اسکندر و نسبسازیهای دروغین
اسکندر ایرانی، اسکندر مصری، اسکندر از دید یهودیان!
اسکندر ایرانی
همانطور که در مقالههای قبل توضیح داده شد، ایرانیان قبل از اسلام هیچ علاقهای به اسکندر نداشتند. آنها او را کسی میدانستند که ایران را ویران کرده و تمدن و امپراتوری عظیم این سرزمین را از بین برده است. برای ایرانیان، شرمآور بود که روزگاری یک بیگانه بر سرزمینی که یکی از بزرگترین امپراتوریهای جهان را داشته، تسلط یافته و بنیان یک دولت چند صد ساله را نابود کرده باشد. همین غرور ملی باعث شد که در طول سالها، اسکندر را بهعنوان یک ایرانی معرفی کنند و بگویند که او از نژاد شاهان ایران بوده و با تصرف این سرزمین، سلطنت موروثی خود را بازیافته است. این تنها راهی بود که غرور ملی ایرانیان حفظ میشد.
در تاریخ ایران، بسیاری از این گونه داستانها دیده میشود که به خاطر عزت و بزرگی ایرانیان به وجود آمدهاند. به عنوان مثال، ایرانیان بنیانگذار دودمان اشکانی یعنی ارشک را فرزند داراب میدانستند و طبق گفته مسعودی، او را از نسل کیکاوس به شمار میآوردند. همچنین در مورد اردشیر اول ساسانی نیز گفته میشود که او با دختر عموی اردوان یا برادرزاده فرخان، پسر اردوان، ازدواج کرده تا ثابت کند که شاهپور ساسانی، پسر او، حقاً جانشین اشکانیان بوده و این سلطنت را به درستی به دست آورده است.
شاهپور یکم، دومین شاهنشاه ساسانی
غرور ملی ایرانیان به حدی بوده که حتی قبل از اسکندر نیز پادشاهانی مانند بختالنصر، که فاتح بیتالمقدس و اسیر کننده یهودیان بوده، را از نوادگان گودرز و از سرداران کیلهراسب به شمار میآوردند. در دوران اسلامی نیز بسیاری از سلسلهها نسب خود را به دودمان ساسانی میرساندند تا سلطنت خود را استوار کنند و آن را موروثی جلوه دهند. به عنوان مثال، سامانیان ادعا میکردند که از نسل یزدگرد سوم ساسانی هستند. حتی یعقوب لیث صفاری (رادمان پورماهک)، نیز نسب خود را به پادشاهان کهن ایران میرساند.
مجسمه یعقوب لیث (رادمان پورماهک)، احیاگر زبان پارسی
بنابراین، داستان جعلی ازدواج داراب با دختر فیلیپ فقط برای این بود که اسکندر مقدونی را از خاندان شاهی ایران و وارث تاج و تخت هخامنشیان به حساب آورند.
اسکندر مصری
مصریها هم مانند ایرانیها، داستانهایی درباره اسکندر ساختهاند. اما برخلاف ایرانیان، مصریها اسکندر را دوست داشتند. ظلم و ستم برخی از پادشاهان هخامنشی، بهویژه اردشیر سوم و حکام او در مصر، مردم این کشور را خسته کرده بود. اردشیر شهرهای بزرگ مصر را ویران کرد و به معابد و عقاید دینی آنها توهین کرد. طبق روایتها، او گاو مقدس آنها، آپیس، را کشت و دستور داد که به جای آن یک خر را پرستش کنند. این ظلمها، که بر خلاف سیاست و رفتار پادشاهان اولیه هخامنشی مثل کوروش بزرگ و کمبوجیه دوم بود، باعث شد که مصریها چندین بار شورش کنند.
مصریها مردمی آزادیخواه بودند و هیچگاه نمیخواستند آسیاییها بر آنها تسلط داشته باشند. به همین دلیل، همیشه برای حفظ استقلال خود به دشمنان ایران کمک میکردند. وقتی دیدند که اسکندر مقدونی این امپراتوری عظیم را از بین برد، او را با دل و جان پذیرفتند و از خود دانستند. بهویژه که اسکندر سیاست مذهبی خود را نیز در مصر به کار برد. او ابتدا به معبد بزرگ آمون، خدای بزرگ مصریان، رفت و به این خدا احترام گذاشت. این کار باعث محبوبیت بیشتر او در میان مصریها شد و از عواملی بود که باعث شد داستانهایی مانند رابطه نکتانبوس با المپیاد، مادر اسکندر، ساخته شود.
اسکندر از دید یهودیان
اسکندر همان سیاست مذهبی که در مصر به کار برد را در بیتالمقدس نیز اجرا کرد. وقتی وارد این شهر شد، از بنیاسرائیل تجلیل و احترام زیادی کرد و در مذبح معروف آنها قربانی انجام داد. به گفته یوسفیوس، او حتی بنیاسرائیل را از پرداخت مالیات سالهای هفتم معاف کرد.
کاملاً واضح است که بنیاسرائیل در زمان امپراتوری هخامنشی هرگز نمیتوانستند استقلال داشته باشند. این اسکندر بود که آن امپراتوری قدرتمند را از بین برد و یهودیان را به آرزوی دیرینشان، یعنی تشکیل یک دولت مستقل، نزدیک کرد. به همین دلیل، آنها نیز اسکندر را از خود دانسته و او را از نسل ابراهیم خلیل به شمار آوردند.
نظر ابوریحان بیرونی
تبلیغات یهودیان درباره نسبت دادن اسکندر به عیص بن اسحاق بن ابراهیم تا جایی پیش رفت که حتی ابوریحان بیرونی نیز به نظر میرسد که این ادعاها را باور داشته باشد. او مینویسد:
پسر بودن اسکندر برای فیلفس آشکارتر از این است که پنهان بماند، اما علمای بزرگ انساب، اصل و نسب فیلفس را اینطور بیان میکنند.
حکیم ابوریحان بیرونی
در اینجا، حکیم ابوریحان نسب فیلیپ را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم میرساند.
ماجرای فریدون عرب، کوروش بزرگ یهودی و پور سینای روسی
با توجه به همه مطالب بالا، معلوم میشود که علت پیدایش این گونه افسانهها که در میان همه ملل وجود دارد، چیست. به عنوان مثال، اعراب فریدون اژدهاکش، قاتل ضحاک را از نژاد عرب میدانستند و میگفتند که پدر او نعمان نام داشته است. حتی طبق گفته ابوریحان، در مورد نسب بهرام گور نیز اختلاف نظر وجود داشته و برخی او را به بزرگان عرب نسبت میدادند. همینطور یهودیان کوروش بزرگ را از بنیاسرائیل میدانستند و دانیال کوچک را دایی او به حساب میآوردند. همانطور که واضح است، دلیل به وجود آمدن چنین داستانی، رهایی یهودیان اسیر از چنگ پادشاه ظالم بابل توسط کوروش بزرگ است. یا پورسینا، حکیم و دانشمند بزرگ ایرانی را روسها روسی، ترکها ترک و حتی عربها عرب میدانند. این رسم در میان ملل مختلف وجود داشته است که افراد بزرگ و مقتدر ملتهای دیگر را به ملت خود نسبت دهند.