فانی لند‌

نشست «یدالله رویائی؛ پدر شعر حجم و حبیب ساهر؛ پدر شعر نو ترکی» برگزار شد

به گزارش تجارت نیوز،

صبح روز سه‌شنبه، ۲۷ شهریور ماه به مناسبت روز شعر و ادب فارسی در تالار فرهنگِ فرهنگسرای ملل واقع در بوستان قیطریه میزبان نشست «یدالله رویائی؛ پدر شعر حجم و حبیب ساهر؛ پدر شعر نو ترکی» بود.

در این نشست که به همت کانون فرهنگ و زندگی برگزار شد، مظفر رویائی و  مرتضی مجدفر درباره‌ی یدالله رویائی و حبیب ساهر سخنرانی کردند.

مظفر رویائی، برادر یدالله رویائی، شاعر، مترجم، منتقد ادبی، استاد دانشگاه و بنیان‌گذار مدیریت امور فرهنگی و هنری است. او سخنانش را این موضوع شروع کرد که با وجود این‌که حدود ۵۵ سال از ارائه‌ی نظریه‌ی شعر حجم گذشته، این نظریه به دلائل مختلف هنوز آن‌چنان در میان اهل ادب شناخته نشده. این استاد دانشگاه اظهار داشت که وظیفه‌ی خود می‌داند تا در مورد این جریان ادبی سخن بگوید تا این نحله‌ی ادبی از دایره‌ی محدود اهالی فرهنگ بیرون آید و به میان مردم راه پیدا کند. به گفته‌ی اوعدم مفاهمه میان شاعر شعر حجم و مخاطب بر گسترش این جریان ادبی سایه انداخته است.

این منتقد ادبی سخنان‌اش را با مروری بر تاریخ شعر معاصر فارسی یا همان شعر نو ادامه داد. او با نام بردن از نیما به عنوان آغازگر شعر نو فارسی اشاره‌ای نیز به دوران پیش از نیما و نخستین نشانه‌های شعر نو کرد. او نوآوری نیما یوشیج را به رنسانس یا تحولی فرهنگی / اجتماعی تعبیر کرد و دلیل آن را این حقیقت تاریخی برشمرد که بعد از نیما بود که تحول در سایر هنرها پا گرفت. چون به باور او نیما محدودیت‌ها را شکست تا زبان از زندان رها شود و از پشت میله‌های اوزان، عروض و قوافی فرار کند.

این منتقد ادبی سپس شعر پسانیمایی را به چهار دوره تقسیم کرد؛ ابتدا نوآوری‌ها و تحولات پس از نیما که به گفته‌ی او بیش‌تر نقش شاخه‌سازی داشت و شکل مکتب یا جنبش را پیدا نکرد. او به عنوان مثال به هوشنگ ایرانی و تندر کیا اشاره کرد.

به گفته‌ی او آثار این شاعران تنها منبع الهام پاره‌ای از شاعران جوان قرار گرفت و عمومیت نیافت تا به مکتب تبدیل شود.

به باور این شاعر شاخه‌ی دوم شاعرانی بودند که راه نیما را ادامه دادند اما به حاشیه رفتند؛ کسانی هم‌چون فریدون تولّلی، فریدون مشیری و گلچین گیلانی و یا دیگران شاعرانی که به سراغ فرم چهارپاره رفتند. در ادامه نادر نادرپور شاعری بود که در ادامه‌ی مسیر این شاعران و رجوع به فرم چهارپاره از دیگر شاعران نوآورتر بود.

به گفته‌ی رویائی نوآوری در شعر نو از احمد شاملو، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، رضا براهنی، یدالله رویائی، محمدعلی سپانلو و منوچهر آتشی و… آغاز شد.

به گفته‌ی او این چهره‌ها و شاعران دیگران شعر نیمایی را چند گام به پیش بردند. در این میان شاعرانی نیز بودند که تغییراتی در قوافی شعر نیمایی دادند اما کم‌نام ماندند.

رویائی ضمن اشاره به کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم نوشته‌ی شمس قیس رازی، منتقد شعر سده‌ی هفتم هجری، توضیح داد که نظریات رازی در باب شعر که در این کتاب آمده هم‌چنان ارزشمند است و نه فقط مردود نشده که حتی مطرود هم نکرده. چون اصول ذکر در این کتاب پایه و اساس شعر فارسی است. به گفته‌ی رویائی اصول این کتاب در شعر منثور احمد شاملو و اکثر شعرهای شعرای نسل بعد هم‌چون احمدرضا احمدی، بیژن الهی و بهرام اردبیلی و… مورد استفاده قرار نگرفت. مظفر رویائی در میان شاعرانی که مغفول ماندند از کسانی چون هوشنگ بادیه‌نشین و هوشنگ یگانیان، شاعر گیلانی، نام برد.

او در ادامه از شاعران خلاقی نام برد که نوآوری‌هایی داشتند اما کم‌کار بودند ولی کم‌نام نماندند. در بین این شاعران رویائی از فرخ تمیمی، فریدون گیلانی، منوچهر شیبانی، منوچهر نیستانی و… نام برد.

در ادامه‌ی وی به زمان این تحولات اشاره کرد که در دهه‌ی سی و تا میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ به وقوع پیوست. به باور او در میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ یک رنسانس جدید در فرهنگ و هنر ایران پیش آمد.

به گفته‌ی او این تحول با موج‌نوی احمدرضا احمدی، شعر سپید احمد شاملو و شعرهای رویائی به وقوع پیوست. احمدی با دو کتاب «طرح» و «روزنامه‌ی شیشه‌ای» نوآوری‌های زیادی کرد. از جمله تکرار سطر «شب حزین و مه غمین و شب دراز» در سراسر کتاب بود. این کتاب در آن شرایط بسیار مورد توجه قرار گرفت. او در مجموعه‌ی «روزنامه‌ی شیشه‌ای» شعر منثور را هم‌زمان با احمد شاملو باب کرد و بعد به واسطه‌ی تخیل و ساختن ایماژهای زیبا شعرش با عنوان موج‌نو جا افتاد. اما موج‌نو عنوانی کلی بود و به‌جز شاملو و احمدی او از منوچهر آتشی هم نام برد که شعر ناب را باب کرد که طعم شعر جنوب را زنده کرد. اما او نتواست یک جریان را در شعر ایجاد کند. فیروزه میزانی دیگر شاعری بود که در این میانه نوآوری‌های قابل ذکری ارائه داد.

این منتقد ادبی در پایان به آخرین نحله‌ی ادبی اشاره کرد که عمر چندانی نداشت و آن هم شعر دیگر بود. همچنین در ادامه توضیح کوتاهی درباره‌ی آخرین کتاب مازیار چابک داد که در آن شاعرانی را با عنوان شاعران هرمسی معرفی کرده است.

به گفته‌ی این مترجم و منتقد ادبی جدیدترین جریان شعر معاصر با عنوان شعر فراسپید خوانده می‌شود که توسط فرزاد میراحمدی پیشنهاد شده و جنب‌وجوشی در شعر معاصر به راه انداخته. اما به گفته‌ی این شاعر هیچ‌کدام از اتفاقات و اشخاص نتواستند به اندازه‌ی نیما یوشیج و یدالله رویائی تأثیر بگذارند که دلیل‌اش این بود که این دو چهره، تفکر، مشرب و ارائه‌ی بیانیه و ایده‌پردازی را به شعر و فرهنگ اضافه کردند و جریان و مکتب به وجود آوردند.

مظفر رویائی سخنان‌اش را با خواندن شعری پایان داد تا نشان دهد که سخت‌خوانی یا بیان دشوار ویژگی شعر حجم نیست و این گفته که شعر حجم سخت‌فهم است همیشه درست نیست و می‌توان شعر آسان گفت و شاعر شعر حجم بود.

«آسمان امروز طور دیگری است

خاطرات خشکیده‌اند

نامده‌ها پشت انباری معطل

گشوده است دروازگی

آمدنی هست؟»

و در ادامه او شعر دیگری را نیز خواند

«زبانم گوناگونی می‌خواهد

فرمان نمی‌برد، اما آب‌ها در پشت ارتفاع منتظر بودند

دریا که شد اطوار زبان تو را خواهند شناخت.»

همچنین این شاعر با خواندن شعری نیمایی این موضوع را توضیح داد که شعر نیمایی هم‌چنان وجود دارد و اگر شعری در زبانیت و اوزان با ابزار و مصالح شعر نوآور باشد کهنه نمی‌شود. این شعر خطاب به همایون شجریان سروده شده است.

«گوش به نوا سپرده‌ای به دیدگان بسته تا دیدگان بسته‌ات قُرُق کند شنیده را.»

در ادامه‌ی نشست مرتضی مجدفر، دکترای مدیریت آموزشی و عضو هیأت‌امنای انجمن فرهنگی ساهر، سخنان‌اش را با معنی کردن کلمه‌ی «ساهر» آغاز و معنی این واژه را شب‌زنده‌دار عنوان کرد. به گفته‌ی او حبیب ساهر مصداق شعری از شهریار است: «شهریارا! بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر». حبیب ساهر و شهریار هم‌محل بودند ولی سه سال اختلاف سن داشتند؛ ساهر متولد ۱۲۸۲ است و شهریار متولد ۱۲۸۵. هر دو شاعر به دبیرستان محمدیه تبریز می‌روند.

به گفته‌ی این دکترای مدیریت آموزشی حبیب ساهر نقل می‌کرد که هر شب مطلعی از غزلیات حافظ را انتخاب می‌کردیم و فردا بر اساس همان مطلع غزلی تازه می‌گفتیم و هر روز صبح پیش از مدرسه اشعار را برای یکدیگر می‌خواندیم. شهریار در نوجوانی راهی تهران می‌شود و ساهر در تبریز می‌ماند و در سال ۱۲۹۹ با محمد خیابانی دیدار می‌کند.

او با اشاره به سخنان مظفر رویائی سخن‌اش را این‌گونه ادامه داد: همان‌طور که آقای رویائی اشاره کردند اگر در جستجوی پدر بر شعر و ادبیات باشیم یکی از افرادی که می‌توان از او به عنوان پدر شعر ترکی و فارسی نام برد، میرزا تقی‌خان رفعت است. به گفته‌ی او ساهر نقل می‌کرد که به یاد دارد معلمی سر کلاس ما می‌آمد و شعرهایی می‌خواند که با دیگر اشعاری که می‌شناختیم فرق داشت. وقتی ساهر در مورد این اشعار سؤال می‌کند این جواب را می‌شنود که این اشعار ترجمه‌ی اشعار شارل بودلر است.

مرتضی مجدفر سخنان‌اش را با مروری کوتاه بر تاریخ آذربایجان ادامه می‌دهد: در طول یک سالی که محمد خیابانی حکومت آزادیستان را تشکیل داد. در این مدت او روزنامه‌ای را هم با عنوان آزادیستان منتشر می‌کرد. سرمقاله‌های این روزنامه را میرزا تقی‌خان رفعت می‌نوشت. بعضی از این سرمقاله‌ها که در سال ۱۲۹۹ منتشر می‌شدند در قالب شعر بودند و از لحاظ شکل با شعر مرسوم زمانه تفاوت داشت. حبیب ساهر در سال ۱۳۰۰ تبریز را به مقصد استانبول ترک می‌کند. این شاعر در استانبول با شعرهای معاصر ترک نظیر جمال ثریا و جلال ساهر نشست‌وبرخاست می‌کند.

به گفته‌ی مجدفر، حبیب ساهر، نام خانوادگی و تخلص ادبی‌اش را از جلال ساهر اخذ می‌کند. حبیب ساهر در استانبول با شعرهای معاصر ترک و شعرای فرانسوی آشنا می‌شود. ساهر در سال ۱۳۰۳ مدرک لیسانس در رشته‌ی جغرافیا را دریافت می‌کند.

 مجدفر در ادامه به بازگشت ساهر به ایران می‌پردازد. به گفته‌ی او شاعر پس از بازگشت به ایران شروع به گفتن شعر نو در قوالب جدید می‌کند. این محقق در ادامه به کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» نوشته‌ی شمس لنگرودی اشاره کرد و گفت که در این کتاب به شکل مفصل به شعر ساهر پرداخته شده و نکات جالبی در مورد این شاعر و اشعارش ذکر شده است.

در ادامه مجدفر به برشمردن آثار ساهر می‌پردازد که شامل کتب زیادی می‌شود؛ «کتاب شعر ساهر ۱»، «کتاب شعر ساهر ۲»، «کتاب شعر ساهر ۳»، مجموعه‌ی «خوشه‌ها»، مجموعه‌ی «سایه‌ها» و… همگی آثاری هستند که شاعر پیش از این‌که به سراغ شعر ترکی برود به فارسی سرود.

این عضو هیأت‌امنای انجمن فرهنگی ساهر در ادامه به بررسی هجاها در شعر ترکی پرداخت و نوآوری‌های شعر ساهر را توضیح داد. در توصیف هجای شعر ترکی مجدفر به مروری دو مجموعه‌ی «حیدربابا» پرداخت و به منظومه‌ای اشاره می‌کند که ساهر خطاب به شهریار نوشته و در آن ایراد می‌گیرد که شهریار مدام از خان‌ها تعریف کرده است و به او یادآوری می‌کند که در دوره‌ی نوجوانی قرار نبود که مجیزگوی ظلم و جور باشیم. به گفته‌ی مجدفر شهریار در پاسخ «حیدربابای ۲» را سرود که هیچ‌گاه به اندازه‌ی «حیدربابای ۱» مشهور نشد.

مجدفر در ادامه به آشنایی خود با حبیب ساهر پرداخت و اشاره کرد که نخستین بار در ۱۵ سالگی با این شاعر آشنا شد. در آن زمان ساهر ۴ – ۷۳ساله بود. انقلاب تازه به وقوع پیوسته بود و مدرسه‌ها تعطیل بودند. تا این‌که در ۱۳ اسفند سال ۱۳۵۷ مدارس مجدد بازگشایی شدند. موقع بازگشت به خانه در دکه‌ی روزنامه‌فروشی مجله‌ای به زبان ترکی دیدم. این مجله را خریدم و بردم خانه. به پدرم نشان دادم که خودش شعر می‌گفت. او مجله را تورقی کرد و بعد از ناهار خوابید. ساعت چهار که بیدار شد به من گفت آماده شو و با من راهی دفتر همان مجله شد. در دفتر مجله با سردبیر که دکتر حسین محمدزاده‌ی صدیق بودند به صحبت نشستند و گفتند که این کارها را نکن چون شما روزهایی مثل ۱۵ خرداد را ندیده‌اید و مجله تعطیل می‌شود که تعطیل هم شد. در پایان گفت که این مرتضای ما به نوشتن علاقه دارد و اگر اجازه بدهید بعد از ظهرها بیاید پیش شما. او هم قبول کرد و قرار شد که من بعد از ظهرها به دفتر مجله بروم. دکتر صدیق هر روز که به دفتر مجله می‌رفتم یک سوژه به من می‌داد. در سومین هفته‌ای که در مجله بودم به من گفت سه پوشه درست کن؛ روی یکی بنویس حبیب ساهر، روی دیگری بنویس هاشم ترلان و روی سومی بنویس مرادعلی قریشی. گفت شعرها که می‌آید توی این پوشه‌ها بگذار. وقتی این سه نفر می‌آیند پوشه‌ها را به آن‌ها بده تا شعرها را بخوانند و بگویند که آیا قابل چاپ هست یا نه. و در ضمن امروز ساعت ۵ که ساهر می‌آید برو سر جمال‌زاده، دست او را بگیر و بیاور. گفتم او را نمی‌شناسم و فقط عکسش را دیده‌ام. گفت کلاه هاویلوکس بر سر می‌گذارد. مسیر زندگی من بعد از ملاقات با ساهر عوض شد. ساهر بعد از انقلاب فعال شده بود و شعر زیاد می‌گفت. قرار شد من هر جمعه از سال ۵۷ تا دو هفته پیش از مرگش در ۲۴ آذر سال ۱۳۶۴ همه‌ی جمعه‌ها را منزل ایشان می‌رفتم و به کارهای‌اش رسیدگی می‌کردم.

به گفته‌ی مجدفر، دست ساهر در سال‌های پایانی عمرش لرز داشت و دست‌خط‌اش خوانده نمی‌شد. من می‌توانستم خط او را بخوانم.

 مرتضی مجدفر در پاسخ به سؤالی در مورد محل اقامت ساهر توضیح داد که چون او فرهنگی بود از سال ۱۳۲۷ دیگر در تبریز ساکن نبود؛ مدتی در اردبیل بود و بعد به قزوین رفت که در قزوین با جواد مجابی آشنا و دوست شد. او از سال ۱۳۴۸ به تهران رفت. وی بعد از انقلاب به شهر تبریز برگشت. به گفته‌ی مجدفر در دوران مشروطه پدر ساهر او را به روستایی در حوالی میانه به اسم تَرک می‌فرستد. الان مجسمه‌ی ساهر را در این روستا که گاه به غلط تُرک خوانده می‌شود نصب شده است.

او در پایان سخنان‌اش اشعاری از حبیب ساهر را قرائت کرد که در اصل به زبان ترکی سروده شده‌اند:

«اگر چه متن کتاب حیات من روشن است و گرچه آن را نیازی به تفسیر نیست

ولی بعد از مرگ من

بر آن حاشیه‌هایی مبهم و طولانی خواهند نوشت

نزدیکان من نخواندند اثری را که مملو از حوادث است

و در طاق نسیان ماند و خاک گرفت

«دیوان» جلد پوسیده‌ی من

گویی کتابی خواندنی است که دست‌های ظریف هنرمندی صنم‌رو بر آن نقش می‌زند.

نه کتاب حیات من که برگ‌برگ آن خیس‌خورده‌ی چشمان باران گرفته است

در عصرگاهی بهاری مستوفی دیوان قضا بر کتابم دیباچه نوشته است

و بر این گمانم که خزان و یا زمستانی غم‌آلود پس از مرگم

مؤخره‌ی آن را خواهد نگاشت. »

پس از پایان سخنان دو سخنران، احمد بیرانوند، گفن: رسانه‌ها، به‌خصوص رسانه‌های هنری، در پیش از انقلاب به شکل ایدئولوژیک و همین‌طور فنی در اختیار حزب توده بود. بر این اساس روحیه‌ی انقلابی بر فضای ادبیات ایران حاکم بود و این تفکر نه به طور کامل اما به شکلی آشکار بر فضای فرهنگی حاکم بود. در نتیجه تعهد اجتماعی و خواست جامعه شعر را در اختیار چیزی جز شعر می‌گذاشت، چنان‌چه حتی در شاعرانه‌ترین فضاها هم شعر در اختیار چیزی جز شعر قرار می‌گرفت. در این فضاست که شخصی می‌آید و می‌گوید که به جای این‌که تعهدی داشته باشم تعهدی بر دوش شما می‌گذارم. ایدئولوژی‌گرایی شکلی از عام‌گرایی و پوپولیسم را ترویج می‌کند، در این میانه گروهی از شعرا، سینماگران، نمایش‌نامه‌نویس‌ها و نقاش دور هم جمع می‌شوند و می‌گویند که ما به دنبال شعری هستیم که در انسان را در درون توضیح دهد و بگذارد تا هر اتفاقی که در بیرون رخ می‌دهد از جمله مبارزه، تعهد یا ظلم‌ستیزی نه در بیرون که در درون انسان شکل بگیرد.

او افزود: یدالله رویائی می‌فهمد که شعر می‌تواند در جستجو و توضیح فرد باشد و نه جمع و فرد به عنوان عضوی از جمع می‌تواند هر رویکردی را در درون پیش بگیرد و شعر را فدای ایدئولوژی نکند. ایدئولوژی باعث می‌شود تا نگاه به گذشته دم‌دستی و پیش‌پا افتاده شود و نمادها هم به همین شکل. اما یدالله رویائی می‌گوید که برای نمادسازی به سراغ زیرساخت نماد برویم. در بیانیه‌اش می‌گوید: «باستانی نیست اما از بوی باستان بیدار می‌شود». در شعر حجم مرجع در بسیاری از اوقات نثر کهن ماست.

این محقق ادبی ادامه می‌دهد که حافظه‌ی مخاطب ایرانی با شعر عجین‌تر است تا نثر. ولی شاهکارهای شعر ما در نثر هم وجود دارد. مثلاً در مورد صحبت از مولانا کسی سراغ «فیه مافی» یا «مقالات شمس» نمی‌رود و به یاد «مثنوی معنوی» و یا «غرلیات شمس» می‌افتد. اما رویائی شیفته‌ی نثر کهن می‌شود و در «۷۰ سنگ قبر» در جایی می‌گوید: «جان آمد این‌جا تا خود را کامل کند». در جستجو فهمیدم که این جمله عیناً در مقالات شمس وجود دارد.

او به عنوان نمونه‌ای دیگر از نثر به کتاب «طواسین»، از آثار حسین منصور حلاج اشاره می‌کند. کتابی که در ادبیات امروز گم شده اما بسیار مورد توجه شعرای شعر حجم قرار می‌گیرد و یا کتاب «سوانح» از احمد غزالی که از شاهکارهای ادبیات فارسی است. شعر حجم این کتاب را نیز به خوبی کشف و درک می‌کنند. از این نظر شعر حجم نگاهی نخبه‌گرا دارد و میل دارد که به جای جمع با شخص سخن بگوید. به باور آن‌ها هر کس می‌تواند برداشتی شخصی از حجم داشته باشد به این شرط که قرابتی با کلمه داشته باشد. به باور شعرهای شعر حجم ایدئولوژی می‌تواند باعث شود تا ما چیزی بزرگ‌تر را از دست بدهیم که آن چیز بزرگ‌تر کلمه است.

 

منبع :

ایلنا

به اشتراک گذاری

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!