلوگیری کند و پیشنهاد میکند که مالیات بیشتری از مهاجران بگیرند!
یا در مثالی دیگر خود مونرو دلباخته شارلوت، یکی از شهروندان اپورث میشود که با قبیله رنگیمای آشنا و دوست است. به نظر میرسد که او قبلا نیز با یکی از افراد قبیله ازدواج کرده باشد اما در حال حاضر همسرش مرده. این زن که به نظر نقشی فرعی دارد، در بطن داستان بسیار تاثیر گذار است. در واقع پل ارتباطی بین دو جهان فیلم همین کاراکتر میباشد. احساسات او قوی و نقشی که ایفا میکند مهم و پربار است. به طوری که حضورش میتواند مخاطب را با داستان همراه کند و او را در جریان پیشآمدها بگذارد. این شخصیت نمونه انسانی جنگ و صلح است. او این المانها را در دیگری نیز رقم میزند. با رقص، چراغ صلح را در وجود رنگیمای روشن میکند. جنگ درونی، یعنی ادمی با خویشتن را نیز در مونرو و حتی در وجود خودش تصویر میکند. زمرد دور گردنش را که یادآور از دست رفتههایش است میفشارد و سپس تفنگ را آماده میکند. این کاراکتر هوشمند، محصول شخصیتسازی پیچیده و عمیق سازنده است.
تصویر دقیق قبایل
The Convert به کارگردانی لی تاماهوری مورد تحسین قرار گرفته است. تاماهوری توانسته به خوبی فرهنگ مائوری و مناظر طبیعی نیوزلند را به تصویر بکشد. او با استفاده از قاببندیهای گسترده و تصاویری خیرهکننده، حس شگفتی و عظمت را به فیلم افزوده است. تاماهوری با بهرهگیری از مناظر طبیعی خیره کننده و فرهنگ غنی مائوری، توانسته است فیلمی زیبا و مملو از جزئیات تاریخی بسازد که مخاطب را به عمق تاریخ و فرهنگ این منطقه میبرد. فیلم The Convert داستانی تاریخی، حماسی و اکشن را روایت میکند که در اوایل قرن نوزدهم در نیوزلند رخ میدهد.
تاماهوری توانسته است با همکاری گسترده با جامعه مائوری، دقت بسیاری در بازسازی جزئیات تاریخی مانند خانهها، لباسها و گویشها به خرج دهد. در واقع یکی از نکات برجسته فیلم، تلاش تاماهوری برای نمایش دقیق و اصیل فرهنگ مائوری است. او با دقت زیادی جزئیات مربوط به خانهها، لباسها و گویشهای مائوری را بازسازی کرده و از همکاری گسترده با جامعه مائوری بهره برده است تا تصویری واقعی و زنده از این فرهنگ ارائه دهد. تاماهوری موفق شده تا از کلیشههای رایج در داستانهای چند فرهنگی اجتناب کند و شخصیتهای مائوری را با عمق و پیچیدگی به تصویر بکشد. همچنین، او از تصویرسازی کلیشهای مردم بومی به عنوان خوب یا شرور خودداری کرده و تنوع فرهنگی و عقیدتی آنها را نشان داده است.
در زمینه شخصیت پردازی، تاماهوری از تکرارهای رایج در داستانهای چند فرهنگی دوری کرده و همانطور که گفته شده شخصیتهای مائوری را با عمق و پیچیدگی به تصویر کشیده است. شخصیتهای مائوری در این فیلم نه تنها به عنوان قربانیان یا قهرمانان، بلکه به عنوان افرادی با اهداف و انگیزههای پیچیده و متفاوت به تصویر کشیده شدهاند. برای مثال، شخصیت رنگیمای، زنی که در پی انتقام قتل همسرش است، از جمله نقشهای برجسته فیلم است که با بازی قوی و احساسی خود مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. فیلم همچنین با تمرکز بر تعاملات پیچیده بین بریتانیاییها و مائوریها، به خوبی توانسته است تضادها و تنشهای فرهنگی و سیاسی این دوره را به تصویر بکشد. توماس مونرو، کشیشی بریتانیایی با بازی گای پیرس، به عنوان یک شخصیت خارجی وارد این جهان میشود و به تدریج با فرهنگ مائوری آشنا شده و در آن غرق میشود. این فرآیند به خوبی توانسته است تغییرات و تحولاتی که در شخصیت او رخ میدهد را نشان دهد.
از لحاظ بصری، تاماهوری با استفاده از قاببندیهای گسترده و تصاویر خیرهکننده از مناظر طبیعی نیوزلند، به فیلم حسی از شگفتی و عظمت افزوده است. فیلمبرداری با نمایش مناظر بکر و زیبا و استفاده از نور و رنگهای طبیعی، به خلق فضایی واقعی و زنده کمک کرده است. در مجموع، لی تاماهوری با فیلم The Convert توانسته است اثری زیبا، عمیق و حماسی بسازد که با دقت تاریخی و عمق فرهنگی خود، مخاطب را به سفری در زمان و مکان میبرد و داستانی پر از تنشها و تعاملات پیچیده فرهنگی و انسانی را به تصویر میکشد.
روایت قوی
فیلمنامه فیلم The Convert که توسط لی تاماهوری و شین دنیلسن نوشته شده است، داستانی تاریخی و پیچیده را در بستر تعاملات بین بریتانیاییها و مائوریها در اوایل قرن نوزدهم در نیوزلند روایت میکند. این فیلمنامه بر اساس رمان Wulf نوشته هامیش کلینتون الهام گرفته شده است، اما به طور کامل از آن تبعیت نمیکند و تغییراتی برای ایجاد داستانی جذاب و پویا در آن اعمال شده است. فیلمنامه با ورود توماس مونرو، کشیش بریتانیایی، به نیوزلند آغاز میشود. او که به دنبال شروعی جدید است، به زودی متوجه تنشها و درگیریهای بین قبایل مائوری و استعمارگران بریتانیایی میشود. شخصیت مونرو، با بازی گای پیرس، به خوبی نشان دهنده تغییر و تحول یک فرد خارجی در مواجهه با فرهنگ جدید و پیچیده مائوری است.
یکی از نقاط قوت فیلمنامه، توانایی آن در ایجاد تعادل بین داستانهای فردی و زمینه تاریخی است. فیلم به خوبی توانسته است داستانهای شخصی مانند جستجوی انتقام توسط رنگیمای و تلاشهای مونرو برای صلح را با زمینه تاریخی و سیاسی بزرگتر ترکیب کند. این تعادل باعث میشود که فیلم هم برای مخاطبانی که به دنبال داستانهای شخصی و احساسی هستند جذاب باشد و هم برای کسانی که به تاریخ و سیاست علاقه دارند. فیلمنامه همچنین توانسته است از کلیشههای رایج در داستانهای چند فرهنگی اجتناب کند. به عنوان مثال، رابطه بین مونرو و رنگیمای به سمت یک داستان عاشقانه پیش نمیرود، بلکه بیشتر بر همکاری و احترام متقابل متمرکز است. این تصمیم هوشمندانه باعث میشود که فیلم از کلیشههای رایج فراتر برود و داستانی پیچیدهتر و واقعگرایانهتر ارائه دهد.
فیلمنامه همچنین به خوبی توانسته است تضادها و تفاوتهای فرهنگی بین مائوریها و بریتانیاییها را به تصویر بکشد. این تفاوتها نه تنها در ظاهر و لباس، بلکه در اهداف و دیدگاههای مختلف شخصیتها نیز منعکس شده است. این موضوع به ایجاد عمق و پیچیدگی بیشتر در داستان کمک کرده است. در مجموع، فیلمنامه The Convert با توانایی در ایجاد تعادل بین داستانهای شخصی و تاریخی، اجتناب از کلیشهها و نمایش دقیق تفاوتهای فرهنگی، به یکی از نقاط قوت اصلی فیلم تبدیل شده است. این فیلمنامه توانسته است داستانی جذاب و پویا ارائه دهد که هم مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد و هم به آنها اطلاعات بیشتری در مورد تاریخ و فرهنگ مائوری ارائه کند.
ادغام فرهنگ و استثمار!
در فیلم The Convert، ادغام استثمار و فرهنگ از طریق داستان و تعاملات پیچیده بین بریتانیاییها و مائوریها به شکلی دقیق و چند لایه به تصویر کشیده شده است. این ادغام در چند جنبه کلیدی بررسی میشود و اولینش تضاد فرهنگی و استعمار ناشی از آن میباشد. فیلم به خوبی توانسته است تضادها و تفاوتهای فرهنگی بین مائوریها و استعمارگران بریتانیایی را نشان دهد. توماس مونرو، کشیش بریتانیایی که به نیوزلند میآید، نمادی از ورود فرهنگ و ارزشهای غربی به دنیای بومی مائوریها است. این ورود نه تنها با مقاومت و سوء تفاهمهای فرهنگی مواجه میشود، بلکه به تدریج به استثمار و کنترل اقتصادی و فرهنگی نیز منجر میشود.
دومین گزینه، تلاش برای همزیستی و بعضا سوءاستفاده بشر میباشد. مونرو در ابتدا به عنوان یک مبلغ مسیحی به دنبال ایجاد صلح و همزیستی بین قبایل مائوری و استعمارگران بریتانیایی است. اما تلاشهای او به تدریج نشان میدهد که این همزیستی چگونه میتواند به سوءاستفاده و کنترل فرهنگی و مذهبی تبدیل شود. فیلم نشان میدهد که حتی تلاشهای به ظاهر خیرخواهانه میتوانند به ابزارهای استعماری تبدیل شوند که به تدریج فرهنگ و ارزشهای بومی را تضعیف میکنند. سومین نکته، نقش زنان در مقاومت فرهنگی است. شخصیت رنگیمای با بازی تیوریور ناتای ملبورن، نمایانگر مقاومت فرهنگی در برابر استثمار است. او که در ابتدا زنی دلشکسته و تنها است، به تدریج به یک قهرمان مقاوم و مبارز تبدیل میشود که برای دفاع از فرهنگ و حقوق مردمش مبارزه میکند.
این شخصیت به خوبی نشان میدهد که چگونه زنان میتوانند در برابر استثمار فرهنگی و اقتصادی مقاومت کنند و به نمادی از بقا و قدرت تبدیل شوند. مولفه چهارم، نمایش واقعگرایانه فرهنگ مائوری میباشد. تاماهوری با دقت بسیاری فرهنگ مائوری را به تصویر کشیده و از کلیشههای رایج اجتناب کرده است. استفاده از زبان مائوری به جای انگلیسی، نمایش تفاوتهای فرهنگی بین قبایل مختلف مائوری و نشان دادن تنوع در دیدگاهها و اهداف آنها، همه به واقعگرایی و عمق فرهنگی فیلم افزودهاند. این نمایش واقعگرایانه به مخاطبان کمک میکند تا به درک بهتری از چالشها و پیچیدگیهای فرهنگ مائوری در مواجهه با استعمار دست یابند.
استعمار و استثمار اقتصادی نیز دیگر مورد میباشند، فیلم همچنین به موضوع استثمار اقتصادی میپردازد، به ویژه از طریق شخصیتهای بریتانیایی که به دنبال منافع اقتصادی در نیوزلند هستند. یکی از این شخصیتها، یک تاجر بریتانیایی است که به دو طرف درگیری اسلحه میفروشد، نشاندهنده این واقعیت که استعمار نه تنها فرهنگی بلکه اقتصادی نیز بوده و به بهره برداری از منابع و مردمان بومی منجر شده است. در نهایت باید گفت که فیلم The Convert با استفاده از داستانی پیچیده و چند لایه، به خوبی توانسته است موضوع ادغام استثمار و فرهنگ را به تصویر بکشد. تعاملات پیچیده بین بریتانیاییها و مائوریها، تلاشهای مونرو برای ایجاد صلح، مقاومت فرهنگی زنان مائوری و نمایش واقعگرایانه فرهنگ مائوری، همه به این فیلم عمق و واقعگرایی خاصی بخشیدهاند که آن را به یک اثر برجسته در زمینه بررسی استثمار و فرهنگ تبدیل کردهاند.
70
امتیاز ویجیاتو