فانی لند‌

معنی انتصاف در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق انتصاف در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

انتصاف در دانشنامه آزاد فارسی:

انتصاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تمام حق خود گرفتن از کسی. ( ناظم الاطباء ). انتصف منه ؛ تمام حق خود گرفت از آن. ( منتهی الارب ). نصف یافتن. ( غیاث اللغات ). || معجر بر سر افکندن زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اختمار. ( از اقرب الموارد ). مقنعه بر سر انداختن. || به نیمه رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). به نیمه چیزی برسیدن. ( مصادر زوزنی ) ( فرهنگ فارسی معین ). نصف چیزی را گرفتن. ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). || درآمدن تیر در شکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درآمدن تیر در شکار تا نصف. ( از اقرب الموارد ). || داد ستدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). انصاف بستدن. ( مصادر زوزنی ). داد گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || به نیمه رسیدن روز. ( از اقرب الموارد ). || داد یافتن. ( غیاث اللغات ). || نیمه شدن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) بدونیم شدگی. ( ناظم الاطباء ). نیمه شدن : در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنج هزار جیفه کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعه ذیاب گردید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 201 ). || داد ستدن : و قوانین عدل و قواعد انصاف و انتصاف بنوشت. ( سندبادنامه ص 65 ). بعدل و داد معروف و مذکور وبانصاف و انتصاف معین و مشهور. ( سندبادنامه ص 56 ).
حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس
وز انتصاف آصف جم اقتدار هم.

حافظ.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!