فانی لند‌

به کریستین میلیوتی جایزه امی بدهید

هشدار: اگر مینی‌سریال The Penguin را ندیده‌اید لطفاً از خواندن متن زیر خودداری کنید. چون ممکن است بخش مهمی از داستان آن برایتان اسپویل شود.

شخصیت سوفیا فالکون در قسمت جدید The Penguin داستان گذشته‌ پیچیده‌ی خودش را فاش کرد. هفته‌ی گذشته شاهد نمایش جذاب این اسپین‌آف ساخته شده از فیلم The Batman بودیم که در آن فلش‌بک‌هایی بود که به هویت واقعی شخصیت هنگ‌من می‌پرداختند؛ اینکه چطور سوفیا برای یک دهه در تیمارستان آرکهام زندانی بود و چطور آز بر سرنوشت این شخصیت تأثیر گذاشت. علاوه بر این، متوجه شدیم که چرا آز، سوفیا را به حال خودش رها کرد. همچنین سکانسی وجود دارد که قدرت کشنده‌ی سوفیا را نشان می‌دهد که سبب کشته شدن بیشتر اعضای خانواده‌اش شد. میلیوتی نمایشی فوق‌العاده در جذابیت هر لحظه‌ی این اپیسود داشت. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا عملکرد این بازیگر را بررسی کنیم.

در سه قسمت ابتدایی مینی سریال The Penguin، میلیوتی به عنوان یک قاتل سریالی تازه از زندان رها شده با نام سوفیا در صحنه حاضر می‌شود که با لقب هنگ‌من عوام او را می‌شناسند. این بازیگر هر جا که می‌رود می‌درخشد و توجهات را به خودش جلب می‌کند. در قسمت چهارم با عنوان Cent’Anni ریشه‌های رابطه‌ی آز و سوفیا را دنبال می‌کنیم؛ آز راننده‌ی سوفیا بوده است و متوجه می‌شویم که چطور ریشه‌های خیانت در این رابطه کاشته شد؛ خیانتی که نهایتاً منجر به اقامت سوفیا در تیمارستان آرکهام گشت.

آز چندین بار به سوفیا خیانت می‌کند. در این قسمت متوجه شدیم که چه چیزی منجر به کشیدن ماشه شده است؛ انگیزه‌ی آز از این کار چه بود؟ عملی که در انتهای اپیسود قبلی پیچیده و غیرقابل درک به‌نظر می‌رسید در ادامه کاملاً قابل توجیه می‌شود. با فلش‌بک‌ها به دورانی سفر می‌کنیم که او پرنسس مافیا محسوب می‌شد و میلیوتی فرصتی پیدا می‌کند تا گذشته‌ی پیچیده‌ی شخصیتش را به بهترین شکل به نمایش بگذارد.

در گذشته سوفیا را با آرایش و تزئینات مانیکور می‌‌بینیم؛ او موهایش را به شکلی پر زرق و برق مدل می‌دهد، خط چشم سنگین می‌زند و لباس رسمی می‌پوشد. همه‌چیز در چنین ظاهری نشان‌گر یک زندگی در جایگاه بالای هرم اجتماعی‌ست. مطمئناً تراژدی شخصی می‌تواند تراماتیک باشد؛ مثلاً سوفیا جسد مرده‌ی مادرش را پس از واقعه‌ی خودکشی پیدا می‌کند، با این حال زندگی روزمره‌ی او تغییر چندانی ندارد تا اینکه یک ژورنالیست دیدگاهش را نسبت به وقایع زندگی‌اش عوض می‌کند.

میلیوتی را چندین پیش‌تر بار در نقش‌های کاریزماتیک دیده‌ایم؛ یک‌بار به عنوان ستاره‌ی مهمان در نقش اَبی در برنامه‌ی تلویزیونی 30 Rock و همچنین در سریال جنایی The Resort. این بازیگر در آثاری چون Palm Springs و فصل اول Mystic Quest هم حضور داشته است که نقش‌هایی کاریزماتیک در ژانر جنایی محسوب می‌شوند.

میلیوتی با قرار گرفتن در نقش مقابل فارل می‌درخشد؛ پویایی و جذابیت این زوج دیدنی‌ست. در فلش‌بک‌ها شخصیت سوفیا به آز ترحم نشان می‌دهد و از برادرش می‌خواهد که او را پنگوئن صدا نزند. اما همین که آز به او می‌گوید چرا نباید با روزنامه‌نگار محقق مربوط به مرگ پدرش دیدار داشته باشد، سوفیا بازخوردی سرد نسبت به او نشان می‌دهد. آز شخصیتی دارد که جویای احترام است و اگر جوری با او برخورد شود که انگار شخصیتی ضعیف دارد، مثل سوفیا باید منتظر عواقب باشد!

حتی با وجود اینکه سوفیا در برابر تحقیقات سامر گلیسون از پدرش دفاع می‌کند، اما ته دلش شک دارد و این را می‌توان از صدا و چشمان میلیوتی و اکتینگ او خواند. سامر می‌گوید چندین زن که به‌نظر می‌آید خودشان را حلق‌آویز کرده‌اند در واقع توسط کارمین (پدر سوفیا) به قتل رسیده‌اند. علامت‌های موجود بر روی دستان آن‌ها شباهت زیادی به همان‌هایی دارد که بر روی دستان مادر سوفیا هم دیده می‌شد. سپس وقتی که پدرش او را به عنوان یک‌جور جانشین وارد دنیای خلاف می‌کند (چون برادرش بدردنخور است!)، رویای به دست آوردن محبت پدر و تأیید شدن توسط او خراب می‌شود، چون سوفیا می‌داند احتمالاً او مادرش را هم کشته است.

در عرض یک ثانیه او از عرش به فرش می‌افتد و از خوشبختی تمام به غم و اشک می‌رسد! اکنون زخم مرگ مادرش دوباره نو شده است. بازیگرانی که می‌توانند خوب گریه کنند و در نشان دادن غم استاد هستند توجهی که لایقش هستند را نمی‌گیرند. میلیوتی انگار که اشک‌هایش را مثل یک ساز در ارکسترا به صدا در می‌آورد؛ در طول این قسمت او عالی عمل می‌کند: چشم‌هایش مملو از اشک می‌شوند، به صورت لکه بر چهره‌اش سرازیر می‌شوند و یک قطره حتی پایین هم می‌افتد.

سپس تم ناامیدی در داستان بالا می‌گیرد. آز به کارمین می‌گوید که سوفیا با آن روزنامه‌نگار دیدار کرده است. پدرش ناامید می‌شود و سوفیا را از جشن تولد خودش راهی خانه می‌کند. در طول راه، او با لباس جشن مخصوص‌اش به جرم کشتن سامر و دیگر زنانی که پرونده‌ی قتل‌شان تحت بازرسی‌ست، دست‌گیر می‌شود و پس از آن است که لقب هنگ‌من را دریافت می‌کند. تعجب و چشمان گشوده‌ی میلیوتی بیش از هر دیالوگی وضعیت ناباورانه‌ی پیش‌آمده برایش را نشان می‌دهند. بدین ترتیب سوفیا راهی تیمارستان آرکهام می‌شود.

مونتاژی از درمان‌های شوکی با دستگاه‌های الکترونیکی در سلول زندان وضعیت این شخصیت را در بازه‌ی پیش از دادگاه به تصویر می‌کشد. البته که قرار نیست شاهد هیچ محاکمه‌ای باشیم و خود سوفیا در یک صحنه به خوبی این وضعیت را بازتاب می‌کند. او در سالن غذاخوری در حالی که صورتش پر از خون است بر سر یک زندانی دیگر فریاد می‌زند: «لعنتی، بهت گفتم که من بی‌گناهم!» این صحنه یکی از چندین جایی‌ست که شاهد تصاویر دارکی هستیم که میلیوتی با مهارت در آن ظاهر شده است.

به گذشته برمی‌گردیم و سوفیا به جای اینکه سوار هواپیما بشود و به درخواست خانواده راهی سیسیل شود، می‌خواهد که بماند و شروع تازه‌ای داشته باشد. او می‌خواهد به خودش ثابت کند که آرکهام او را درهم نشکسته است. سوفیا ظاهرش را با درونش ترکیب می‌کند تا همه‌چیز پیرامونش رنگ و بوی انتقام بدهد؛ دلشکستگی، درد و خشم با خط چشم اغراق شده، موهای چتری پرپشت و لباسی مجلل ترکیب شده‌اند. مضمون معصومیت در سریال The Penguin زیاد تکرار می‌شود و در حالی که سوفیا همان هنگ‌من نیست، می‌خواهد با قتل‌عام خانواده‌ی فالکون پرونده‌اش را بیش از پیش سنگین‌تر کند.

به جز دختر عموی کوچکش و جانی ویتی (به دلایلی که هنوز معلوم نیست) سوفیا همه را در خواب می‌کشد. او در حال رقصیدن در خانه می‌گردد و به اتاق‌ها یکی یکی سر می‌زند تا همه را از پا دربیاورد؛ با لباس مجللی که دارد میلیوتی بیش از هر زمانی در مرکز توجه قرار می‌گیرد.

نهایتاً می‌توان نتیجه گرفت که در دنیای گاتهام که پر از شخصیت‌های شرور و شیطانی‌ست، سوفیا با بازی کم‌نظیر میلیوتی تاجی درخشان بر سر خودش می‌بیند و در این دنیا حرفی برای گفتن دارد.  

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!