فانی لند‌

ددپول و ولورین هیروگاسم مارول در پوست یک کمدی رفاقتی

این روز‌ها نسخه با کیفیت فیلم ددپول و ولورین منتشر شده و همه‌جا حرف از آن است؛ اما اگر من بخواهم در چند جمله فیلم را معرفی کنم، بدون شک آن را یک اثر شلخته و بدون یک پایه داستانی درست می‌دانم که نه در فرم و مدل کارگردانی و نه در محتوای اکشن و کمدی ارائه شده خود به پای دو فیلم اول هم نمی‌رسد. در واقع ما در فیلم ددپول و ولورین با یک اثر فن سرویس (Fan Service) روبرو هستیم که هر چند دقیقه برای عشق و حال هواداران یک شخصیت قدیمی را به داستان وارد می‌کند و با شوخی‌های شخص ددپول او را به باد تمسخر می‌گیرد.

اما چرا چنین محتوای بدون منطق و شلم شوربایی که نه فیلمنامه دارد و نه حتی یک شخصیت شرور قابل دفاع، جدا از بحث هواداری تبدیل به اثری موفق نزد مخاطب عام شده است؟! به نظر من جواب در انتخاب یک ژانر به عنوان پس‌زمینه فیلم خلاصه می‌شود و آن نیز «کمدی رفاقتی» است. فیلم ددپول و ولورین در سبک و ژانر خود، یک نوع فیلم رفاقتی ابرقهرمانی با دو شخصیت خاص برای این ژانر است که تعامل آنها بر اساس تضاد مناسب شخصیت‌ها است. ددپول فردی خوش صحبت است، در حالی که ولورین یک الکلی تاریک و ساکت است که در قلبش احساس گناه زیادی دارد.

بنابراین، تنها نکته قابل دفاع و بررسی فیلم، شکل‌گیری یکی از نامحتمل ترین دوستی‌های سینمایی در دل این اثر است. با تمام نقد‌هایی که پایه داستانی فیلم وجود دارد، اما همین نیم‌خط داستان زمینه‌ای که بر پایه نجات جهان شکل گرفته است، زمانی جالب‌تر می‌شود که دو شخصیت مرکزی داستان از یکدیگر متنفر باشند. این کافی است تا فرمولی آشنا را در نظر بگیریم و آن را به یکی از بزرگترین ژانرهای شناخته شده تاریخ سینما تبدیل کنیم، حتی در کنار ژانر ابرقهرمانی. ددپول و ولورین فرمول فیلم‌های پلیسی رفاقتی (buddy cop) را به رسم اکثر این آثار چاشنی قصه می‌کند، و در آن دو شخصیت متضاد وید (رایان رینولدز) یا ددپول، و لوگان (هیو جکمن) یا ولورین، با وجود تمام خصوصیات متفاوت سعی می‌کنند دنیاهای خود را نجات دهند و هدف زندگی را بار دیگر پیدا کنند.

خب من در این یادداشت به دنبال نقد فیلم نیستم و هدف من تمرکز بر همین چاشنی کمدی رفاقتی است که فیلم را تا اندازه‌ای نجات داده است. اما پیش از این ابتدا باید پرسید که از اساس فیلم «کمدی رفاقتی» چیست؟!

فیلم‌های رفافتی که با نام buddy cop شناخته می‌شوند داستان‌های شخصیت محوری هستند که شرکای نامتناسبی را برای اجرای عدالت با هم جفت می‌کنند. در واقع با ترکیب عناصر جنایی و اکشن هیجانی با کمی کمدی اسکروبال، فیلم‌های پلیسی رفاقتی دو قهرمان را که در تقابل با یکدیگر قرار دارند، در طول داستان باهم همراه می‌کنند و این دو در پایان یاد می‌گیرند که دور هم جمع شوند و یک روز سخت را نجات دهند، و البته در پایان نقاط مشترکی نیز پیدا کنند. این فیلم‌ها اغلب مانند کمدی‌های عاشقانه عمل می‌کنند، اما در کمدی رفاقتی به جای ابراز عشق، هدف ایجاد پیوندی دوستانه است.

برای مثال فیلم «سگ ولگرد» محصول 1949 آکیرا کوروساوا ریشه‌های این ژانر را دارد و دو شخصیت مرکزی داستان را به عنوان افسران مجری قانون به تصویر می‌کشد و استفاده از پلیس در چنین فرمولی را توضیح می‌دهد. اما این فرمول در تمام این سال‌ها گسترش یافته و خود را با طیف گسترده‌ای از شخصیت‌ها و ژانرها تطبیق داده است. از کارآگاهان خصوصی گرفته تا شکارچیان جایزه‌‌‌گیر سبک وسترن و همچنین ابرقهرمانان؛ اما این ژانر در این سال‌ها بیشتر بر جنبه «رفاقتی» تمرکز کرده است، که به این معناست که قهرمانان غیرمحتمل با یک ماموریت می‌توانند تا پایان داستان از یک همکاری حرفه‌ای به دوستان شخصی تبدیل شوند.

در حالی که این فیلم‌ها همیشه در سینماها خوب عمل نمی‌کنند، اما طرفداران این ژانر می‌توانند شکل‌گیری یک برومنس یا عشق برادرانه عالی و در حال شکوفایی را در این آثار ببینند. خب اکنون باید پرسید که چه چیزی یک فیلم رفاقتی عالی را می‌سازد؟

توجه داشته باشید که هر فیلمنامه نویسی که یک سناریو ژانری می‌نویسد باید اصول ژانری که طراحی می‌کند را درک کند و در عین حال از کلیشه‌ها اجتناب کند. برخی از ژانرها، مانند پلیسی رفاقتی و رام کام، اجازه می‌دهند کلیشه‌ها در هنگام اجرای آن بیش از پیش شکوفا شوند. نویسندگان اگر کلیشه‌های ژانر رفاقتی را درک کنند، می‌توانند به طور مؤثری از آن استفاده کنند، بنابراین بیایید به ویژگی‌هایی بپردازیم که این فیلم‌ها را تعریف می‌کنند.

1- تضاد‌های شخصیتی: موفق‌ترین فیلم‌های رفاقتی، دو قهرمان داستانی را نشان می‌دهند که شرایط عادی نباید با هم باشند، اما با وجود اصطکاک‌هایی که شخصیت‌شان ایجاد می‌کند، چیزی درباره آنها منطقی می‌شود. در این فیلم‌ها، قهرمان‌ها اغلب افراد نامناسب درون سازمان‌هایشان هستند. در حالی که آنها در شغل خود خوب هستند، اغلب کاستی‌هایی دارند که این افراد را از عالی بودن دور می‌کند. در نهایت، این دو قهرمان با اکراه با هم جفت می‌شوند تا یک روز سخت را نجات دهند، خواه یا ناخواه. به نظر من بهترین مثال برای این آثار فیلم‌های شین بلک است که نشان داده استاد ژانر پلیسی رفاقتی است. او پیوسته یک جفت شخصیت کلاسیک را در فیلم‌هایی مانند اسلحه مرگبار، کیس کیس بنگ بنگ، و بچه‌های خوب خلق کرده که ما را جذب خود کرده‌اند.

2- ملاقات با خشونت: آثار رام دارای یک چاشنی بامزه از ملاقات‌ها و رویارویی‌های ناگهانی دل‌انگیز هستند، بنابراین منطقی است که ژانر رفاقتی نیز نسخه خاص خود از این مدل را داشته باشد و البته خونین‌تر از این چاشنی مشخص باشد. منظور من این است که صحنه‌های خشونت‌آمیز در اولین برخورد شخصیت‌های متضاد، لحن بقیه فیلم و پویایی بین دو قهرمان را در این‌ ژانر تعیین می‌کند. وقتی نویسنده‌ای دیدار خشونت آمیز را خنده دار و در عین حال ترسناک می‌کند، پایه و اساس رابطه بین شخصیت‌ها و مخاطب را می‌گذارد. ملاقات اولیه کاراکترها را دربرابر هم قرار می‌دهد و تنشی ایجاد می‌کند که تا پایان فیلم حل می‌شود، حتی اگر مخاطب می‌داند که این شخصیت‌ها تا پایان فیلم در کنار هم خواهند بود. سخت ترین قسمت این ژانر، شناخت شخصیت‌ها و برقراری روابط آنها در مدت زمان کوتاه است. اگر بتوانید همه این کارها را در اولین اقدام انجام دهید، پس شما به خال زده‌اید.

3- موانع ارتباطی کمدی: در فرمول فیلم‌های رفاقتی دو قهرمان متضاد داستان به عنوان شخصیت‌های اصلی با برخورد با درگیری‌هایی که به همان اندازه که سرگرم‌کننده هستند، کمدی زیادی ایجاد می‌کنند. اغلب، طبیعت آرام و شوخ طبع یک شخصیت با شریک جدی و منظم آنها درگیر می‌شود. این می‌تواند لحظات کمدی ایجاد کند که مخاطب را با داستان بهتر درگیر کند.

4- تکامل عشق برادرانه: در حالی که این دو قهرمان داستان قرار نیست برخلاف آثار عاشقانه مسائل خود را با عاشق شدن حل کنند، اما زبان مشترکی پیدا می‌کنند که به آنها کمک می‌کند با هم ارتباط برقرار کنند و رشد کنند. شراکت غیر متعارف و به ظاهر ناسازگار در نهایت نتیجه می‌دهد زیرا شخصیت‌ها پیوندی قوی ایجاد می‌کنند و می‌توانند به طور موثر به عنوان یک تیم کار کنند. این طبیعت بشری است که این تکامل احساس صمیمیت کند زیرا رابطه قوی بین مردم اینگونه است. قرار گرفتن شخصیت‌ها در موقعیتی که باعث می‌شود دفاع خود را کنار بگذارند و از نظر احساسی یا جسمی آسیب‌پذیر شوند، می‌تواند رابطه را توسعه دهد و در عین حال باعث خنده مخاطب شود. در پایان، این ترانه‌ها باید گرد هم آیند تا شروع یک دوستی زیبا را به نمایش بگذارند که می‌تواند به ماجراهای بیشتری منجر شود یا فقط به عنوان یک برومنس زیبا در تاریخ سینما وجود داشته باشد.

اکنون با فهم اصول فیلم‌های کمدی اکشن رفاقتی می‌توان به سادگی گفت که ددپول و ولورین یک فیلم ابرقهرمانی با شنل آثار رفاقتی است که عناصر اصلی آن به شکلی مناسب باهم ترکیب شده‌اند.

همانطور که قبلاً اشاره کردم، ژانر پلیسی رفاقتی از زمانی که کوروساوا آن را به جریان اصلی سینما معرفی کرد، تکامل یافته است. مسلماً، بسیاری از فیلم‌های ابرقهرمانی از تمهیدات این ژانر پیروی می‌کنند، اما فیلم ابرقهرمانی دنیای سینمایی مارول یعنی Deadpool & Wolverine به شکلی نامحتمل به این ژانر متمایل می‌شوند و آن را برای خنده، لحظاتی شاد با طرفداران، و برای عاشقانه بین دو ابرقهرمان نمادین (و سودآور) اجرا می‌کنند.

اما چرا می‌گویم این همراهی بین ددپول و ولورین نامحتمل است؟ چون از زمان اولین ملاقات آنها در صفحات کمیک در سال 1994، این دو قهرمان خشن به ندرت در یک صفحه باهم بوده‌اند. پس از اولین ملاقات آنها، زمانی که وید با دو شمشیر خود به سینه لوگان ضربه زد، آنها لحن را برای کل رابطه خود در مارول کامیکس ایجاد کردند: آنها به یکدیگر توهین می‌کنند، به یکدیگر چاقو می‌زنند، دوباره بلند می‌شوند، یک آتش بس موقت برقرار می‌کنند، و در نهایت بار دیگر این چرخه را از نو تکرار می‌کنند. خب همین درگیری یک رابطه عالی برای شکل گرفتن یک داستان رفاقتی است.

رابطه سینمایی بین ددپول و ولورین نوید پویایی این مدل فیلم را در X-Men Origins: Wolverine در سال 2009 داده بود. اما بسیاری از این تصویر راضی نبودند، بنابراین مشارکت در Deadpool & Wolverine بیشتر به یک داستان رستگاری برای هر دو شخصیت تبدیل شد.

در پایان باید گفت: فیلم‌های رفاقتی برای همه مدل مخاطبی مناسب نیستند، اما این دست فیلم‌ها یک زیرژانر کمدی قوی هستند که وقتی خوب ساخته شوند، می‌توانند نتیجه‌ای عالی داشته باشند، به‌خصوص وقتی که مخاطب از قبل با دو شخصیت اصلی آشنا شده باشد.

به نظر من با دیگر فیلم‌های رفاقتی که امسال عرضه شدند (گرگ‌ها، پسران بد 4)، این ژانر می‌تواند مانند رام کام در حال تجدید حیاتی دوباره باشد. این ژانر ارزش وقت گذاشتن یک فیلمنامه‌نویس را برای نوشتن دارد، زیرا می‌تواند به آنها کمک کند تا یاد بگیرند که چگونه شخصیت‌ها و روابط آنها را در مدت زمان کوتاهی ایجاد کنند. این مهارت برای کارکردن یک فیلم رفاقتی ضروری است، اما می‌تواند برای نویسندگانی که روی هر داستان دیگری کار می‌کنند نیز سودمند باشد. بنابراین، به نظر من ددپول و ولورین با وجود این که اثری پر از مشکلات فراوان است، اما می‌توان آن را تنها برای همین پوسته کمدی رفاقتی‌اش تماشا کرد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!