بهترین فیلم های ۲۰۲۴ از نگاه ویجیاتو
رتبهبندی برترین آثار سینمایی سال ۲۰۲۴
اگر سال ۲۰۲۳ پدیده فرهنگی «باربنهایمر» را به ما داد، بهترین فیلم های سال ۲۰۲۴ موجی از احساسات را به ما هدیه کردند. «Inside Out 2» پرفروشترین فیلم امسال و هشتمین فیلم تاریخ است که بیش از 1.6 میلیارد دلار در سراسر جهان دریافت کرده است. در دایره آثار جشنوارهای، فیلمی کمهزینه به نام «آنورا» بود که در جشنواره بینالمللی فیلم کن موفق به کسب افتخارات برتر شد و سر و صدای زیادی در اسکار پیش رو خواهد داشت. در نتفلیکس، «دوشیزه» با وجود اینکه یکی از بدترین فیلمهای امسال نامیده میشود، پرمخاطبترین فیلم است. این فیلمها ممکن است قلب منتقدان و تماشاگران نتفلیکس را به دست آورده باشند، اما آیا بهترین فیلم های سال ۲۰۲۴ از نگاه ویجیاتو نیز هستند؟
پیش از معرفی آثار این فهرست لازم است همانطور که همیشه در ویجیاتو گفتهایم، بار دیگر بگوییم انتخاب «بهترین» یک امر ذهنی و فردی است. بنابراین نظرات تحریریه سینمایی ویجیاتو میتواند با خیلیها متفاوت باشد. اما من فکر میکنم همه ما میتوانیم روی چند چیز توافق داشته باشیم که باعث شود یک فیلم در فهرست بهترین فیلم های ۲۰۲۴ از نگاه ویجیاتو جای بگیرد.
اولین و مسلماً مهمترین عامل این است که آیا فیلم شخصیتهایی دارد که گروه مخاطب عام و خاص بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند یا خیر؟ اگر بله، ما خوش ساخت ترین آن فیلمها را در لیست زیر قرار دادهایم. نکته بعدی که ما به آن نگاه میکنیم این است که فیلم چه احساسی در ما ایجاد کرده است. آیا ما از شکل بصری و مدل فیلمبرداری شگفت زده شدیم؟ آیا آن فیلم ما را به گریه انداخته یا با صدای بلند خندیدیم؟!
اما فراتر از روایتها و ارزش سرگرمی که به ما مربوط میشود، معنا نیز به همان اندازه مهم است. به طور خاص، پیامهای مثبت و نظرات اجتماعی که با ما همراه میشود، مانند ترویج ارزشهایی مانند مهربانی، همدلی، شجاعت و انعطافپذیری، و بالا بردن موضوعاتی مانند تنوع، خانواده و فراگیری و نجات کره زمین. ما از تمام این چیزها برای انتخاب این فهرست الهام گرفتهایم. با این حال، امسال در مورد فیلمها همه چیز بد نیست. در اینجا، ما فهرستی از ۲۰ فیلم برتر که فکر میکنیم بهترین فیلم های ۲۰۲۴ هستند را گردآوری کردهایم. از فیلمهای پرفروش اکشن گرفته تا آثار ترسناک و درام، در اینجا فیلمهایی هستند که امسال بیش از همه دوستشان داشتیم.
«این فهرست براساس آثاری است که نسخه با کیفیت آن منتشر شده است»
۲۰ – Megalopolis
معماری هرج و مرج؛ کاپولا با مگالوپولیس خود را در ورطه یک افسانه سیاسی میسنجد که بین عظمت اپرا و هذیان گویی تجربی حرکت میکند. در دهه 70، فرانسیس فورد کاپولا به نوعی معمار غیرممکنها بود. از سلسلههای مافیایی «پدرخوانده»، تا وضعیت پارانوئیدی «مکالمه» و حتی روانپریشی جنگجویانه «اینک آخرالزمان»، فیلمهای او نبض کشوری در بحران را با دیدی که محدودیتهای سینما را زیر و رو میکرد، به نمایش میگذاشت. این کارگردان با فیلم مگالوپولیس، جسورانهترین و شخصیترین پروژهاش، نه تنها با ابعاد رسانه سینمایی، بلکه با محدودیتهای هویت هنری خود نیز مواجه میشود. نتیجه اثری ناقص اما به یاد ماندنی است که نه به دلیل انسجام، بلکه به دلیل جسارتش، به عنوان بازتابی از تلاش نویسندهاش برای نجات آنچه ضروری است: یعنی عمل خلق کردن، دیده میشود.
۱۹ – Civil War
جنگ داخلی یک فیلم جادهای هیجانانگیز با آدرنالین فراوان در آمریکای شکسته در آینده نزدیک است که بر لبه تیغ تعادل یا عدم تعادل قرار دارد. دوربین در این فیلم مانند یک شاهد حرکت میکند و با همان سردی بالینی که شخصیتها با دوربینهایشان به هدف شلیک میکنند، بربریت را ثبت میکند. هیچ موسیقی حماسی یا سخنرانی در مورد رستگاری در این فیلم وجود ندارد؛ فقط صدای ملتی است که بارها و بارها خودکشی میکند. الکس گارلند کارگردان، آینه سیاهی میسازد که آمریکا میتواند خود را آنطور که هست ببیند: آزمایشی شکست خورده در همزیستی متمدنانه که به جشنواره خون برادرکشی ختم شد.
۱۸ – Joker: Folie à Deux
تصنیفی برای یک دیوانه؛ جوکر 2 غمانگیز، افسردهکننده، گاهی غیرضروری، و پاسخ تاد فیلیپس به تقدیسسازی حاشیهای این شخصیت است که تنها بهعنوان مردی شکسته در تسخیر آسیبهایش باقی مانده است. در جوکر آرتور فلک نماد آنارشیستی یک دنیای بیمار نبود، بلکه محصول ظلم و بی تفاوتی آن بود. او قابل تحسین نبود، بلکه قابل تاسف بود. به همین دلیل است که جوکر 2 فقط محاکمه آرتور فلک برای قتلهایش نیست: محاکمه این ایده است که او چیزی بیش از آن نمایشی است که به آن تظاهر میکرد. جوکر 2 آنقدر از انرژی و انگیزه تخلیه شده که به نظر میرسد یک انگیزه خود ویرانگر است، راهی برای رام کردن خشونت پیش فرض اصلی خود به مجازات سینمایی. گیاهی گوشتخوار که گیاهخوار میشود و خود را میبلعد.
۱۷ – Longlegs
ممکن است لنگدراز کاملاً با هیاهوی کمپین تبلیغاتی ویروسیاش مطابقت نداشته باشد، اما فیلم ترسناک آزگود پرکینز همچنان یک اثر مهیج درگیرکننده با تنش فراوان و بازیهای برجسته از نیکلاس کیج و مایکا مونرو است. این فیلم یک ورودی برجسته در ژانر هیجان انگیز ترسناک است. لنگدراز یک روایت چندلایه غنی، اجراهای استثنایی، و فضای ترسناکی که با دقت ساخته شده است را ارائه میدهد. پرکینز فیلمی ساخته است که هم از نظر فکری محرک است و هم از نظر ظاهری وحشتناک. این اثر با اجراهای برجسته نیکلاس کیج و مایکا مونرو تثبیت شده است.
۱۶ – The Substance
وحشت و زیبایی جسم به مثابه دیستوپیا؛ ماده، دومین فیلم کورالی فارژا، سفری آشفته به سوی وسواس معاصر نسبت به بدن است. با بازی دمی مور و مارگارت کوالی، این فقط نمونه دیگری از آثاری با گرایش به وحشت بدن نیست، بلکه یک افسانه فمینیستی افراطی درباره جوانی ابدی و استانداردهای غیرممکن زیبایی است. فارژا همه چیز را از حد اعتدال و نجابت فراتر میبرد و فیلمش را به گفتمانی افسارگسیخته درباره نیروهای فردی و فرهنگی تبدیل میکند که زنان را در جستجوی کمال جسمانی دیوانه میکند. پس از موفقیت «انتقام»، کارگردان فرانسوی همان جاه طلبی را در «ماره» حفظ میکند: خلق فیلمی ژانری که نه تنها درباره جنسیت صحبت میکند، بلکه آن را از درون ساختارشکنی میکند تا عمیقترین ریشههایش را در فرهنگ به نمایش بگذارد.
۱۵ – Wicked
شرور که یک پیش درآمد (از نوع) جادوگر شهر آز است، داستان الفابا را روایت میکند و دلیل واقعی تبدیل شدن او به جادوگر شریر غرب را نشان میدهد. اقتباس از چیزی که به طور گسترده به عنوان بهترین موزیکال صحنه تئاتر در تمام دوران تلقی میشود، همیشه کار سختی است، اما جان ام. چو به عنوان کارگردان ثابت کرد که قلب، مغز و شجاعت برای انجام این کار را دارد. شرور اقتباسی جاه طلبانه است که در اجرای بصری و موسیقایی خود اوج میگیرد اما در انسجام روایی خود دچار لغزش میشود. بازی قدرتمند سینتیا اریوو در نقش الفابا و طراحی تولید خیرهکننده فیلم، آن را به یک تجربه سینمایی ارزشمند تبدیل کرده است، حتی اگر پیچیدگی احساسی موزیکال صحنه را به طور کامل نشان ندهد.
۱۴ – Anora
عشق در دوران سرمایه داری وحشی؛ با آنورا، شان بیکر شرح حال واضحی از روابط قدرت ارائه میدهد. افسانهای وارونه که رویای آمریکایی را به هزارتوی بی ثباتی عاطفی تبدیل میکند. کاری که بیکر در آنورا انجام میدهد، شعبده بازی محض ژانرها است: یک کمدی رمانتیک که به یک فیلم مهیج تبدیل میشود که خود آن نیز منجر به یک درام اجتماعی میشود که دوباره به کمدی بازمیگردد، اما اکنون با لبههای آغشته به واقعیت. در این کمدی رمانتیک پایان خوش یا پایان غم انگیزی وجود ندارد؛ اما چرا؟ چون یک پایان واقعی وجود دارد که بیشتر از هر خیالی آزار دهنده است.
۱۳ – Beetlejuice Beetlejuice
تیم برتون، اومانیست زیرزمینی؛ بیتلجوس بیتلجوس دنبالهای به ظاهر آشفته، توهم آمیز و سرگرمکننده است که با آن تیم برتون بار دیگر نشان میدهد که زندگی پس از مرگ وجود دارد. یک فیلم درمانی، یک نمایش عجیب دیگر که نبض کارتونی سورئال نسخه اصلی را حفظ میکند، در حالی که قلمرو مردگان را گسترش میدهد و شخصیتهای وحشتناک جدید و گنگهایی از غرابت واژگونکننده هیستریک ارائه میدهد.
۱۲ – Hit Man
جوشان، خنده دار و سرگرمکنند، «هیت من» فقط یک کمدی سیاه نیست، بلکه یک بازجویی صمیمی از مقولات ناپایدار هویت انسانی است. بین داستان رمانتیک و گفتمان هستیگرایی و فلسفی، بین توطئههای یک فیلم هیجانانگیز و رگههایی از نوآر، «هیت من» یک اتفاق عجیب و غریب در صنعت سینماست که میتواند سبک تجاریترین مدل سینما را با ایدهها و تئوریهایی درباره وضعیت ناپایدار هویت انسان ترکیب کند، به نوعی این فیلم تداعی کننده برخورد داغ بین نیچه، تنسی ویلیامز و برادران کوئن است. این فیلمی است که چیزهای عجیب و غریب و شگفت انگیز را بدون نیاز به متوسل شدن به اکشن بیش از حد یا تماشای احمقانه برخی صحنههای کمدی در بر میگیرد.
۱۱ – Evil Does Not Exist
شیطان وجود ندارد، به ریتم طبیعت حرکت میکند: یعنی آهسته، متفکر و به ظاهر قابل پیش بینی. عنوان فیلم یک دلیل تحریک آمیز برای ورود مخاطب است، عنوانی که میگوید شیطان وجود ندارد، اما پس دیدن نام فیلم آن سایهای که بین درختان میروید چیست؟ چه حسی است که باعث میشود موسیقی ناگهان متوقف شود و آرامش را مانند شیشه بشکند؟ هاماگوچی فیلمساز چه با عنوان و چه با محتوای فیلمش تلهای زیبا میسازد، او به ما این باور را میدهد که در حال تماشای داستانی در مورد خوبی طبیعت در مقابل شر انسان هستیم، فقط برای اینکه نشان دهد که مرزهای بین این دو مبهم تر و آزاردهنده تر از آن چیزی است که میخواهیم به آن اعتراف کنیم. به طور کلی ریوسوکه هاماگوچی در شیطان وجود ندارد، افسانهای محیط زیستی را از طریق تضاد بین سرمایه داری و طبیعت خلق میکند.
۱۰ – Deadpool & Wolverine
در فیلم ددپول و ولورین، رایان رینولدز و هیو جکمن نشان میدهند که چگونه میتوان یک ژانر را از اشباع بیش از حد نجات داد: با طنز صریح، تحقیر خود، خشونت هاردکور، و نمایش نکات و ارجاعات فراوان برای طرفداران. و ددپول و ولورین به خودی خود رویدادی است که پایان کار فاکس قرن بیستم با شخصیتهای مارول را نشان میدهد. این فیلم مانند مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست، برای طرفداران طراحی شده است، با داستانی اکشن و کمدی که رینولدز برای ارائه آن به دنیا آمده، و با شیمی جذابی که او و جکمن از طریق پرده نقرهای به نمایش میگذارند.
۹ – Rebel Ridge
مرز یاغیان یا مرز شورش یک فیلم مهیج به کارگردانی جرمی سالنییر است که داستانی تخیلی میسازد که بر اساس قانونی بحث برانگیز در ایالات متحده هدایت میشود. این اثر سینمایی یکی از بهترین فیلمهایی است که نتفلیکس تا به حال منتشر کرده است؛ یک اکشن باهوش و پرتنش که احساس میکند اولین پاسخ درست قرن بیست و یکم به «اولین خون» جان رمبو است، با یک شرور هوشمند و یک قرهمان جذاب. مرز شورش یک فیلم هیجان انگیز و قابل تامل است که موقعیت جرمی سالنییر را به عنوان استاد این ژانر تثبیت میکند. فیلم با ترکیبی قدرتمند از اکشن، تنش و تفسیر اجتماعی، نگاهی دلخراش به عواقب قدرت کنترل نشده و انعطاف پذیری لازم برای ایستادن در برابر آن ارائه میدهد.
۸ – Flow
سفری مسحورکننده در طبیعت؛ جریان یک انیمیشن ماجراجویی فانتزی بصری خیره کننده است که به طرز ماهرانهای یک روایت ساده را و نفس گیر را با مضامین عمیق ترکیب میکند. این فیلم مخاطبان را در دنیایی غوطه ور میکند که در آن حیوانات در میان هرج و مرج بالا آمدن آب، ادیسهای از بقا و ارتباط را آغاز میکنند. جریان گواهی بر قدرت انیمیشن به عنوان رسانهای برای داستان گویی عمیق است. جلوههای بصری نفسگیر، موسیقی خاطرهانگیز و مضامین جهانی آن با هم ترکیب میشوند تا تجربهای صمیمی و حماسی خلق کنند. گینتز زیلبالودیس یک اثر هنری را ارائه کرده است که به همان اندازه بی زمان و به موقع است و تعادل ظریفی را که باید با دنیای اطراف خود حفظ کنیم را به ما یادآوری میکند.
۷ – Gladiator II
بازگشت پیروزمندانه به عرصه سینمای حماسی؛ گلادیاتور 2 اثر ریدلی اسکات یک موفقیت چشمگیر است که جان تازهای به کلاسیک افسانهای 2000 میبخشد، ترکیبی از تماشای نفسگیر یک اثر سرگرمکننده، درام جذاب و غنای موضوعی که در نسلها تکرار میشود. این دنباله خود را جانشینی شایسته نشان میدهد و تجربه سینمایی باشکوهی را ارائه میدهد و در عین حال به مسائل تلخ میراث، انتقام و رستگاری میپردازد. در این فیلم مسکال، واشنگتن و پاسکال داستانی شنیدنی را رهبری میکنند و انسانیت و پیچیدگی را به دنیایی میآورند که با قدرت و خشونت تعریف شده است.
۶ – Furiosa: A Mad Max Saga
جورج میلر به صحرای پسا آخرالزمانی بازمیگردد، اما این بار او یک منشأ را باز میگرداند: جنگجوی که با چهره خسته شارلیز ترون ملاقات کردیم. در اینجا آنیا تیلور جوی است که تجسم یک فیوریوسا جوانتر و تازهکار است که بازی بقا را تمرین میکند. ما میبینیم که او معصومیت خود را در میان چرخهای هرج و مرج از دست میدهد و درسهای سرزمین بایر را زیر سایه جنگ سالارانی مانند دمنتوس و ایمورتان جو یاد میگیرد. فیوریوسا شعری است در حرکت وحشی، جایی که هر انفجاری داستانی را بیان میکند و هر تعقیب و گریز درسی برای بقا است.
میلر به خودش وفادار میماند؛ او ترجیح میدهد داستانها را با فلز پیچ خورده و بنزین سوزان تعریف کند تا با کلمات. و در مرکز همه چیز، دختری است که نه از روی انتخاب بلکه از روی ناچاری به یک جنگجو تبدیل میشود و یاد میگیرد که در این دنیای مرده، امید یک تجمل است که باید با مشتهای خالی به دست آورد.
۵ – Dune: Part Two
خدای شن و ماسه؛ قسمت دوم تلماسه داستانی از سرنوشت و عذاب است، ترکیبی خاص از منظره، افسانه زیست محیطی و عرفان مذهبی در مقیاسی باورنکردنی. صحرا یک هیولای نفس گیر است و ویلنوو آن را میفهمد: آراکیس او یک صحنه نیست، یک جانور بدوی است که کسانی را که سعی در تسلط بر آن دارند میبلعد. در دومین قسمت تلماسه جایی برای اعتدال وجود ندارد، چرا که همه چیز افراط و تفریط است و سرگیجه آور. پل آتریدس تجسم قهرمانی است که تمام کهن الگوها را به چالش میکشد، او یک مسیحا و یک کلاهبردار، یک جنگجو و یک عاشق است. هر نما یک طاق است که در بی نهایت ناپدید میشود، هر صحنه یک پنجره شیشهای رنگی است که نور بیگانه را فیلتر میکند.
فیلم یک جانور دو سر است: از یک سو، تماشای خردکننده، جنگ مقدس در فناوری IMAX و از سوی دیگر، صمیمیت سوزان درامی درباره قدرت و ایمان، درباره عشق و خیانت. در این بین هانس زیمر مانند کسی که زبان جدیدی برای صحبت با بیگانگان فراموش شده اختراع میکند، آهنگ میسازد. و در مرکز همه اینها، کویر به نفس کشیدن ادامه میدهد، بی تفاوت به تراژدیهای کوچکی که در تپههای شنی آن رخ میدهد.
۴ – Juror #2
عدالت از نظر کلینت ایستوود؛ هیئت منصفه شماره ۲ انسانیت در مقابل سیستم را نشانه میرود. در این فیلم کلینت ایستوود شکننده ترین جنبه عدالت را بررسی میکند. تماشای یک مرد 94 ساله که فیلمی درباره احساس گناه، آن هم بر وزن غیر قابل تحمل اسرار میسازد چیز عجیبی است. کلینت ایستوود به این نتیجه رسید که اگر هیئت منصفه شماره ۲ آخرین فیلم او باشد (اگرچه میگویند اینطور نیست، چرا که او را در حال خواندن فیلمنامه دیدند) باید در مورد عدالت صحبت کند. البته نه از آن مدل عدالتی که در روزهای بازی در هری کثیف با دستانش از انجام آن لذت میبرد، بلکه از نوع دیگر: منظور عدالت نهادینه، بوروکراتیزه شده و کاملاً خطاپذیر است.
هیئت منصفه شماره 2 کلینت ایستوود یک موفقیت در داستان سرایی شخصیت محور است که یک تریلر قانونی را ارائه میدهد که به همان اندازه که از نظر اجرا جذاب است از نظر احساسی نیز مخاطب را درگیر خود میکند. با فیلمنامهای ظریف از جاناتان آبرامز و گروه بازیگران ستاره به رهبری نیکلاس هولت، تونی کولت و جی.کی. سیمونز، این فیلم مضامین گناه، عدالت، و رستگاری را در یک روایت محکم در پس زمینه یک محاکمه قتل پرمخاطب نشان میدهد.
۳ – Inside Out 2
درون و بیرون ۲ یک پیروزی سینمایی است که استادانه سفر به چشم انداز پیچیده احساسات انسانی را ادامه میدهد و بر پایه و اساس ساخته شده توسط قسمت اول خود بنا میشود. این فیلم عمیقتر به پیچیدگیهای دوران نوجوانی میپردازد و احساسات و چالشهای جدیدی را در حالی که رایلی سالهای نوجوانی خود را طی میکند، معرفی میکند.
انیمیشن فیلم چیزی جز دیدنی نیست. توجه پیکسار به جزئیات، دنیای انتزاعی ذهن رایلی را با رنگهای زنده و مناظر تخیلی زنده میکند. شخصیت پردازی احساسات با چنان خلاقیت و دقتی ارائه میشود که طراحی هر شخصیت نشان دهنده نقش منحصر به فرد آنها در روان رایلی است. این انیمیشن به طور یکپارچه روایت را تکمیل میکند و با ارائه نمایشی بصری از مفاهیم پیچیده احساسی، داستان سرایی را تقویت میکند.
۲ – Conclave
واتیکان به عنوان یک آزمایشگاه سیاسی؛ ادوارد برگر در راهروهای واتیکان، جایی که قدرت لباسهای قرمز میپوشد و زمزمه میکند، یک فیلم هیجانانگیز سیاسی میسازد که به شکل یک درام مذهبی پنهان شده است. در این فیلم پاپ چشم از جهان بسته و با او یقین نیز به زیر خاک رفته است. رالف فاینس مانند یک دانته امروزی که متوجه میشود جهنم نه در ورایی دیگر، بلکه همینجاست، در این هزارتوی اخلاقی رو به جلو حرکت میکند.
مجمع کاردینالها یک پرتو ایکس از قدرت کلیسایی است که عملکرد درونی خود را بدون افتادن در بدبینی آسان نشان میدهد. برگر میداند که تراژدی واقعی فساد قدرت نیست، بلکه ماهیت آن است: نیاز بشر، بسیار انسانی، به کنترل غیرقابلکنترلها. در واتیکان، مانند وال استریت، ایمان فقط شکل دیگری از ارز است و ارباب واتیکان نیز سهامدار ساکتی است که هرگز در جلسات هیئت مدیره شرکت نمیکند. این فیلم ثابت میکند که سیاست – چه در سنا، یک بانک یا واتیکان – همیشه یک واقعیت درگیرکننده و جذاب خواهد بود.
۱ – The Wild Robot
ربات وحشی نه یک بار، نه دو بار، بلکه سه بار میتواند شما را به گریه وادار کند، و حتی ممکن است بهترین فیلم دریمورکس بعد از شرک 2 باشد. این انیمیشن سس جادویی این استودیو موفق را دارد: یک گروه صداهای شگفت انگیز (تا زمانی که تیتراژ منتشر نشود آنها را نخواهید شناخت، و سپس فریاد خواهید زد، این آنها بودند؟)، تصاویری خیره کننده، و داستانی غیرقابل مقاومت احساسی که به دو زبان جهانی و برای همه سنین صحبت میکند: یعنی زبان عشق مادری و مهربانی.
سندرز با ساختن فیلمی بدون شخصیتهای انسانی، این مفهوم را حتی فراتر میبرد و بیشتر: هدف اصلی همدلی یک ربات است، موجودی که در تئوری، نباید هیچ احساسی داشته باشد. بنابراین ربات وحشی یک فیلم زیباست. قلمرو کلاسیک و مدرن انیمیشنهای DreamWorks که مملو از جلوههای بصری، نقاشی زرق و برق دار و یک هسته احساسی ویرانگر است، هم جشنی برای چشمها و هم چالشی برای مجرای اشک در سراسر آن ارائه میدهد. همانطور که ربات وحشی ثابت میکند، خانواده میتواند معانی زیادی داشته باشد – اما تعداد کمی آن را به این تند و شیرینی بیان کردهاند.
کلام پایانی
میگویند سینما مثل سابق نیست، و حق دارند: چیز دیگری است، بیشتر است، کمتر است، متفاوت است. اما همین سینما نقشه احساسی ماست، راهنمای درک زمان حال و یک داروی ضد اضطراب برای عمیق ترین شکستگیهای ما. این فهرست از بهترین فیلم های سال ۲۰۲۴ شامل آنهایی میشود که توانستهاند در دنیایی مملو از تصاویر و کلماتی که هیچ معنایی ندارند، با هنر خود در مقابل کامپیوتر و هوش مصنوعی، چیز جدیدی بگویند.
هیچ رسانهای بهتر از سینما نیست که دغدغههای یک دوران را پردازش کند. با همین نگاه فیلمها این فهرست درباره خودمان چه میگویند؟ اینکه ما در دوره آخرالزمان اسلوموشن زندگی میکنیم. که حتی عشق هم نوعی قدرت است. در روزگاری که فکر میکردیم هنر واقعی در حاشیه است، جرج میلر و دنیس ویلنوو آمدند تا نشان دهند که سینمای جریان اصلی میتواند سینمای مولف نیز باشد.
سینما، آن هنر جوانی که از قبل پیر شده است، همچنان به یافتن راههایی برای غافلگیری ما با داستانهایی که از پایانها و آغازها، از نهادهایی که فرو میپاشند و آرمانشهرهایی که از درون از هم گسیخته میشوند، میگوید. و ما، تماشاگران ابدی، همچنان در دام آنها میافتیم، خوشحال از اینکه بار دیگر فریب جادوی سایههای متحرک را بخوریم.
این فهرست شامل بیست فیلم است که بیست دریچه به زمان حال هستند، روایتهایی که در آن همه چیز ممکن است: فیلمهای مهیج که رسالههای فلسفی هستند، فیلمهای اکشن که شعرهای تصویری هستند و کمدیهای عاشقانه که مطالعاتی در مورد هویت هستند. سینما مثل همیشه در حال تغییر است تا به ما بگوید ما کی هستیم و چه میشویم؛ و سال ۲۰۲۴ نیر پارهای از این پازل بود.