فانی لند‌

اشعار زیبای روز مادر | شعر احساسی برای مادرم • مجله تصویر زندگی

« اشعار زیبای روز مادر »

«شعر روز مادر»

مادرم ای بهتر از فصل بهار

مادرم روشن تر از هر چشمه سار

مادرم ای عطر ناب زندگی

مادرم ای شعله ی بخشندگی

مادرم ای حوری هفت آسمان

مادرم ای نام خوب و جاودان

مادرم ای حس خوب عاشقی

مادرم خوشتر ز عطر رازقی

مادرم ای مایه ی آرامشم

مادرم ای واژه ی آسایشم

مادرم ای جاودان در قلب من

مادرم ای صاحب این جسم و تن

مادرم می خواهمت تا فصل دور

مادرم پاینده باشی پر غرور

مادرم روزت مبارک ناز من

مادرم تنها تویی آواز من

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ، ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماهِ رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن !

فریدون مشیری

مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست
مادرحیات با تو بهشت است و خرّم است
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف این همه از شیر مادر است
این رقّتی که دردل وشوری که درسراست
اغلب کسان که پرده حــــرمت دریده اند
در کودکی محبّت مــــادر ندیده اند
امروز هستیم به امید دعـــــای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

حدیث از خــــــــــــــاتم پیغمبـــران است که جنّت زیر پـــــــــای مادران است
بزن بر پای مــــــــــــــادر بوسه از شوق که خاک پــــــای او رشک جنان است
گرچه در عالم پد ر دارد مقامی ارجمند لیکن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است
مادر دانا کند فرزند دانــــــــا تربیت هرکه برهرجا رسدازاهتمام مادر است

شعر مادر از ایرج میرزا :

پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر

اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر

نبیند هیچکس زحمت به دنیا
ز مادر بیشتر بیچاره مادر

تمام حا صلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!