فانی لند‌

بررسی مینی سریال Sweetpea – کمدی سیاه با ستاره فال‌اوت

خبر ندارم فصل دومی برای سریال Sweetpea در نظر گرفته شده یا نه، چون با توجه به پایان سریال مخاطب می‌تواند انتظار فصل‌های بعدی هم داشته باشد، به هر حال فعلاً خبر رسمی در کار نیست. اما دقت کنید که اصلاً این موضوع مهم نیست، ما قرار نیست برای تعیین کیفیت سریال Sweetpea یک فصل دیگر هم صبر کنیم، چون همین حالا بر اساس همین یک فصل هم، با یکی از برترین عناوین سال ۲۰۲۴ طرفیم. همین یک فصل با توجه به پایان‌بندی‌اش، می‌تواند به عنوان یک مینی‌سریال در نظر گرفته شود، سریالی به معنای دقیق کلمه کمدی سیاه، نه آن‌هایی که ادای این ژانر را در می‌آورند، بلکه یک کمدی سیاه حقیقی که سیاه‌ترین نقاط روان و ذهن انسان را در فضا و دیالوگ‌های کمیک ارائه می‌دهد و به نمایش می‌کشد. سریال Sweetpea جزو غافل‌گیری‌های سال ۲۰۲۴ است و سعی می‌کنم که با بررسی جنبه‌های متفاوت سریال شرح دهم که چطور یک اثر ساده که فکرش را نمی‌کردم، تبدیل به یکی از بهترین تجربه‌هایم شد. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید.

موضوعاتی که سریال Sweetpea روی آن دست گذاشته آن‌قدر جدی و مهم، و در زیر لایه‌های کمدی آن چنان تراژدی سنگینی نهفته است که با پیشروی سریال رفته‌رفته لایه‌های کمدی کنار می‌روند و در نقطه‌ی اوج داستان، دیگر کمدی‌ای در کار نیست و فقط یک صحنه‌ی تراژیک عریان است که در جلوی چشمان مخاطب قرار گرفته است. در واقع با پرداخت بیشتر سریال به موضوع، کمدی تاب دوام آوردن در مقابل جنبه‌ی تراژیک قصه را ندارد، این را در نظر بگیرید که کمدی این سریال در بهترین حالت ممکن خود است و دیالوگ‌ها و صحنه‌های طنز و جوک‌ها، قطعاً شما را به خنده می‌اندازد، اما سریال Sweetpea در آن زیر، جدی‌تر و تاریک‌تر از این حرفاست.

در نگاه اول چنین انتظاری از این سریال ندارید، منتظرید یک کمدی سیاه بامزه‌ی بریتانیایی ببینید و لذت ببرید. البته که این سریال لذت‌بخش و بسیار هم لذت‌بخش است، به طوری که کیفیت هر سکانس آن در بالاترین ترکیب‌بندی صدا، تصویر و تدوین برای روایت قصه قرار دارد. از همان تیتراژ اول و نحوه‌ای که آهنگ و ویژوال‌ها با هم ترکیب شده، می‌فهمید با اثری طرفید که سعی دارد هنرمندانه همه‌چیز را با تکنیک‌های منحصر به فرد تلفیق کند، و دقیقاً همین اتفاق هم میافتد. سریال با شروعش، همان تم و تُن تیتراژ اولیه را به خود می‌گیرد و با همان ریتم قصه‌اش را پیش برده و روایت می‌کند و با هر اپیزود، به لیست آهنگ‌های زیبای سریال همین‌طور اضافه و اضافه می‌شود… حدس می‌زنم شما هم بعد از دیدن سریال به سراغ دریافت آهنگ‌ها بروید.

قصه در مورد دختری به نام ریانون(با بازی الا پورنل) است که همان اول سریال، شروع به نام‌بردن از کسانی می‌کند که خواهان کشتن‌شان است. اما چرا؟ این‌جا با آریا استارک مواجه نیستیم که بخواهد انتقام خاندانش را از کسی بگیرد، ریانون می‌خواهد انتقامش را از کسانی بگیرد که با «خود او» بد رفتار می‌کنند، بد هم نه، کاش بد رفتار می‌کردند، طوری رفتار می‌کنند که انگار اصلا وجود ندارد. در صدر لیست ریانون، جولیا بلنکینگسوپ قرار دارد، اما چرا؟

جولیا کسی بوده که در دوران مدرسه به همراه گروهش، همواره ریانون را هدف قلدری‌هایش قرار می‌داده، نه یک بار، بلکه در طول کل سالیان، به حدی که از آزار و اذیت او به ریانون تیک عصبی دست داده و شروع به کندن موهایش می‌کند. همین تحقیرهای مداوم جولیا باعث شد تا حس ارزشمندی و اعتماد به نفس ریانون به صفر مطلق برسد و در دوران بزرگسالی اتفاق‌هایی برایش بیافتد، که برای یک شخص بازنده‌ی تحقیرشده میافتد. بله، اتفاق‌های ناشایست امروز ریانون، همه به خاطر این است(حداقل در ذهن خودش) که در دوران مدرسه، جولیا باعث شد تا او تبدیل به یک شبح شود، و همان شبح بودن به دوران بزرگسالی او کشیده شده است.

اتفاقاتی که پشت به پشت برای ریانون می‌افتد او را به مرز جنون می‌برد. وقتی که همین شبح بودنش باعث شد تا پرستار دیر به سراغ پدر بیمارش بیاید و در نتیجه او از دنیا برود، او دیگر زیر بار فشار حقارت شکسته می‌شود و نفسش بند می‌آید. یاد گفته‌ی پدرش می‌افتد:« تو نباید بذاری کسی آسیبی بهت بزنه، باید رو پای خودت وایسی»… آخرین شخصی که او را نمی‌بیند و به اشتباه روی او ادرار می‌کند، او با همان چاقویی که پدرش قبل مرگ به او داده، با ۱۴ ضربه این فرد مست کثیف را به قتل می‌رساند! حالا مردم کم کم شروع به دیدن ریانون می‌کنند، نه این که کسی از قاتل بودنش بویی برده باشد، بلکه خشم انباشته در روان ریانون، که راه را به روی ابراز دیگر احساسات او بسته بود، حالا باز شده و دیگر احساساتش فرصت ابراز شدن پیدا می‌کند.

همان‌طور که می‌بینید، قاتل ماجرا از همان اول امر مشخص است. با روشن بودن این موضوع، سریال باید المان دیگری را برای مهیج کردن و همراه کردن مخاطب با سریال، هدف کند، که آن تعلیق برای فهمیدن «نحوه‌ی» گیر افتادن ریانون است. واقعاً نحوه‌ی گیر افتادن این دختر نحیف و کوچک چگونه خواهد بود؟ بعد از قتل اول ریانون، حالا که کم‌کم مردم شروع به دیدنش می‌کنند، او وارد زندگی اجتماعی می‌شود. همین هم باعث ایجاد فضای کمدی فوق‌العاده در سریال شده، چون ما که از قبل خبر داریم این دختر کوچک و نحیف یک قاتل است، اما همزمان شاهد روابط او با کسانی هستیم که روح‌شان از این قضیه خبر ندارد، و این تضاد و جلو بودن فهم و اطلاعات بیننده از بازیگران، فضاهای کمدی جالبی خلق کرده است. سریال بزرگترین بهره را از این امر می‌برد و جوک‌های خود را طوری می‌اندازد که همه به هدف می‌خورد.

جالب‌تر از همه، ریانون در یک دفتر روزنامه کار می‌کند و دنبال ارتقای شغلی به عنوان یک نویسنده است اما مگر کسی با درخواست ارتقای رتبه یک شبح موافقت می‌کند؟ ولی پس از اولین قتل ریانون، او دیگر شبح نیست، و وقتی که خودش دلیل وقوع خبرسازترین اتفاق شهر است، چه کسی بهتر از خودش برای تهیه‌ی گزارش‌های جذاب و دست‌اول از ماجرا؟ او شروع به پرده برداشتن از شواهدی می‌کند که هیچ کس جز خودش خبری از آن‌ها ندارد. پس همه چیز به یک قتل و ۱۴ ضربه چاقو وابسته بود؟

تا اینجای کار فکر می‌کنید با یک سریال بامزه طرفید که موضوع روانی و ذهنی مهمی را دست‌مایه کرده، و در نمایش تخیله‌ی بار روانی ذخیره شده همانند خشم، اغراق می‌ورزد، شبیه قتل با ۱۴ ضربه چاقو توسط یک دختر کوچک‌اندام. اما سریال در لایه‌های پایین‌تر بسیار بسیار جدی‌تر و تاریک‌تر از این است و با جلو رفتن در هر اپیزود، لایه‌های کمدی کنار رفته و کم کم آن حجم انباشته تراژیک زیر لایه‌های کمدی نمایان می‌شود، به حدی که در صحنه‌ی آخر، هیچ لایه‌ی کمدی باقی نمی‌ماند و هر چه هست، یک قصه‌ی تراژیک لخت و عریان است… چنان عریان که بیننده در شوک فرو می‌رود، مخصوصاً این که چنین سرنوشتی، می‌تواند برای هر شخص عادی بیافتد و همچین افرادی با این حجم از فشار روانی، می‌توانند در کنار ما مشغئل زندگی باشند. از این نظر سریال بسیار خطرناک و در عین حال آموزنده است. موضوع قلدری و تداوم آن حقارت‌ها و کشیده شدنش به دنیای بزرگسالی، آن‌قدر مهم است که نمی‌توان در مواجهه با این موضوع، روی خود را به طرف دیگر کرد، به همین خاطر است که مخاطب چشمانش میخکوب به صحنه‌ی پایانی سریال می‌شود.

مصالحی که سریال Sweetpea با آن ساخته شده، یک شهر دنج و خوشگل در انگلستان است، آدم‌های معمولی با قصه‌های معمولی، شخصیت‌های کمیک‌واری که نمی‌شود دوست‌شان نداشته باشید. در واقع شوخی‌ها و مخصوصاً واکنش شخصیت‌ها به اتفاق‌های افتاده آن‌قدر بامزه است که همه سریعاً در دل‌تان جا خوش می‌کنند، اما مصالح دیگر سریال، یعنی موضوعاتی همچون قلدری، خشم انباشته، تحقیر مداوم، تنها بودن با مشکلات و مسائل روانی آن‌قدر تاریک و سیاه است، که بالاخره داستان را فراتر از شخصیت‌های کمیکش می‌برد.

هسته اصلی داستان، خشم انباشته دختری معصوم از تحقیرهای مداوم، آدم کشتنش و سپس نحوه‌ی گیرافتادنش است. در زیر این داستان، که در همان اولین اپیزود تمام آن مشخص می‌شود، زیرداستان‌هایی وجود دارد که هر کدام از آن‌ها با سرعت مناسب به پیش برده می‌شود، مثل داستان عاشقانه‌ی ریانون و همکارش اِی‌جی، یا رابطه‌ی جنسی ریانون با کریگ، و داستان‌های دفتر کارش. در واقع اکثر لحظات خوش سریال، در زیرداستان‌های آن رقم می‌خورد ولی چون این زیر داستان‌ها خود نقاطی هستند که داستان اصلی را در نهایت به هم متصل می‌کند، همواره آشوب و استرسی در بهترین لحظات آن هم به چشم می‌خورد، حالا هر چقدر هم کم باشد. مثلا در داستان عاشقانه‌ی ریانون و اِی‌جی، که پرداختی شبیه به بهترین فیلم‌های عاشقانه دارد، باز هم استرسی از به هم خوردن همه‌ی ماجرا داریم، آخر ما در همان اپیزود اول با فاجعه‌ی اصلی، یعنی قتلی از روی خشم توسط یک دختر معصوم، آشنا شدیم، و مشخص است چنین عملی دست از سر روح و ذهن آدمی و سرنوشتش برنخواهد داشت.

تقریباً از همه‌ی اتفاقات و زیرداستان‌ها برای پیشبرد اهداف داستان استفاده می‌شود، مثلا حتی بالاترین لحظات روابط جنسی هم، در خدمت پیشبرد داستان هستند و در آن‌ها اتفاق‌هایی میافتد که تاثیر مستقیم در هسته‌ی اصلی داستان دارد، پس هیچ صحنه‌ای فقط من‌باب همان صحنه، در سریال قرار داده نشده است و صحنه‌های هجوی در سریال نداریم. اصولاً به تماشای سریال‌های ۳۰ دقیقه‌ای عادت کردیم، و از شکل و شمایل سریال Sweetpea هم فکر می‌کردم اپیزودهای این سریال هم در همین حد است، اما پس از همان دو اپیزود اول متوجه شدم با وجود ۴۵ دقیقه‌ای بودن اپیزودها خلالی در روایت ایجاد نمی‌کند، به علت سرعت خوب روایت و زیرداستان‌های جالبی که به علت جذابیتش آن‌قدر حق دارند که سرعت سریال را پایین بیاروند، زیرداستان‌هایی که در نهایت در خدمت داستان اصلی و وصل کردن نقاط آن هستند.

سریال از هر چه دم دست دارد برای روایت بر اساس تکنیک‌های سینمایی استفاده می‌کند. گاهی این تکنیک‌ها شامل تدوین سریع و نماهای قصه‌گو می‌شود، گاهی خود بازی بازیگرها و میمیک صورت‌شان هم به عنوان یک تکنیک برای قصه‌گویی استفاده می‌شود. در کل سریال حواسش خیلی جمع است که المان‌هایش جدا از هم قابل تشخیص نباشند و در ذهن مخاطب به عنوان یک کل پیوسته دریافت شود. پس در سریال Sweetpea فقط سعی نشده که یک قصه‌ی خوب تعریف شود، بلکه در نظر داشتند که یک «تعریف قوی» از یک قصه‌ی خوب داشته باشند، و تعریف قوی در حوزه‌ی نمایش، یعنی استفاده ماهرانه از ابزارها برای دل‌نشین کردن ذهنی تصاویر، و Sweetpea این را به بهترین شکل انجام می‌دهد. به بیان دیگر Sweetpea سریالی نیست که فقط روی سناریو و قصه‌اش سوار باشد، در واقع یک اثر هنری و روایتی هنرمندانه در حوزه‌ی نمایشی است.

کل این متن بدون اشاره به بازی فوق‌العاده‌ی الا پورنل فایده‌ای ندارد. با این که سوا از بازی بازیگرها، تمام المان‌های سریال، از نویسندگی، تدوین و فیلمبرداری در بهترین حد خود قرار دارند، اما اگر الا پورنل را از معادله حذف کنیم، همه‌ی سریال از هم می‌پاشد. هنرنمایی در نقش دختری با مشکلات روانی و تحقیر شده که قرار است در طول شش اپیزود، یک دگرگونی روانی و تبدیل شدن به یک قاتل خطرناک و آرام را روی صفحه‌ی نمایش بیاورد، به هیچ وجه کار آسانی نیست، و لنگر بودن کل سناریو روی چنین شخصیتی، اهمیت و استرس نقش‌پردازی را بسیار بالا می‌برد. در نهایت ما ایفای نقشی را می‌بینیم که الا پورنل باید چه الان و چه آینده، به آن به عنوان نقطه‌ی روشن کارنامه‌اش افتخار کند.

احتمالاً سریال فصل دومی هم داشته باشد، هم این که به برخی از مسائل می‌تواند پرداخته شود و داستان هم پتانسیل ادامه دارد، هم این که سریال اقتباسی از مجموعه رمان‌ها به نام Sweetpea نوشته‌ی سی‌جی اسکوز است و شاید شبکه‌ی Sky Atlantic حق اقتباس رمان‌های بعدی را هم بخرد، اما همه‌ی این‌ها به نقش‌پردازی دوباره‌ی الا پورنل در نقش ریانون بستگی دارد. به هر حال چه فصل بعدی در کار باشد چه نه، سریال Sweetpea یک دستاورد فوق‌العاده‌ی هنری و با حرف‌های مهم و جدی برای گفتن است که هم سرگرم‌تان می‌کند، هم به فکر فرو می‌بردتان.

90

امتیاز ویجیاتو

سریال Sweetpea جزو غافلگیری‌های سال ۲۰۲۴ برایم به حساب می‌آید. اثری هنرمندانه که موضوعات بسیار مهم ذهنی و روانی را، به سبک کمدی سیاه روایت می‌کند. اما این موضوعات آن‌قدر مهم و سنگین هستند، که در نهایت تمامی لایه‌های کمدی را کنار می‌زند و چیزی که می‌ماند، یک تراژدی عریان است. قصه‌ی خوب، روایتی هنرمندانه با تکنیک‌های سینمایی، بار معنایی و انسانی بالا، جوک‌های جذاب و جاافتاده، بازی‌های زیبا و مخصوصاً بازی اعجاب‌انگیز النا پورنل در نقش اصلی، سریال Sweetpea را به گزینه‌ای قطعی برای سریال‌دوستان تبدیل می‌کند. به همه‌ی این‌ها دوجین آهنگ فوق‌العاده اضافه کنید که قطعا به لیست‌ محبوب‌تان اضافه خواهد شد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!