نقد فیلم The Platform 2
یکی از پدیدههای نتفلیکس در دورهی قرنطینه، بدون شک فیلم The Platform بود که توانست خیلی زود خودش را سر زبانها بیاندازد. این فیلم به دلیل داستان نوآورانه و شدیداً سمبلیکش واقعاً جذاب بود؛ شخصیتهایی که یا به صورت داوطلبانه یا به دلیل محکومیت وارد زندانی عظیم میشدند و باید دورههای یک ماهه را در طبقهای از این زندان بگذرانند. مهمترین نکته، نحوهی توزیع غذا بود؛ هر روز یک پلتفرم حاوی غذا از طبقهی صفر به پایین روانه میشد، هر طبقه برای مدتی میایستاد و سپس پایین میرفت. این روش کمبودها و چالشهای خود را داشت که فیلم بر اساس آن فیلمنامهی سمبلیک خود را ساخته بود. این زندان عظیم مشخصاً به عنوان یک جور استعاره برای بسط دادن ایدههای فیلمنامه در نظر گرفته شده بود. حال پس از پنج سال، شاهد فیلم The Platform 2 هستیم.
پلتفرم پایین میآید، نفسها در سینه حبس میشود؛ اگر در طبقات بالا باشید خیالتان تخت است که برای یک ماه بدون دغدغه قرار است زنده بمانید اما هر چه در طبقات پایینتری باشید چهرهی متفاوتی از «مغاک» (عبارت انگلیسی Pit، که به لوکیشن اصلی فیلم اشاره دارد) را میبیند، چون احتمال باقی ماندن غذا و رسیدن آن به طبقات پایین، کمتر و کمتر میشود. مغاک نامیست که بر این ابر-زندان گذاشتهاند؛ سوراخی که عجیب و رازآلود است. همه چیز در این دنباله همان رنگ و بوی فیلم نخستین را میدهد، اما انگار که این جادو تا حدی قدرت خود را از دست داده که بدون دلیل نیست. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا فیلم The Platform 2 را مورد بررسی قرار بدهیم.
پس از موفقیت فیلم پلتفرم با عنوان اسپانیایی El Hoyo، سازندگان خبر از ساخت نسخه دوم آن را دادند. کارگردان و فیلمنامهنویسان تغییر نکردند و باز گالدر گازتلو-اوروتیا وظیفهی ساخت فیلم را برعهده داشت. نقشهای اصلی را میلنا اسمیت، هوویک کوچکریان و ناتالیا تنا، برعهده گرفتند. فیلمبرداری ماه می ۲۰۲۳ در مرکز نمایش بیلبائو در برکالادو انجام شد. در اکتبر ۲۰۲۴ نیز شاهد عرضهی این فیلم در نتفلیکس بودیم. فیلم The Platform 2 را نمیتوان یک دنبالهی مستقیم در نظر گرفت، با این حال ارجاعات مشخصی به نسخهی پیشین در آن وجود دارد.
مغاک، نمونهای از یک جامعهی تمامیت خواه
این هلفدونی چند طبقه داره؟ 333 تا!
ماه نو آغاز میشود، هر طبقه ساکنان نو خواهد داشت. همه آرزو دارند تا در طبقهای بالا باشند که بتوانند این دوره را در مقابل گرسنگی و فشارهای بیرونی دوام بیاورند. خانمی جوان با نام پرمپان و مردی بسیار چاق به نام زامیاتین در طبقهی ۲۴ بیدار میشوند. خوب است، در این طبقه میتوان زنده ماند و حتی زندگی کرد! هر دوی این شخصیتها همانند بیننده به تازگی وارد مغاک شدهاند و به همین دلیل درکی از قواعد آن ندارند. با این حال، فیلم در ارائهی وضعیت صبر نمیکند و در اولین سکانسها این دو شخصیت (و همزمان بیننده) را از قانونهای مغاک آگاه میکند.
قانونهای مشخصی در اینجا وجود دارد، مثلاً نمیبایست غذای کس دیگری را خورد یا نمیبایست برخلاف انتظارات لویالیستها عمل کرد. این گروه قدرت را در دست دارند و به هر کسی که تخطی کند برخورد خواهند کرد. گروهی که برای برپاداشتن نظم و برابری در مغاک به صورت خودکامه بوجود آمده است و پیروان متعدد و متعصبی دارد. همسایههای طبقهی بالا از آن پیروهای بیترمزاند و کاملاً حواسشان است که زنجیرهی ارتباط قطع نشود یا همسایههای پایینی غذای دیگری را نخورند.
همانطور که مشخص است، قوانین بر اساس اصل «برابری» شکل گرفتهاند و این ما را یاد حکومتهای تمامیتخواهی میاندازد که در قرن بیست متعدد بودند و هنوز هم در کشورهایی ردپایشان را میتوان یافت. علیالخصوص، آن کشورها که بر اساس ایدئولوژیهای کمونیستی ایجاد شدند با مغاک قرابت دارند. همه چیز بوی یک شوروی نمادین میدهد! حزبی از رفیقان که گرد هم آمدهاند تا از مفهوم برابری دفاع کنند و آن را به پا دارند. بخش اول فیلم در نمایش یک سیستم این چنینی و دنبالهروی افراد از آن خوب عمل کرده است.
زامیاتین، پیتزای سفارشی او، دیدگاههایش، گذشتهاش و… همگی خبر از شخصیتی میدهد که نماد مصرفگرایی آمریکاییست
اولین چالش بر این سیستم، سرپیچی زامیاتین و میل او به آزادیست. زمانی که پلتفرم به طبقهی ۲۴ میآید، پیتزای او خورده شده و عصبانی میباشد؛ او گرسنه است و میخواهد غذای دیگری را بخورد که صدای آن همسایهی بیترمز طبقهی بالا در میآید. زامیاتین خیلی زود به این دم و دستگاه شک میکند و خودش را فردی آزاد میداند که این اختیار را دارد که شکمش را، بیتوجه به قواعد موجود سیر کند. وضعیت بدنی او، رفتارش و پیشزمینهاش، حتی غذای سفارشی او، یعنی پیتزا خبر از یک مصرفگرای افراطی میدهند. او پیتزایش را میخواهد! عموماً هر آمریکایی پیتزایش را میخواهد و این حق اوست که بتواند آزادانه غذایش را بخورد.
با این حال، چون که او میداند عواقبی سخت در انتظارش است همراه با پرمپان دنباله روی سیستم میشود. آنها در طول این ماه به خوبی با یکدیگر کنار میآیند و زندگیشان را میتوان به عنوان سمبلی از مردم طبقهی میانهی جامعه در نظر گرفت که دستشان به دهانشان میرسد، میتوانند آبرومندانه زندگی کنند و قوانین جامعه را محترم میشمارند. آنها حتی در مراسم جشن ایدئولوژی حاکم، یعنی جشن رساندن غذا به طبقهی ۱۷۵ شرکت میکنند. بطور کلی، اگر طبقات مغاک را به عنوان سمبلی از اختلافات طبقاتی در نظر بگیریم، طبقهی ۲۴م جاییست که افراد میتوانند در آن رشد کنند؛ مثل پرمپان ذوق هنری داشته باشند و یک روشنفکر باشند یا مثل زامیاتین پیشزمینهی تحصیل علمی مناسبی کسب کنند.
این وضعیت باعث میشود بتوانیم با شخصیتها بهتر آشنا بشویم و بکگراندشان را تا حدودی بدانیم. زامیاتین پس از به آتش کشیدن خانهی پدریاش به اینجا آمده تا مورد اصلاح قرار بگیرد و پرمپان نیازمند کنار آمدن با گذشتهای تلخ، داوطلبانه به مغاک آمده است. با این حال، فیلم گذشتهی شخصیتها را در هالهای از ابهام قرار میدهد و آنها قسمتی از داستان پیشین خود را بیان نمیکنند. اما آنقدر خواهیم دانست که رفتار شخصیتهای اصلی برایمان قابل درک بشود. وضعیت به این شکل باقی نمیماند، چرا که ماه به پایان رسیده و آنها در طبقهای نو بیدار میشوند. ۱۸۰، کابوس آغاز میشود…
آن پایینها واقعاً چه خبر است؟
طبقات پایین، جاییست که عقاید بیننده و شخصیتها به چالش کشیده میشود
حال که مدتی را با شخصیتها در وضعیتی قابل قبول گذراندیم، باید به اعماق مغاک برویم جایی که به سختی زنجیرهی ارتباط کار میکند و غذا تقریباً هیچوقت به آنجا میرسد. این طبقه، همه چیز را به چالش میکشد. اینجا جهنم است و گرسنگی افراد زیادی را به جنون، خودکشی و دیگرکشی رسانده. چند روز میگذرد و خبری از غذا نیست؛ یک دیوانه در طبقهی زیرین دربارهی عشق، رنج بردن، گذران زندگی و وهم بودن غم میگوید. او سخنانی میگوید که بی شباهت به موعظههای مسیحی نیستند. حال که غذایی برای خوردن نداریم، میتوانیم خودمان را با انواع و اقسام شعارها قانع کنیم؛ مهم نیست غذا وجود دارد اما عشق و دوستی وجود دارد. این سخنان بیشباهت به پیغام مسیحایی نیستند.
لازم به ذکر است که اسطورهای در مغاک جریان دارد و آن هم افسانهی فردی قدیس است که یک ماه تمام در طبقات بسیار پایین دوام آورد و در ماه دوم هم باز در جایی پایین قرار داده شد. او برای زنده نگه داشتن همسلولی، خودش را فدا کرد و گوشت تنش را هنگام گرسنگی به دیگری داد! لویالیستها عقاید خود را بر محوریت این اسطوره که از شخصیت مسیح برگرفته شده، شکل دادهاند. فرد تدهین شده، کسیست که به عنوان قدیس توسط پیروانش محترم شمرده میشود و آنها برای عقایدش به کشتار دیگران و اجرای قوانین نامعقول خود میپردازند.
با این حال طبقهی ۱۸۰ برای فردی مثل زامیاتین آسان نیست که عادت به پرخوری و رفتار آمریکایی بر اساس تمناهای خود دارد. او در اینجا به عمق روحش دسترسی پیدا میکند و قادر است گذشتهی سخت خود را بهتر ببیند و بکاود. بیش از این دربارهی جزئیات داستان حرف نمیزنیم و بهتر است که بینندهی مطلب خودش سراغ این فیلم برود. اما میتوان گفت که طبقهی ۱۸۰ جاییست که دیگر قوانین مغاک خیلی کم موضوعیت دارند و بقا حرف اول را میزند. همچنین نمادی واضح از طبقات پایین جامعه است و وضعیت بسیار بغرنجی که آنها از سر میگذرانند؛ آنها در آن پایین تنها خبرها را میشنوند و امور سیاسی مغاک ازشان دور است.
نمایش طبقات بسیار پایین مغاک میتوانست بهتر باشد و اگر نسخهی ابتدایی Platform را یادتان بیاید، آنجا توانستیم تصویری بیرحمانهتر از تلاش انسانها برای بقا را ببینیم. اینجا با وجود رفتن به داخل جهنم انگار که از شعلهها مصون هستیم و میزان بیرحمی که انتظار داریم را دریافت نمیکنیم. مگر این پایینها قرار نبود افراد به هر دری بزنند تا زنده بمانند؟ بهنظر میرسد تمرکز فیلم بر روی قوانین ایجاد شده توسط لویالیستها و مباحث پیرامون آن باعث شده جزئیات طبقات پایین را خوب نبینیم.
رسیدن به آگاهی و خروج از ماتریکس!
پرمپان و مسیری که طی میکند، مسیریست برای به آگاهی رسیدن؛ مسیریست برای خروج از ماتریکس!
شخصیت پرمپان و مسیری که او طی میکند بیشترین اهمیت را در انتقال پیام فیلم دارد. او به عنوان یک هنرمند سابق به دنبال رستگاری میگردد، دنبالهروی از قوانین، طغیان، انتقام و مقاومت هیچکدام دوایی برای درد او نیستند و تنها راهحلهایی موقت برای به آگاهی رسیدنش میباشند. پرمپان، به عنوان یک پل عمل میکند که داستان فیلم پلتفرم 2 را کامل میکند و پلی میسازد که میتوان توسطش به فیلم اول هم ارتباط برقرار کرد.
او برای به رستگاری رسیدن باید ابتدا نسبت به مشروط و موقت بودن قواعد مغاک آگاهی پیدا کند، سپس علیه آن هم بایستد تا نهایتاً بداند که واکنش به صورت انتقام هم وضعیتی مشابه است. رستگاری او در فراتر رفتن از این بنبست و یافتن خودش میان خاطرات، فلشبکها و هنریست که ارائه میکند. مسیری که به عشق و یافتن دوبارهی معصومیت در آغوش کودکان برمیگردد. پیامی محبت آمیز که فیلم اول هم آن را با خود یدک میکشید.
در واقع میتوان گفت که فراسوی نبرد بین لویالیستها و آزادیخواهان، فراسوی موعظههای شخص «تدهین شده»، فراسوی قوانین سفت و سخت مغاک، جاییست که پیام واقعی فیلم در آن وجود دارد و شخص پرمپان نهایتاً به آن دست پیدا میکند. با این حال، مشکلی جزئی در اینجا وجود دارد و آن هم به نحوهی پیاده سازی پایانبندی فیلم برمیگردد؛ این پایانبندی صورتی متفاوت با فیلم اول دارد و راه حل ایجاد شده میتوانست بهتر باشد تا با کارکرد نمادین داستان پرمپان مطابقت پیدا کند.
همچنین، زمانی که به پایان فیلم میرسیم شاید شباهتهای زیادی که بین نسخهی اول و این دنباله وجود داشت، باعث شوند که کل پروسه تکراری بهنظر برسد. بهنظرم این یکی از مشکلات فیلم است؛ پیامهای منتقل شده در این فیلم، نمادگرایی آن، پیکرهی روایی، همگی در مقایسه با The Platform که در سال ۲۰۱۹ دیدیم تفاوت چندانی ندارند. با وجود اینکه سعی شده با اضافه کردن قوانین، احزاب فعال و جزئیات این چنینی تفاوتهایی ایجاد شود اما واقعاً زمانی که عمیق مینگریم تفاوتی در صورت کلی این دنباله وجود ندارد. هرچند، میتوان چشمپوشی کرد و یاد آورد شد که مگر چند تا فیلم این مدلی داریم؟ و مگر تجربهی سینمایی این قالب، که به خودی خود نوین است، به اندازهی کافی متمایز نیست؟
به مغاک که مینگری، بدان او هم به تو مینگرد!
این زندان بیاندازه غریب و بیرحم است و اتمسفر آن کافیست تا بیننده جذبش شود
موردی که فیلم پلتفرم را آنقدر محبوب کرد بدون شک اتمسفر غریب و بیرحمش بود. خوشبختانه همان حال و هوا بدون تغییر آنچنانی دوباره قابل دیدن است. نور نسبتاً کم و لامپهای نارنجی زمانی که دوربین بین طبقات جابجا میشود تصویری غریب از این سازهی نمادین به بیننده میدهد. موسیقی نیز در روح بخشیدن به آن کمک حال بوده است. سکانسهای اکشن از بخشهای مهم فیلم هستند و زمانی که مبارزات را مشاهده میکنیم فضای مغاک بیشتر از هر زمان دیگری بیرحم و خونین جلوه میکند. این فیلم در نمایش خون و خشونت ابایی ندارد.
دیالوگها همیشه پرمغز هستند و نشان از سواد کلی نویسندگان میدهد؛ آنها مطمئناً چیزهای زیادی دربارهی جوامع بشری، وضعیت اجتماعی، مفاهیمی مثل برابری و آزادی، مسیحیت، روح انسان و… میدانند که میتوان لابلای سخنان نکات بسیاری دریافت. با این حال، زمانی که پلتفرم 2 را در کنار نسخهی ابتدایی قرار میدهیم، اینطور بهنظر میرسد که تمامی آنها به همین شکل مورد بحث قرار گرفتهاند و تغییر آنچنانی در نحوهی ارائهی گفتمانها و نمادها وجود ندارد؛ طبقات نمادی از سیستم طبقاتی هستند، موجودیت مغاک یک آزمایش و بازنگری سیاسیست، مسیر شخصیت اصلی به پیدا کردن کودک، مسیری برای رسیدن به رستگاری شخصیست؛ انگار که همه چیز قبلاً یکبار به صورتی مشابه بیان شده است. حقیقت این است که این قالب شاید همان یک دفعه توان ارائهی چنین داستانی را داشت و خیلی زود به اشباع شدن میرسد.
جمع بندی
فیلم The Platform 2 بر پایههای استوار و نمادینی که در فیلم اول شاهدش بودیم، بنا شده. از نظر معنایی، چیزهای بسیاری برای گفتن دارد و صد دقیقه بیننده را با سیستم سمبلیک خود و دیالوگهای آگاهانه و پرمغزش، مورد چالش قرار میدهد. با این فیلم سفری به طبقات مختلف جامعه خواهیم داشت و دیالوگی از تاریخ در حال تغییر، با احزاب و ایدئولوژیهای متناقض را دنبال میکنیم. با وجود هوشمندی سمبلیک فیلم و ارتباطهایی که با نسخهی اول ایجاد میکند، اما انگار همان یک نسخه از آن کافی بود چرا که عملاً در فرم آن شاهد چیز جدیدی نیستیم. همان پلتفرم، همان مکان، همان قصه با مقداری تغییر جزئی. اما مگر قرار است چند فیلم این مدلی ساخته بشود؟ مگر قرار است چند بار چنین مغاکی را با آن بیرحمی و فضایش تجربه کنیم؟
80
امتیاز ویجیاتو