فانی لند‌

نقد فیلم Beetlejuice – دنیای عجیب تیم برتون

Beetlejuice فیلمی فانتزی، ترسناک و کمدی با درون مایه تلخ، محصول سال ۱۸۸۹ آمریکا می‌باشد که کارگردانی آن را تیم برتون (Tim Burton) بر عهده داشته است. فیلمنامه اثر، توسط مایکل مک داول (Michael McDowell) و وارن اسکارن (Warren Skaaren) بر اساس داستانی از مک داول و لری ویلسون (Larry Wilson)، به رشته تحریر درآمده. در این فیلم مایکل کیتون (Michael Keaton) در نقش بیتل‌جوس، جینا دیویس (Geena Davis) در نقش باربارا میتلند، الک بالدوین (Alec Baldwin) در نقش آدام میتلند، وینونا رایدر (Winona Ryder) در نقش لیدیا دیتز، کاترین اوهارا (Catherine O’Hara) در نقش دلیا دیتز، جفری جونز (Jeffrey Jones) در نقش چارلز دیتز و گلن شادیکس (Glenn Shadix) در نقش اوتو بازی کرده‌اند.

جشنواره فیلم ونیز، که قدیمی‌ترین رویداد در این عرصه است، دوست دارد از گذشته خود بهره‌برداری کند، با بازبینی عکس‌های قدیمی سکانس‌های محبوب در لابی، دور از برنامه اصلی. این جشنواره به معنای واقعی کلمه یک شهر ارواح است، یک زندگی پس از مرگ پر جنب و جوش از تاریخ سینما. نمایش فیلم بیتل‌جوس در این جشنواره، تلاشی برای زنده کردن استخوان‌های کمدی وحشت محبوب مردم به کارگردانی تیم برتون است. در واقع علت بازنگری این فیلم، نمایش دنباله Beetlejuice در جشنواره ونیز می‌باشد.

داستان شگفت انگیز

داستان با معرفی شخصیت‌های اصلی آغاز می‌شود که یک زوج خوشبخت به نام‌های باربارا و آدام میتلند هستند. آن‌ها زندگی نسبتاً عادی اما خوشایندی کنار یکدیگر دارند. این زوج برای رفتن به تعطیلات و استراحت  آماده می‌شوند، اما همه چیز زمانی که در اثر غرق‌شدگی می‌میرند، به‌ کلی دگرگون می‌شود. آن‌ها می‌فهمند که باید زندگی پس از مرگ را در خانه خود ادامه دهند و مشکلاتشان را با کتاب راهنمای مردگان حل کنند. یکی از روز‌ها، خانه میتلند‌ها توسط خانواده دیتز خریداری می‌شود. خانواده دیتز از سه نفر تشکیل شده است، دلیا و چارلز  به همراه دخترشان لیدیا. با ورود خانواده دیتز، زوج میتلند تصمیم می‌گیرند برای پس گرفتن خانه خود با مردی به نام بیتل‌جوس که یک روح خبیث است ارتباط بگیرند. تا به آن‌ها در مسیر بیرون کردن غریبه‌ها از خانه یاری برساند. البته قبل از اینکه میتلند‌ها تصمیم بگیرند با بیتل‌جوس ارتباط برقرار کنند، به آن‌ها هشدار داده می‌شود. 

زنی به نام جون، که به عنوان مسئول پرونده میتلندها در دنیای بعد از مرگ، حضور دارد، آن‌ها را درباره بیتل‌جوس و فریب‌کاری‌هایش باخبر می‌کند. او می گوید که بیتل جوس قبلا دستیارش بوده و کار خود را ترک کرده است. با شنیدن این خبر، میتلندها تصمیم می‌گیرند که خودشان سعی کنند خانواده دیتز را بترسانند، اما این تلاش‌ها بی‌نتیجه است. مشخص می‌شود که آن‌ها در ترساندن زنده‌ها چندان موفق نیستند. این دو پوست چهره‌هایشان را پاره می‌کنند یا باربارا تلاش می‌کند خودش را دار بزند، اما خانواده دیتز یا توجهی نمی‌کنند یا اصلاً متوجه نمی‌شوند چه اتفاقی در حال رخ دادن است.  چیزی که کار را برای آن‌ها حتی سخت‌تر می‌کند، این است که زنده‌ها نمی‌توانند آن‌ها را ببینند، به جز دخترشان لیدیا. لیدیا دختری عجیب است و به دلیل تفاوتش با دیگران و باز بودن ذهنش برای باور کردن چیزهای غیرعادی، ارتباط آسان‌تری با مردگان برقرار می‌کند. در نهایت، میتلندها تصمیم می‌گیرند بیتل‌جوس را از قبرش احضار کنند.

بیتل‌جوس به میتلندها توضیح می‌دهد که به خاطر ترک کار خود، دچار نفرین شده است و فاش می‌کند که اگر کسی سه بار نام او را بگوید، او مجبور به انجام هر کاری است؛ سه بار برای احضار به دنیای زندگان و سه بار برای بازگرداندن به مکانی که از آن آمده است. با دانستن این موضوع، میتلندها با اکراه تصمیم می‌گیرند بیتل‌جوس را آزاد کنند تا سرانجام از شر خانواده دیتز خلاص شوند. اما وقتی میتلندها می‌بینند که بیتل‌جوس به روش خبیثانه خودش کارها را انجام می‌دهد، تصمیم می‌گیرند که به او اعتماد نکنند، چون روش‌هایش بسیار خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی است. به همین دلیل، او را دوباره به جایی که از آن آمده بود، بازمی‌گردانند. وقتی خانواده دیتز متوجه تهدید واقعی از سوی میتلندها می‌شوند، دلیا تصمیم می‌گیرد از دوستش اوتو کمک بگیرد. اوتو ظاهراً تجربه‌ای در زمینه احضار ارواح دارد. اوتو مراسم احضار ارواح را برای زوج میتلند انجام دهد. در همین حین که مراسم احضار انجام می‌شود، لیدیا با دیدن عذاب کشیدن باربارا و آدام تصمیم می‌گیرد به زوج میتلند کمک کند و با بیتل‌جوس ارتباط بگیرد.

 در نقطه عطف سوم و نهایی فیلم که به پایان درگیری‌ها و خاتمه داستان منجر می‌شود. بیتل‌جوس قبول می‌کند به این زوج کمک کند، اما به شرطی که لیدیا با او ازدواج کند تا نفرینش رفع شود. بعد از اینکه بیتل‌جوس به آدام و باربارا کمک می‌کند، قصد دارد با لیدیا ازدواج کند، اما در نهایت دوباره توسط میتلندها که آزاد شده‌اند، متوقف می‌شود. فیلم با این پایان می‌یابد که میتلندها خوشبختانه در خانه قدیمی خود زندگی می‌کنند و خانواده دیتز نیز با آن‌ها به تفاهم می‌رسند، چرا که به نجات دخترشان کمک کرده بودند. در واقع پایان فیلم به گونه‌ای رقم می‌خورد که آدام و باربارا درست مثل والدین برای لیدیا عمل می‌کنند.

نگاه یگانه تیم برتون!

Beetlejuice  یک نمونه کلاسیک از کارگردانی خلاقانه تیم برتون است که با استفاده از عناصر بصری منحصربه‌فرد، شخصیت‌های اغراق‌آمیز و ترکیب طنز با عناصر ترسناک، به یک اثر فرهنگی مهم تبدیل شده است. این فیلم نه تنها به دلیل داستان جذاب و شخصیت‌های به یادماندنی‌اش، بلکه به خاطر سبک کارگردانی نوآورانه برتون همچنان مورد توجه و تحسین قرار می‌گیرد. یکی از ویژگی‌های بارز کارگردانی تیم برتون در این فیلم، استفاده از سبک بصری خاصی است که در آن از رنگ‌های غلیظ، طراحی‌های غیرمعمول و دکورهای اغراق‌آمیز بهره می‌برد.

برتون از رنگ‌های تند و متضاد استفاده کرده تا احساسات مختلف را منتقل کند. به عنوان مثال، خانه‌های خنثی و رنگ‌های طبیعی در مقابل شخصیت‌های زنده و رنگارنگ قرار می‌گیرند. طراحی صحنه و لباس‌ها در این فیلم حال و هوای کارتونی و فانتزی را تقویت می‌کنند. طراحی صحنه و دکوراسیون به وضوح تحت تأثیر سبک گوتیک است. مثلا خانه خانواده دیتز، با آن دکور‌عجیب و غریب، نمادی از سبک گوتیک مدرن تیم برتون می‌باشد.

این موضوع به ایجاد حس ترس و رازآلودگی کمک می‌کند که در فضای فیلم به خوبی حفظ می‌شود. تیم برتون در Beetlejuice از رنگ‌های زنده و متضادی استفاده می‌کند. طراحی صحنه و لباس‌ شخصیت‌ها به وضوح نشان‌دهنده دنیای سورئالیستی فیلم نیز هستند. تیم برتون با استفاده از طراحی هنری منحصر به فرد، دنیای سورئالیستی و خیال‌انگیزی را خلق کرده که در آن مرز بین واقعیت و خیال به وضوح محو می‌شود. این انتخاب‌ها به ایجاد یک فضای خاص و غیرعادی کمک کرده و حس و حال ماورایی را به بیننده القا می‌کند.

کارگردانی برتون به شخصیت‌های فیلم عمق می‌بخشد. شخصیت‌های اصلی، به ویژه باربارا و آدام، به خوبی توسعه یافته‌اند و احساسات و چالش‌های آن‌ها برای بیننده قابل درک است. در مقابل، شخصیت بی‌نظیر و کمدی Beetlejuice با بازی مایکل کیتون، تضاد جالبی را ایجاد می‌کند. تقریبا تمام شخصیت‌های فیلم به طور عمیق و چند بعدی توسعه یافته‌اند. این دو شخصیت به عنوان ارواحی که سعی در حفظ خانه‌شان دارند، نمایانگر تم‌هایی از عشق و دلسوزی هستند. تلاش‌های آن‌ها برای مقابله با زندگی جدید در خانه‌شان، احساساتی مانند ناامیدی و تلاش برای حفظ هویت را منتقل می‌کند.

شخصیت بیتل جوس نیز به عنوان نماد هرج و مرج و بی‌نظمی در برابر تلاش‌های باربارا و آدام قرار دارد. او نمایانگر ترس‌های بشر از ناشناخته‌ها و دنیای پس از مرگ است. بازی مایکل کیتون در این نقش با شوخ‌طبعی و انرژی بالا به شخصیت عمق بیشتری می‌بخشد. شخصیت‌ها در Beetlejuice به صورت اغراق‌آمیز و با طراحی‌های غیرمعمول به تصویر کشیده شده‌اند که این امر به ایجاد یک فضای کمیک و گاهی ترسناک کمک می‌کند. شخصیت بیتل‌ جوس، یک روح شرور و در عین حال طنزآمیز است که در تمامی جنبه‌های رفتاری‌اش جنون و هرج و مرج موج می‌زند. این شخصیت یکی از نمادین‌ترین کاراکترهای دنیای سینما است که تیم برتون توانسته با استفاده از روش‌های خلاقانه، جنبه‌های منفی و مضحک او را به تصویر بکشد.

یکی از نقاط قوت کارگردانی برتون، توانایی او در ترکیب کمدی با عناصر ترسناک است. این فیلم با نگاهی طنزآلود به دنیای ارواح و زندگی پس از مرگ، تماشاگر را می‌خنداند و هم او را به فکر فرو می‌برد. برتون با ترکیب ماهرانه طنز سیاه و عناصر ترسناک توانسته تعادلی میان ترس و خنده ایجاد کند، این تعادل به فیلم اجازه می‌دهد که در عین ایجاد تنش، حس شوخ‌طبعی و سرگرمی را نیز حفظ کند و از طریق چنین فضایی هم مخاطبان بالغ و هم نوجوانان را جذب کند. طنز سیاه فیلم از طریق موقعیت‌های کمدی در مواجهه با مرگ و زندگی پس از مرگ و همچنین از طریق شخصیت بیتل‌جوس که نمادی از آشفتگی و هرج و مرج است، به خوبی به نمایش گذاشته می‌شود.

تیم برتون در این فیلم از جلوه‌های ویژه خلاقانه‌ای بهره برده است. تکنیک‌های انیمیشن و جلوه‌های بصری به خلق صحنه‌های فراموش‌نشدنی کمک کرده و به جذابیت کلی فیلم افزوده است. در این فیلم، برتون به طوری هوشمندانه از جلوه‌های ویژه مکانیکی و آنالوگ استفاده کرده تا دنیایی فانتزی و تا حدی ناخوشایند را خلق کند. این جلوه‌ها، با وجود محدودیت‌های تکنولوژیکی آن زمان، دنیایی منحصر به فرد و به یاد ماندنی خلق کرده بود. استفاده از تکنیک‌های استاپ‌موشن که در صحنه‌های متعدد فیلم دیده می‌شود، به فیلم حال و هوای کلاسیک ‌و‌ دست‌ساز‌‌ می‌دهد که با فضای فانتزی داستان کاملا همخوانی دارد.

همکاری برتون با دنی الفمن، آهنگساز مشهور، نقش بسیار مهمی در تقویت فضای فیلم دارد. موسیقی الفمن با ترکیب عناصر کلاسیک و مدرن، توانسته حال و هوای مرموز و در عین حال جذاب فیلم را تقویت کند. موسیقی دنی الفمن در فیلم به تقویت احساسات و تنش‌های داستان کمک می‌کند. این موسیقی به خوبی با فضا و تم‌های فیلم همخوانی دارد و به ایجاد جو مناسب یاری می‌رساند. در واقع موسیقی به عنوان بخش جدا نشدنی از تجربه فیلم عمل می‌کند. موسیقی به تنش و احساسات صحنه‌ها عمق می‌دهد. همچنین، استفاده از صداهای خاص و افکت‌های صوتی در ایجاد جو ترسناک و وهم‌آور نیز موثر است.

ساختار روایت در Beetlejuice نسبتا ساده است، اما برتون از طریق ویرایش سریع و خلق صحنه‌های کوتاه و متمرکز، حس پویایی و انرژی را به فیلم تزریق می‌کند. این روش به مخاطب اجازه می‌دهد تا به سرعت با دنیای فیلم ارتباط برقرار کرده و در داستان غرق شود. در نهایت باید گفت که کارگردانی تیم برتون در این فیلم به خوبی نشان‌دهنده سبک منحصر به فرد او در ترکیب طنز، فانتزی و وحشت است. در این فیلم، برتون دنیایی را خلق کرده که پر از جزئیات بصری، شخصیت‌های غریب و موقعیت‌های ناهنجار است که همگی در یک چهارچوب سورئال قرار می‌گیرند. در نهایت باید گفت تیم برتون با Beetlejuice توانسته است فیلمی بسازد که هم به لحاظ بصری جذاب است و هم از نظر داستانی عمق و پیچیدگی دارد. این فیلم نماد خلاقیت و نوآوری برتون است و به عنوان یکی از بهترین آثار او به شمار می‌رود. با استفاده از عناصر گوناگون، او توانسته است تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای تماشاگران خلق کند.

تلاقی داستان قبل و بعد مرگ

Beetlejuice با محوریت مرگ و زندگی پس از مرگ، به موضوعی نسبتا نادر و جالب می‌پردازد. در حالی که فیلم‌های بسیاری در ژانر وحشت از مرگ به عنوان موضوع اصلی استفاده کرده‌اند، Beetlejuice با رویکردی طنزآمیز و فانتزی این مفهوم را بررسی می‌کند. این دیدگاه غیرمتعارف به موضوع مرگ و زندگی پس از آن، به فیلم حال و هوای خاصی می‌بخشد که در آن مفاهیم پیچیده‌ای مانند ترس از مرگ و پذیرش آن به زبان طنز بیان می‌شوند. علاوه بر این، روایت فیلم به طور همزمان دو دنیای متفاوت را به تصویر می‌کشد: دنیای زنده‌ها و دنیای مردگان. این ساختار دوگانه به خوبی نشان‌دهنده مهارت تیم برتون در ترکیب این دو جهان است، به طوری که مرز بین آن‌ها به مرور کم‌رنگ می‌شود. این ساختار به فیلم اجازه می‌دهد تا داستانی چند لایه ارائه کند که هم از نظر طنز و هم از نظر ژانر ترسناک جذاب باشد.

یکی از نقاط قوت روایت، ترکیب موفقیت‌آمیز طنز سیاه با عناصر ترسناک است. این طنز به خوبی از طریق دیالوگ‌ها، موقعیت‌ها و شخصیت بیتل‌جوس به نمایش گذاشته می‌شود. برتون با این رویکرد توانسته مفاهیم دشوار و گاهی ترسناک را با لحنی خنده‌دار و حتی هجوآمیز به مخاطب عرضه کند. روایت به طور کل، به بررسی تم‌های مختلفی در طول روایت می‌پردازد. زندگی و مرگ یکی از پررنگ‌ترین تم‌های ماجرا است. Beetlejuice به ما یادآوری می‌کند که مرگ تنها یک پایان نیست بلکه می‌تواند به عنوان یک آغاز جدید نیز در نظر گرفته شود. این موضوع در روابط میان ارواح و انسان‌ها به خوبی مشهود است. هویت و خودشناسی نیز یکی دیگر از تم‌های فیلم به‌شمار می‌رود و شخصیت‌ها سعی دارند که هویت خود را در دنیای جدید پیدا کنند. این موضوع در تلاش باربارا و آدام برای حفظ خانه و هویتشان به وضوح دیده می‌شود.

تفسیر جدید از زندگی در قبر

 بیتل‌جوس همان‌قدر دیوانه‌وار، تاریک و عجیب‌ وغریب است که از یک فیلم برتون انتظار می‌رود. او هرگز دست از شگفت‌زده کردن مخاطب برنمی‌دارد و همیشه چیزی کاملا اصیل ارائه می‌دهد. فیلم بیتل‌جوس موفق می‌شود تا انواع مختلفی از ژانر را در هم بیامیزد. همان‌طور که قبلا هم اشاره شد، این فیلم مفهومی بسیار تاریک و ترسناک را به گونه‌ای طنزآمیز ارائه می‌کند که همین ویژگی، امضای منحصر‌به‌فرد برتون در فیلم را شکل می‌دهد. فیلم با یک نمای باز از خانه‌ میتلند‌ها شروع می‌شود که از همان ابتدا اهمیت این خانه و محل اصلی وقوع اتفاقات فیلم را نشان می‌دهد. اما شگفتی کار از جایی آغاز می‌شود که این زوج خوشحال، طی اتفاقی ناگوار هر دو می‌میرند و اینجا جایی است که تیم برتون جادوی خود را اعمال می‌کند و دنیای معمولی که آدام و باربارا در آن زندگی می‌کردند را کاملا دگرگون رقم می‌زند

اینکه چگونه فیلم سعی دارد موضوعات تاریک و هولناکی مانند مرگ را به یک تجربه تسکین‌بخش برای بینندگان تبدیل کند، بیشتر از همه مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. به عنوان مثال، آدام و باربارا با اینکه می‌دانستند مرده‌اند، به راحتی این واقعیت را پذیرفتند و تنها چیزی که برایشان اهمیت داشت، این بود که بتوانند در آرامش زندگی و استراحت کنند. این سکانس‌های کمدی و تاریک همراه با تفسیر سبک زندگی پس از مرگ، باعث می‌شود که بینندگان بتوانند جذابیتی تشدید شده در این فیلم پیدا کنند. بیتل جوس در واقع به مخاطب‌ها کمک می‌کند تا بپذیرند که این دنیای جدید فقط یک چرخه طبیعی در روال روزمره زندگی می‌باشد.

اعجاب انگیز است که چقدر در این دنیای جدید مرگ، داستان‌پردازی و مسیر‌های مختلفی وجود دارد. قوانین مشخصی برای زندگی در این سبک جدید دیده می‌شود و مشخص می‌کند که در دنیای مردگان چه کاری می‌توان انجام داد و چه کاری نمی‌توان. این باعث می‌شود که زمینه کلی فیلم حالتی دولتی (درست مثل ادارات) پیدا کند که به عنوان الگویی برای قابل لمس کردن جهان مردگان عمل می‌کند. به نظر می‌رسد که حتی مرگ هم یک فرآیند و سبک زندگی دارد که افراد باید از آن پیروی کنند.

در دنیای مردگان، افراد به همان شکلی که مرده‌اند، باقی می‌مانند. این موضوع به برتون و گروهش اجازه داد تا با پروتزها و گریم، خلاقیت به خرج دهند. تیم کارگردانی توانست، نمایش‌هایی خیره‌کننده و منحصربه‌فردی از زندگی پس از مرگ افراد در همان قالب سابق نشان دهد. دنیای مردگان را می‌توان بیشتر به عنوان یک حکومت قانون‌مدار در نظر گرفت، چرا که توضیح داده می‌شود افرادی که خودکشی کرده‌اند نه تنها به همان شکل که مرده‌اند باقی می‌مانند، بلکه برای تمام عمر به عنوان کارمندان دولتی خدمت می‌کنند. پس از آشنایی با دنیای مردگان، فیلم وارد پرده دوم خود می‌شود. در این بخش، ما شاهد بروز تضادهایی هستیم که با ورود یک خانواده جدید به نام دیتز به خانه‌ی میتلندها و ایجاد اختلال در زندگی آرام  پس از مرگ آن‌ها رقم می‌خورد.

علاوه بر این بدون شک، معرفی شخصیت بیتل‌جوس یکی از بهترین بخش‌های فیلم است. او به سرعت از حالت عادی به حالتی دیوانه‌وار می‌رسد و با بیان جملات بامزه و پر از هوس در هر سکانس، فیلم را پر از انرژی می‌کند. رفتار عجیب و شخصیت پر سر و صدای بیتل‌جوس واقعا لذت‌بخش است و باعث می‌شود که این شخصیت هر بار که روی صحنه ظاهر می‌شود، توجه همه را به خود جلب کند. در واقع این هنر داستان پرداز و بعد کارگردان است که بتواند با وجود ویژگی‌های منفی، کاراکتری را برای مخاطب، محبوب تصویر کند.

همه عناصر در یک مسیر

ساختار سه‌پرده‌ای و داستان کلی فیلم به خوبی تنظیم شده و در طول فیلم به طور مناسب پیش می‌رود، در حالی که روایت همچنان لحن سبک‌ و صمیمی خود را حفظ می‌کند که با کمدی سیاه ترکیب شده است. تیم برتون بار دیگر از خلاقیت خود برای خلق تم‌ها و تصاویری استفاده کرده است که با فانتزی اکسپرسیونیسمی و معماری گوتیک همخوانی دارند. در همین حال، حس واقع‌گرایی را با تصویر کردن شهر آرامی که فیلم در آن رخ می‌دهد، حفظ می‌کند. برتون واقعاً مرز بین فرم‌های جاندار و عجیب در پس‌زمینه‌ای واقع‌گرایانه را محو می‌کند. این جنبه‌ها در بسیاری از فیلم‌های او از جمله ادوارد دست‌قیچی، اد وود، آلیس در سرزمین عجایب و غیره مشهود است. او از این فضای واقع‌گرایانه استفاده می‌کند و ویژگی‌ها و شخصیت خود را در آن می‌کارد و فیلم را به ترکیبی از رویکرد واقع‌گرا و فرم‌گرا تبدیل می‌کند. 

با این وجود ای کاش فیلم توضیحات جامع‌تری درباره اتفاقاتی که برای زوج میتلند رخ داد و نفرین آن‌ها که در خانه‌شان گیر افتاده‌اند، ارائه می‌داد. یا توضیحاتی درباره منطقه برزخ‌گونه صحرایی با مارهای بزرگ شنی! سوال‌های مخاطب در دنیای فانتزی تیم برتون همیشه جواب داده نمی‌شوند. مثلا چه اتفاقی می‌افتد اگر مردگان توسط مار‌های جهنمی خورده شوند؟ آیا درهای مختلف خانه به مناطق مختلفی از برزخ منتهی می‌شود؟ چه تفاوت زمانی در برزخ و خانه مردگان وجود دارد؟ همچنین پیشینه شخصیت بیتل‌جوس چیست؟ چرا بیتل‌جوس در فیلم حضور کمی دارد اما به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم نام برده می‌شود؟ البته بیتل‌جوس به قدری شخصیتی برجسته است که اگر زمان زیادی روی پرده بماند، شاید حس سنگینی ایجاد کند. در عوض، برتون انتخاب می‌کند که بیتل‌جوس را در مقادیر مناسبی در طول فیلم به نمایش بگذارد تا تاثیر شخصیت او به خوبی احساس شود، بدون اینکه بیش از حد تحمل شود.

در نهایت، همان‌طور که مشاهده می‌شود، فیلم‌برداری این فیلم نیز به‌خوبی انجام شده است. فیلم‌برداری در صحنه‌های پس از مرگ عمدتاً با زوم و زاویه گسترده‌ای ثبت شده که احساس بهتری از ابعاد و رابطه‌های کلی فضا را ارائه می‌دهد. در برخی مواقع، بزرگ‌نمایی استفاده می‌شود تا تاثیر خانواده میتلند را در دنیایی بزرگ‌تر از دنیای واقعی نشان دهد. مثلا در صحنه‌ای که آدام وباربارا از طریق راهرویی شبیه به هزارتو در دنیای پس از مرگ قدم می‌زنند، نمونه‌ای از این ویژگی می‌باشد. تکنیک دوربین در اینجا باعث می‌شود که این فضا بسیار بزرگ‌تر از آنچه که قصد شده بود، به نظر برسد و اثر هزارتویی به آن بدهد. برش‌های فیلم نیز به‌طور کامل و به‌خوبی در انتقال به صحنه‌های بعدی لایه‌بندی شده بودند و به طور یکپارچه جریان پیدا کردند.

زاویه دوربین فیلم بیشتر در حالت سوم شخص باقی می‌ماند و معمولا برای نمای بلند (مانند نمای شخصیت‌ها و محیط‌ها) استفاده می‌شود تا بیننده بداند شخصیت‌ها دقیقاً در کجای دنیا هستند. تمامی جنبه‌های فیلم‌سازی مانند طراحی دکورها، لباس‌ها، نورپردازی و غیره نیز فکر شده و با کیفیت انتخاب شدند و با دامنه و احساس فیلم مطابقت داشتند. موسیقی متن، خیالی و غمگین است. فیلم همچنین از موتیف‌ها و تصاویری ترسناک به شکل اغراق‌آمیز استفاده می‌کند، مانند موجودات غول‌پیکر، ارواح، مردگانی با قیافه‌های غیرنرمال، قبرها و غیره. این تصاویر مداوم برای اشاره به تم فیلم که با شرایط آزاردهنده سروکار دارد، استفاده می‌شود و مقداری جذابیت و حالت شوخ‌طبعی را به تصاویر می‌افزاید تا تم‌ها را سبک‌تر و سرگرم‌کننده‌تر کند. دیدن این که فیلم چنین ساختار مدرنی را در مفاهیم جدی و کلاسیکی که همیشه بشر با آن روبه‌رو بوده (از جمله مرگ) به کار گرفته و آن را به چیزی سرگرم‌کننده و شاد تبدیل کرده است، حیرت‌انگیز است.

85

امتیاز ویجیاتو

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!