فانی لند‌

تئوری های جالب طرفداران از فرانچایز فیلم های ابرقهرمانی

برای داشتن یک بازار داغ تئوری‌ به چه چیزهایی نیاز داریم؟ جهان وسیع و خط‌های داستانی‌ متفاوت، و البته هواداران پرتعداد و پر شور. اگر ابعاد مختلف داشته باشیم، چه بهتر، چون مرتبط کردن این ابعاد به یکدیگر، تئوری‌های بیشتری می‌طلبد. اگر سر و کارمان با علم باشد، چه بهتر، تئوری‌های علمی می‌دهیم. تکنولوژی، سفر در زمان، جهش‌یافته‌ها… سینمای ابرقهرمانی همه‌ی این‌ها را دارد. جاهای مبهم هم کم ندارد. همه‌چیز برای تئوری‌پردازی مناسب است. چیزی هم که جلو روی ماست، 20 تئوری جالب از فیلم‌ های ابرقهرمانی است که ارزش خواندن دارد. هواداران سعی کردند با کنار هم قرار دادن پازل‌ها، تئوری‌های  مد نظر خود برای توضیح جاهای مبهم داستان ارائه کنند. با ویجیاتو همراه باشید.

20. تغییر شکل Red Skull

چرا جهش‌یافتن کاپیتان آمریکا کاملاً موفقیت‌آمیز بود، اما  Red Skull به آن شکل در آمد؟ جواب باکتری است. در یکی از صحنه‌ها، دکتر ارسکین را می‌بینیم که قبل از انجام پروسه، به استیو راجرز یک پنی‌سیلین تزریق می‌کند. تزریق پنیسیلین بسیار مهم‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کنید. بدن انسان پر از باکتری است، بنابراین تزریق سوپر سرم بدون تزریق پنیسیلین، باعث ‌می‌شود باکتری‌ها هم به نسخه‌ی جهش‌یافته‌ی خود تبدیل شوند. Red Skull خودش سرم را به بدنش تزریق می‌کند بدون اینکه همانند استیو راجرز، پنیسیلین زده باشد. همین هم باعث شده تا سر و صورتش به آن شکل و شمایل دربیاید.

19. چرا کسی در جشن اعانه‌ی بروس وین کشته نشد؟

جوکر در سکانس بازجوییش می‌گوید: «واسه یه لحظه فکر کردم تو همون هاروی دنت هستی». اشاره‌ی جوکر به مراسم جمع‌آوری کمک مالی است. این دیالوگ برخی از چاله‌های داستانی را پر می‌کند. تمام قتل‌های جوکر تا آن زمان برنامه‌ریزی شده بود. جوکر می‌توانست به پلیس بگوید چه کسی را می‌خواهد بکشد و دقیقاً هم همان کار را می‌کرد. همین هم ترسناکش کرده بود. وقتی بتمن از پنجره به بیرون می‌پرد تا ریچل را نجات دهد، جوکر هنوز فکر می‌کند بتمن و هاروی دنت هویتی یکسان دارند، پس دلیلی ندارد در جشن به دنبال هاروی دنت بگردد.

در زمان جابجایی هاروی دنت توسط پلیس، جوکر ابتدا اسلحه‌هایی را به کار می‌بندد که قدرت نفوذ به داخل ماشین پلیس را ندارند. او به جای این که همان اول با یک راکت لانچر ماشین را منفجر کند، از اسلحه‌های سبک استفاده می‌کند و کم‌کم قدرت اسلحه‌هایش را بالا می‌برد. هدف جوکر این است: اگر بتمن خودش را در طول این نمایش نشان دهد، پس هاروی دنت، بتمن نیست. اگر بتمن نیاید، پس هر دوی آن‌ها یکی هستند.

جوکر هیچوقت قصد کشتن بتمن را نداشت: «نه نه من نمی‌خوام بکشمت… بدون تو چکار می‌تونم کنم؟ برم برگردم از خلافکارا دزدی کنم؟ نه نه نه نه! تو .. تو … من رو تکمیل می‌کنی». جوکر می‌خواست تا بتمن «یگانه قانونش» را بشکند. یک بتمن مرده، قادر به شکستن قانونش نیست. او باید زنده بماند و به فساد کشیده شود. اگر جوکر فکر می‌کرد بتمن همان هاوردی دنت است، پس هاروی دنت باید زنده می‌ماند.

18. دلیل خشونت بیشتر بتمن در Batman V Superman: Dawn Of Justice

دزد به خانواده‌ی بروس وین حمله می‌کند، آن‌ها پولشان را می‌دهند، ولی در هر حال دزد مضطرب شده و به پدر و مادرش شلیک می‌کند و آن‌ها را می‌کشد. این داستان کودکی و سرنوشت پدر و مادر بتمن است. قتلی تصادفی توسط دزدی بی سر و پا. این چیزی است که بتمن از ماجرا دریافته است. این طوری است که بتمن ماجرا را می‌فهمد و حس می‌کند. برای همین، بتمن همواره دنبال برقراری نظم و عدالت است، تا گرفتن انتقام.

فیلم Dawn of Justice تغییر کوچکی در قصه می‌دهد. در این جا پدر بروس قبل از کشته شدن، با دزد درگیر می‌شود. همین تغییر کوچک، قضیه را از قتلی بی‌هدف و تصادفی، تبدیل می‌کند به مرگی به خاطر ایستادگی و تسلیم نشدن. حالا بتمن آن‌قدرها به جرم و جنایت، به چشم پیامدی از آشوب و بی‌نظمی نگاه نمی‌کند. با همین تغییر در قصه، بتمن جانیان را آدم پستی می‌بیند که باید مجازات شوند.

17. اسپلینتر خودش اجازه داد دستگیر شود

این یکی از جالب‌ترین تئوری‌های فیلم‌های ابرقهرمانی است. با آن قدرت و استعداد اسپلینتر، امکان ندارد چهار مبارز نوجوان بتوانند دستگیرش کنند، البته به شرط این که خودش این را نخواهد. او عمداً خودش را تسلیم کرد تا بتواند از این طریق، اطلاعاتی کسب کند. دستگیر شدن اسپلینتر با عقل جور در نمی‌آید.

البته که چهار نینجا قدرت زیادی دارند و می‌توانند دشمنان زیادی را شکست دهند. هم جهش‌یافته هستند و هم توسط استاد اسپلینتر تعلیم دیده‌اند. ولی استاد شردر می‌تواند آن‌ها را در مبارزه‌ی چهار به یک شکست دهد. حالا استاد اسپلینتر هم می‌تواند شردر را شکست دهد. پس چطور لاک‌پشت‌ها توانستند اسپلینتر را دستگیر کنند؟

در آغاز فیلم هم لاکپشت‌ها و هم فوت کلن کار خود را پنهانی انجام می‌دهند و از وجود یکدیگر خبری ندارند. آپریل اونیل شروع به خبررسانی در مورد فوت کلن می‌کند، اما به او گفته می‌شود دست نگه دارد. اسپلینتر برای اولین بار از طریق آپریل اونیل است که از وجود فوت کلن باخبر می‌شود.

اسپلینتر حتی یک کلمه هم به شردر نمی‌گوید… اسپلینتر 99% مطمئن است که شردر، همان اوروکو ساکی است. او با خود فکر می‌کند اگر ساکی همان شردر باشد، پس برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر، می‌خواهد که او زنده بماند. اسپلینتر از شیوه‌ی خود شردر علیهش استفاده می‌کند و در لحظه‌ی معین به او می‌گوید در تمام مدت بازیچه‌‌اش بوده است. این موضوع به غرور و ایگوی شردر ضربه می‌زند و باعث می‌شود خود او باعث سرنگونی‌اش شود.

16. بتمن کمتر از مردم عادی به خواب نیاز دارد

بتمن چگونه می‌تواند یکی از بزرگترین و اقتصادی‌ترین کمپانی‌های دنیا را اداره کند، در عین حال بدنی ورزیده شبیه به مجسمه‌های روم باستان داشته باشد و تقریباً تمام هنرهای رزمی را بداند؟ بتمن سرگرم دستگیری بزرگترین خلافکاران دنیاست و عده‌ی کمی یارای ایستادن در مقابلش را دارند. او یکی از به وجودآورندگان Justice League است.

بتمن وقت همه‌ی این کارها را از کجا پیدا کرده؟ چطور توانسته همه‌ی این‌ها را یکجا داشته باشد؟ احتمالاً تغییرات ژنتیکی روی بروس وین صورت گرفته تا کمتر بخوابد و زمان بیشتری برای انجام کارهایش داشته باشد… بالاخره هر چه باشد او بتمن است، شوالیه‌ی شب. آزمایشات اخیر بین موش‌ها و تطابق آن با انسان‌ها نشان داده موش‌هایی که از نظر ژنتیکی دستکاری شده‌اند، با چهار ساعت خواب هم می‌توانند تمامی نیروی خود را بازیابی کنند.

15. دلیل سرپرستی تانوس از گامورا و نبیولا

تانوس سرپرست گامورا شد تا او را برای به دست آوردن سنگ روح، قربانی کند. تانوس می‌دانست که برای سنگ روح، باید چه بهایی بپردازد. در طول زمان اما، تانوس به گامورا دل بست. تانوس دیگر نمی‌توانست کاری کند که به گامورا صدمه‌ای برسد. پس تصمیم به سرپرستی کس دیگری گرفت: نبیولا.

نقشه تانوس از این قرار بود: برنامه‌ای بچیند تا گامورا و نبیولا با هم راهی پیدا کردن سنگ روح شوند و در آن جا، گامورا خواهرش را قربانی کند. به همین خاطر، تانوس همواره آن‌ها در مقابل هم و در نبرد با یکدیگر قرار می‌دهد. تانوس می‌خواهد مطمئن شود که برنده‌ی هر نبرد، گاموراست. پس از هر شکست، تانوس اعضای بریده و شکسته نبیولا را با سایبرنتیک عوض می‌کند، اما نه به قصد قوی‌تر کردن‌شان، اتفاقاً برعکس، تا مطمئن شود نبیولا آن‌قدر ضعیف می‌ماند تا در نبرد نهایی شکست بخورد. با شکست‌های پیاپی و پرورش و افزایش خشم نبیولا، تانوس می‌داند حتی اگر گامورا بیخیال مبارزه شود، نبیولا تا پای مرگ خواهد جنگید.

14. دلیل علاقه‌ی همه به جین گری

همه عاشق جین گری هستند، چون او ناخودآگاه سیگنال‌هایی را به افراد دور و برش می‌فرستد و وادارشان می‌کند. آیا دلیل خاصی دارید که بقیه باید به جین گری تا این حد علاقه‌مند باشد؟ کار خاصی کرده؟ یا از جذابیت خاصی برخوردار است؟ اگر دقت کنید دلیل خاصی پیدا نمی‌کنید که این میزان علاقه‌ به جین گری را توضیح دهد.  

جین در خانواده‌ای به دنیا آمد که حمایتش می‌کردند و دوستش داشتند. جین بعد از مشاهده‌ی مرگ دوستش، قدرت‌های تله‌پاتیکش فعال شد و به کما فرو رفت. خانواده‌ی او برای کمک نزد چارلز اگزاویر رفتند. اگزاویر توانست جین را به زندگی عادی برگرداند و البته نیروهای تله‌پاتیک او را هم بلاک کرد چون جین از عهده‌ی کنترل آن بر نمی‌آمد.

جین یک تله‌پاتیک قدرتمند است، شاید حتی قدرتمندتر از اگزاویر، ولی در کنترل نیروهایش مشکل دارد. او در نوجوانی عضو گروه ایکس من شد و شبیه به هر نوجوان دیگری، دوست داشت تا در بین عموم دوست داشته و پذیرفته شود. جین که در خانواده‌اش احساس کمبود محبت نمی‌کرد، حالا که در جمعی غریبه آمده، احتمالاً به صورت ناخودآگاه‌ و با توجه به نیروهای تله‌پاتیکش، سیگنال‌هایی را به سمت افراد می‌فرستد و باعث می‌شود محبتی را از آن‌ها بگیرد که سابقاً توسط خانواده‌اش تأمین می‌شود.

13. چرا سوپرمن تلاش زیادی برای تغییر چهره‌اش نمی‌کند؟

سوپر من نقابی به صورت نمی‌زند. با هویت کلارک کنت هم، تلاش چندانی برای تغییر نمی‌کند. در کل به خودش زوری وارد نمی‌کند. یک عینک می‌گذارد و موهایش را به نحو دیگر مرتب می‌کند و ژستش را کمی تغییر می‌دهد. شاید در دوران طلایی کمیک ‌بوک‌ها و دوران قدیم فیلم‌های ابرقهرمانی، همین قدر هم برای پنهان کردن هؤیت کافی بود، اما حالا که دنیا عوض شده و همه یک دوربین در دستشان دارند، او چطور می‌تواند هؤیت خود را از چشم عموم همواره مخفی نگه بدارد؟

پاسخ ساده است: اصلاً کسی دنبال فاش کردن هؤیت پنهان سوپر من نیست… چون سوپرمن پنهانش نمی‌کند. کمی در موردش فکر کنید. شخصیت‌هایی شبیه بتمن و فلش نقاب می‌زنند. یعنی چیز اسرارآمیزی در مورد آن‌ها وجود دارد و مردم هم نمی‌توانند به دنبال افشای چیزهای اسرارآمیز نروند. سوپر من بهترین راه دور کردن توجه مردم از خود را برگزیده است: اصلاً خودش را پنهان نکند! وقتی چیز اسرارآمیزی در مورد شما وجود ندارد، کسی هم دنبال فهمدینش نمی‌رود.

پنهان شدن در میان عموم و مثل عموم، بهترین راه پنهان شدن است. اگر عینکی هم نمی‌زد، باز هم مشکلی برایش پیش نمی‌آمد. مگر همین اتفاق برای هنری کویل در دنیای واقعی نیوفتاد؟ هنری کویل جلوی یک بیلبورد عظیم ایستاده که عکس خودش روی آن است، ولی در آن بین کسی متوجه حضور او نمی‌شود. اگر بازیگر سوپرمن در جلوی تصویرش می‌ایستد و کسی متوجهش نمی‌شود، چطور فردی معمولی در جهان دی سی می‌تواند سوپرمن را بشناسد؟ دقت کنید کسی در جهان دی سی از فاصله‌ی نزدیک سوپرمن را ندیده، پس تا زمانی که کلارک کنت عینک‌هایش را بر چهره بزند، هویت سوپر من در خطر نخواهد بود.

12. همکاری پنهان اگزاویر با مگنتو

پروفسور ایکس و مگنتو در خفا و پشت‌پرده با یکدیگر همکاری دارند. تمامی نبردهای آنان سوری است. تمام برنامه‌هایشان با همکاری هم است و فقط یک هدف دارد: عموم مردم جهش‌یافته‌ها را قبول کنند و به عنوان بخش لازمی  از جامعه بپذیرند. این یعنی پیروزی، هم برای مگنتو هم برای پروفسور ایکس. حالا برای رسیدن به هدف مشترکشان لازم است با هم بجنگند؟ می‌جنگند و عموم را به این باور می‌اندازند که این دو در واقع دشمن هم هستند. ولی هدف هم همان یک چیز است. همه نقشه‌هایی که در ظاهر کار مگنتو است، در واقع توسط هر دوی آن‌ها طراحی و طوری برنامه‌ریزی شده تا بیشترین توجه عموم را جلب کند، چون هدف پروفسور ایکس و مگنتو از این کار، مخابره‌ی یک پیغام خاص است: شما به ما(جهش‌یافته‌ها) نیاز دارید.

چرا اگزاویر باید چنین کاری کند؟ اگزاویر می‌خواهد جنگی بین جهش‌یافته‌های خودش و مگنتو راه بیاندازد تا به عموم نشان دهد که در مقابل جهش‌یافته‌های خبیث مگنتو، شما به نیرویی مثل ما نیاز دارید. در واقع این یکی از تاکتیک‌های رایج در جدال‌‌ها و خواسته‌های انقلابی است. یک گروه درخواست‌های رادیکال و عجیبی می‌کند که جامعه هنوز آماده‌ی آن نیست، ولی پس از شنیده شدن چنین درخواست‌هایی از طرف جامعه، گروه دیگر نسخه‌ی تعدیل‌داده‌شده‌ی همان درخواست‌ها را از جامعه طلب می‌کند، که این بار توسط جامعه پذیرفته می‌شود.

مگنتو و پروفسور ایکس هم از همین ترفند استفاده کردند. مگنتو و گروه جهش‌یافته‌هایش بخش رادیکال جنبش انقلابی هستند. پس از مشاهده‌ی جهش‌یافته‌های مگنتو، حالا گروه پروفسور ایکس به میدان می‌آید تا با آن مقابله کند. حالا که جامعه مگنتو و خطرهای آن را دید، عموم مردم می‌توانند جهش‌یافته‌های پروفسور ایکس را در میان خودشان بپذیرند.

پیام اگزاویر به جامعه ساده است: شما به ما نیاز دارید. ابتدا جنگی برای انداختن ترس در دل عموم راه می‌اندازد، سپس خودش و گروهش در نقش ناجی ظاهر می‌شوند تا این پیغام را به جامعه مبادره کند که بدون ما، شما نابود خواهید شد. در صحنه‌ی شطرنج بازی کردن مگنتو با اگزاویر، نمودی از این تئوری می‌بینیم. بخش قابل توجه این صحنه، تسلیم شدن ناگهانی مگنتو است، کسی که تا همین چند ثانیه پیش از تسلیم نشدن در پی هدف‌هایش حرف می‌زد، چگونه به راحتی تسلیم شد؟ مگنتو احتمالاً برای این می‌بازد تا در هدف والاتر و جامع‌ترش برنده باشد.

اگزاویر فقط زمانی از قدرت‌هایش استفاده می‌کند که به برنامه‌ها و طرح‌هایش بیاید. او عمداً جلوی نیروهای مگنتو را نمی‌گیرد و به آن‌ها اجازه‌ی پیشروی می‌دهد، چون می‌خواهد آن‌ها در طرح‌هایشان موفق باشند. اگزاویر بسیار از این ترفندها استفاده کرده، حتی روی شاگردانش.

چارلز هدفش این است به جهش‌یافته‌ها، به چشم ناجیان جامعه نگاه شود. دید منفی جامعه نسبت به جهش‌یافته ز کجا نشئت می‌گیرد؟ از افراد شرور و کسانی که به علت ناتوانی در کنترل نیروهایشان، مرتکب قتل شدند. خنثی کردن این گونه از جهش‌یافته‌ها، امری حیاتی برای اگزاویر است. با این حال خیلی‌ها می‌خواهند خنثی کردن جهش‌یافته‌ها طبق قوانین و دستورات باشد، چیزی که اگزاویر میلی به آن ندارد. او اجازه می‌دهد که بمیرد، چون نقشه‌هایی در سر دارد و می‌خواهد مغزش زنده نگه داشته شود.

چیزی که واقعاً مگنتو و اگزاویر می‌خواستند، اعلان و نمایش یک تهدید تمام عیار بود. سربازان زیادی در جنگ کشته می‌شوند تا فقط اگزاویر به عموم بفهماند با افراد عادی نمی‌توانید از پس آن‌ها بربیایید، پس به ما نیاز داردید. فقط هنک مک‌کوی می‌تواند مگنتو را از میاد بردارد و فقط ولورین می‌تواند از پس جین برآید.

در پایان تمام این برنامه‌ها نتیجه داد: جهش‌یافته‌ها حقوق مدنی خود را دریافت کردند و در یک هماهنگی و توازن، با مردم عادی زندگی می‌کنند. چارلز جان سالم به در می‌برد و مگنتو هم نیروهایش را البته به صورت سری، حفظ می‌کند. به خاطر مرگ قهرمانانه‌ی چارلز، کسی میراث او را زیر سوال نمی‌برد و مورد بازجویی قرار نمی‌دهد.

11. فیلم Venom با The Amazing Spider-Man در یک دنیا اتفاق می‌افتد

ادی براک(با بازی تام هاردی) در همان دنیای است که مرد عنکبوتی(با بازی اندرو گارفیلد) در آن است. در  Venom: The Last Dance  احتمالاً به نیویورک می‌رود تا از ته‌توی این قضیه سر در آورد. دنیای اسپایدرمن مارک وب نسبت به دنیای سم ریمی، یک شرور کم‌تر دارد. چرا این یک شرور باقی‌مانده، ونوم نباشد که به ذهن جمعی هم دسترسی دارد؟ اگر بخواهند اندرو گارفیلد را به فیلم‌های ابرقهرمانی برگردانند(که با توجه به واکنش هواداران بعید نیست)، فیلم بعدی ونوم بهترین مکان برای این کار خواهد بود.

10. سرم ابر سرباز از گیاه قلبی‌شکل به دست می‌آید

سرم ابر سرباز استیو راجرز را به کاپیتان آمریکا تبدیل کرد. این سرم از یک گیاه قلبی‌شکل به دست آمده که به انسان قدرت یک بلک پانتر را می‌دهد. گیاه قلبی شکل توسط هاوارد استارک به سرم تبدیل شد. استارک نمونه‌ی این گیاه را از واکاندا و دقیقاً در همان‌جا هم ویبرانیوم مورد نیاز برای درست کردن سپر کاپیتان آمریکا را به دست آورد. گیاه عنصری کلیدی در خود دارد که در پروسه‌ی جهش‌یافتگی، از تبدیل شدن فرد به چیزی شبیه Red Skull، Hulk و Abomination جلوگیری می‌کند.

کسی نمی‌تواند سرم ابرسرباز را بسازد چون این سرم از گیاه قلبی شکل به دست آمده است. دکتر آبراهام ارسکین، دانشمندی که استیو راجرز را به کاپیتان آمریکا تبدیل کرد، تنها فردی بود که با موفقیت توانست یک سرم ابرسرباز مؤثر تولید کند. سپر کاپیتان آمریکا هم از ویبرانیوم ساخته شده، یک ابرفلزی که فقط در واکاندا پیدا می‌شود.

در دنیای مارول، استیو راجرز بسیار شبیه بلک پانتر است. تیچالا و اریک کیلمونگر وقتی از قدرت بلک پانتر برخوردارند، سرعت، قدرت و استقامت بهبودیافته‌ای دارند، درست شبیه به کاپیتان آمریکا. به جنگ ‌جهانی دوم برگردیم. اولین تلاش ارسکین برای ساخت یک ابر سرباز با شکست مواجه شده و جان اسمیت به Red Skull تبدیل می‌شود. چند سال بعد، ارسکین آماده بود تا دوباره تلاش کند. با کمک هاوارد استارک، او توانست موفق به این کار شود و استیو راجرز ضعیف را به کاپیتان آمریکا تبدیل کند.  تفاوت آزمایش اولیه و ثانویه‌ی ارکسین فقط در این بود: هاوارد استارک.

همان‌طور که می‌دانیم استارک ویبرانیوم مورد نیاز برای ساخت سپر را داشت. ویبرانیوم از کجا به دست می‌اید؟ واکاندا. پس هاوارد یا خودش آن‌جا رفته یا کسی در آن ‌جا ویبرانیوم را برایش تهیه کرده است. احتمالاً در همین خلال، او با گیاه قلبی شکل و قدرت و تأثیرات آن آشنا شد. استارک هر طور که شده، گیاه را به دست می‌آورد. نزد ارسکین می‌رود و فکر می‌کند با استفاده از این گیاه، می‌توانند ابرسربازی بسازند که قدرت‌های بلک پانتر را داشته باشد. حالا که آمریکایی‌ها این گیاه را دارند، پروسه‌ی ساخت ابرسرباز می‌تواند بدون هیچ مشکلی پیش برود. تحقیقا تکمیل شده و فقط منتظر یک داوطلب هستند و آن هم کسی نیست جز استیو راجرز.

9. مت مرداک دلیل انسان‌نما بودن لاک‌پشت‌های نینجا

همه‌ی ما ارتباط بین دردویل و لاک‌پشت‌های نینجا را می‌دانیم. همان چیز که مت مرداک را به دردویل تبدیل کرد، باعث شد تا لاک‌پشت‌ها و اسپلینتر هم به نسخه‌های جهش‌یافته‌شان تبدیل شوند. لاک‌پشت‌ها به این خاطر شبیه به انسان درآمدند (به جای حیوان دیگر) چون در آن ماده‌ی جهش‌زا، دی‌ان‌ای مت مرداک وجود داشت. با توجه به توضیحات کارتون دهه‌ی هشتاد لاک‌پشت‌های نینجا، ماده‌ی جهش‌زا ژنتیک شما را با دی‌ان‌ای نفر قبلی که به آن دسترسی داشت، تلفیق می‌کند. و نفر قبلی چه کسی بود جز مت مرداک؟

8. کوین وندل کرامب ابرقهرمان فیلم Split است

الیجا پرایس، همان مرد شیشه‌ای، خوره‌ی کمیک بوک‌هاست. او متقاعد شده دشمن اصلی اش دیوید دان است. الیجا می‌بیند وقتی استخوان‌هایش مثل شیشه می‌شکند، پس نقطه‌ی مقابل او و دشمن اصلیش باید کسی باشد که آسیب‌ناپذیر است. در فیلم، رنگ سبز معرف شخصیت دیوید دان است. الیجا(مرد شیشه‌ای) به رنگ صورتی و کوین(Beast) به رنگ زرد وابسته هستند.

الیجا پس از شکستن دستش در مدرسه، خانه‌نشین می‌شود و مادرش برایش کمیک بوکی می‌خرد که به گفته‌ی خودش پایان غافل‌گیرکننده‌ای دارد. جلد کمیک بوک قهرمان سبزپوشی را با یک کلاه زرد نشان می‌دهد که در یک پس‌زمینه‌ی صورتی، با یک هیولای زردرنگ می‌جنگد. این کاملاً پیشگویی نبرد آینده‌ی دیوید دان و the Beast است.

فرزند دیوید دان در مدرسه به خاطر دفاع از دو نفر دیگر دعوا افتاده و آسیب دیده. حالا در خانه با اکشن فیگورهایی بازی می‌کند که رنگ‌های آنان دقیقاً برعکس رنگ‌های شخصیت‌های جلد کمیک بوک الیجاست. یک قهرمان زردپوش با کلاه سبز، حالا مقابل یه اکشن فیگور سبزرنگ قرار دارد.

دیوید دان و مادر الیجا پرایس در فروشگاه به کمیک بوک‌ها نگاه می‌کنند، مادر الیجا می‌گوید پسرش گفته که یک سرباز شرور با مشت‌هایش با قهرمان قصه مبارزه می‌کند، ولی شرور اصلی قصه نه این سرباز، بلکه فردی است که با ذهنش با قهرمان قصه مبارزه می‌کند. در این صحنه، الیجا برعکس به صفحه‌ی کمیک بوک نگاه می‌کند، در نگاه الیجا، یک قهرمان در حال مبارزه با یک شرور است، اما از زاویه‌ی دید دان، دو ابرقهرمان کنار هم ایستاده‌اند بدون این که با هم مبارزه کنند.

پایان غافلگیرکننده‌ای که مادر الیجا به آن اشاره می‌کرد، هرگز نشان داده نمی‌شود. احتمال دارد بعد از داستان‌های the Battle with Jaguaro، قهرمان و شرور داستان به یک فهم مشترک با هم می‌رسند. اگر چنین چیزی باشد، یعنی بعد از نبردهای Beast  و دیوید دان، احتمالاً راه‌هایی وجود دارد که کوین وندل به بدن خود برگردد و تبدیل به یک قهرمان شود. پس از این واقعه، the Beast دشمن اصلی کوین می‌شود. قطب مخالف شخصیت اصلی کوین، دقیقاً یکی از هؤیت‌های شکافته‌شده‌ی اوست. The Beast می‌تواند بدن کوین را کنترل کند. تنها نقطه ضعفش شنیدن نام کوین وندل کرامب است که باعث می‌شود کوین به بدن و ذهنش برگردد.

بازیگر مرد و زنی که نقش جوزف دون و مادر الیجا را در فیلم Unbreakable بازی کردند جزو نقش‌های اصلی فیلم Glass بودند و  در کنار کیسی و اسپلیت حضور داشتند. جوزف، کیسی و مادر الیجا شاید تنها کسانی باشند که بدانند چگونه می‌توان به کوین کمک کرد. در نهایت این دیوید دان است که باید در یک مواجهه نهایی با شرور مقابلش، یعنی مرد شیشه‌ای رودررو شود.

7. فیلم‌های Power Rangers بازسازی ذهنی شخصیت‌هاست

بزرگترین مشکل سری Power Rangers چیست؟ کمبود بودجه و طبعاً پایین بودن سطح دکور و لباس و جلوه‌های ویژه‌ی آن در مقایسه با دیگر آثار فیلم‌های ابرقهرمانی. اما اگر همه‌ی این چیزها عمدی و از روی منطق داستان باشد چه؟ احتمال دارد تمام سیر روایی و اتفاقاتی که مشاهده می‌کنیم، بازگویی ذهنی و یادآوری ذهن تراماتیز شده‌ی شخصیت‌ها باشد.

دشمنان فیلم، بی‌کیفیت هستند. اگر از منظر تئوری بالا به قصه نگاه کنیم، چند نوجوان برای اولین بار باید با هیولاهایی روبرو شوند که حتی دیدن آن‌ها هم باعث تراماتایز شدن آدم می‌شود، چه برسد مبارزه با آن‌ها. حالا در فیلم چه می‌بینیم؟ یک تعریف دوباره وقایع توسط ذهن رنجرها، ذهنی که به علت سنگینی و مهلکی اتفاقات افتاده شده، نسخه‌ای مضحک و بی‌کیفیتی از آن را به یاد می‌آورد.

اکثر مبارزات با هیولاها در سطح شهر اتفاق می‌افتد، اما کسی را نمی‌بینیم که در این روند کشته شود یا آسیب ببیند. بعد از انفجارها و مبارزات هم، انگار مردم شهر همه‌چیز را فراموش می‌کنند و به زندگی عادی‌شان برمی‌گردند. به خاطر بازآفرینی دوباره وقایع به صورت ذهنی، رنجرها سعی می‌کنند خاطرات وحشتناک را پس بزنند. در باز آفرینی آن‌ها، دیگر کسی نمرده، کسی آسیب ندیده، بعد از چند روز همه چیز دوباره به حالت عادی برمی‌گردد، و البته، هیولاها هم همین‌قدر زشت و بی‌کیفیت بودند. هر چه باشد این، بهتر از ورژن واقعی آن است.

6. چرا حس‌های عنکبوتی پیتر پاکر در مبارزه با Bone Saw فعال نمی‌شود

در طی مبارزه در قفس مرد عنکبوتی با Bone Saw، حس‌های عنکبوتی پیتر پارکر فعال نمی‌شود. تا آن موقع هم، حس‌های عنکبوتی او کاملاً تکامل یافته‌ بودند. پس دلیلش چیست؟ کشتی‌های این چنینی، سناریو دارند و کشتی‌گیران بر اساس آن سناریو، سعی می‌کنند نمایشی هیجان‌انگیز ارائه کنند. Bone Saw نمی‌خواست به پیتر پاکر صدمه‌ای جدی وارد کند یا او را بکشد، او فقط می‌خواست کشتی خوبی بگیرد و نمایش خوبی ارائه دهد. به همین علت حس‌های عنکبوتی پیتر پارکر، ضربات او را تهدیدآمیز نمی‌بینند تا به خاطرشان فعال شوند. وقتی که حس‌های عنکبوتی در مدرسه و در زمان حمله‌ی فلش تامپسون فعال شد، تامپسون  قصد داشت به مرد عنکبوتی حمله و به او صدمه وارد کند.

5. ادی براک راوی غیر قابل اعتماد فیلم Venom است

 این یکی از تئوری‌های عجیب فیلم‌های ابرقهرمانی است. چیزی که ما در کل طول فیلم می‌بینیم، در واقع نسخه‌ای از اتفاقات است که ادی برای «آن» تعریف می‌کند. ادی با این کار می‌خواهد او را به سمت خود برگرداند و یک جورایی هم موفق می‌شود. برخی از ویژگی‌های فیلم شاهد این مدعاست. اگر همچین چیزی درست باشد، شنونده‌ی قصه چه کسی جز «آن» می‌تواند باشد؟

ونوم ادی براک را میزبان خوبی می‌بیند. ونوم می‌خواهد اطمنیان حاصل کند که میزبانش هم از زندگی راضی است، برای همین به او در سمت تحقیق اهدافش کمک می‌کند. همین باعث می‌شود ادی از ونوم شخصیت خوبی ترسیم می‌کند. آن هم در انتها می‌گوید دلش برای ونوم تنگ شده و ادی با وجود ونوم به شخصیت بهتری تبدیل شده است. به همین علت اگر دوباره ونوم سر و کله‌اش پیدا شود، آن نه تنها مخالفتی ندارد بلکه کمکش هم خواهد کرد.

4. جهان سینمایی دی سی در دو بُعد متفاوت اتفاق می‌افتد

نمی‌شود که هم نسخه‌ی اولیه Justice League معیار و روایت اصلی در نظر گرفته شود و هم نسخه‌ی زک اسنایدر! هواداران هنوز هم بحث می‌کنند که کدام یک از این دو فیلم، مستقیماً به فیلمای پس از سال ۲۰۱۳ جهان دی سی مرتبط می‌شوند.

فیلم Aquaman: The Lost Kingdom به نسخه‌ی زک اسنایدر  Justice League ارتباطی ندارد و از اتفاقات این فیلم کاملاً چشم‌پوشی می‌کند. در پایان فیلم زک اسنایدر، Aquaman در نبرد با King Orm است که با صحنه‌ی آغازین فیلم Aquaman: The Lost Kingdom هم‌خوانی ندارد. شخصیت‌های دو فیلم همانند ویلیام دفو، در دو نسخه با یکدیگر تفاوت دارند. به این ترتیب فیلم Aquaman: The Lost Kingdom از نظر سیر و منطق داستانی به نسخه‌ی ۲۰۱۷ فیلم Justice League مرتبط است، نه نسخه‌ی زک اسنایدر.

جزئیات دیگری وجود دارد که این تئوری را ساپورت می‌کند. مثلاً خیلی از فیلم‌های جهان دی سی دارک‌تر از دیگر فیلم‌های این جهان است، و بعضی از شخصیت‌ها در نسخه‌ی ۲۰۱۷ Justice League با دیگر فیلم‌ها تفاوت دارند. مثلاً سکانس The Knightmare در فیلم Batman v. Superman: Dawn of Justice در هیچ فیلم دیگری به جز فیلم‌های اسنایدر دنباله‌اش گرفته نشد، در صورتی که سکانسی بسیار تأثیرگذار و تغییردهنده در جهان دی سی است. در فیلم Birds of Prey، جوکر در سکانس انیمیشن به شکل متفاوتی نسبت به فیلم Suicide Squad نمایش داده می‌شود.

دو بازه‌ی زمانی مختلف در سینمای فیلم‌های ابرقهرمانی دی سی در جریان است، یکی از آن‌ها توسط اسنایدر پایه‌گذاری شده، و دیگری مستقل از ایده‌ها و بینش اوست. این فیلم‌ها در بازه‌ زمانی Snyderverse:

Wonder Woman (2017)

Man of Steel (2013)

Batman v. Superman: Dawn of Justice (2016)

Suicide Squad (2016)

Zack Snyder’s Justice League (2021)

Wonder Woman (2017)

و این فیلم‌ها در جهان دیگری جریان دارند:

Wonder Woman 1984 (2020)

Justice League (2017)

Aquaman (2018)

Shazam (2019)

Birds of Prey (2020)

The Suicide Squad (2021)

3. سوپر من زور فرابشری ندارد

سوپرمن شهاب سنگ را می‌گیرد یا یک اتوبوس را بلند می‌کند، آیا او برای این کار از نیروهای ماهیچه‌اش استفاده می‌کند؟ اگر منشأ نیروی او تله‌کینزی(حرکت اجسام با ذهن) باشد چه؟ اگر به جای پرواز کردن، سوپرمن خودش را با استفاده از قدرت‌های تله‌کینتیک بلند کند؟ ضدضربه بودن او هم می‌تواند با این تئوری توضیح داده شود، مثلاً سوپرمن گلوله‌ها را با نیروی تله‌کینزی قبل از برخورد برمی‌گرداند. پس چرا سوپرمن باید برای بلند کردن چیزی، حتماً آن را لمس کند؟ این می‌تواند به برداشت ذهنی خود سوپر من از نیروهایش برگردد. او واقعاً پیش خودش فکر می‌کند زور فرابشری دارد، برای همین نیروهای تله‌کینتیک در این جهت کار کار می‌کند.

2. جذاب بودن مردان ایکس به خاطر X-Gene

اکثر جهش‌یافته‌های مردان ایکس، به شکلی غیرعادی زیبا و خوش‌هیکل هستند، چون هر کدام از X-geneها برای مالکیت و چیرگی بیشتر با یکدیگر رقابت می‌کنند. به گوریل‌ها نگاه کنید. تفاوت سایز مونث و مذکر زیاد است. یکی از دلایلی که انسان‌ها کمتر از دیگر موجودات نخستی‌سان دودیسی جنسی دارند، تفاوت در تک‌همسری انسان در مقابل چندهمسری دیگر موجودات است. به علت چنین فرگشتی و رقابت مداوم بین مذکر برای کسب مؤنث، جنس مذکر از نظر اندازه تفاوت چشم‌گیری با جنس ماده دارد. اما چون در انسان چنین رقابت سنگینی در کار نیست، جسم مرد و زن تقریباً شبیه هم هستند.  

حالا این‌ها چه ربطی به جهش‌یافته‌ها دارد؟ قهرمان‌های کمیک‌ بوکی فیزیک اغراق‌شده‌ای دارند. جهش‌یافته‌ها هر کدام فیزیک قوی و چهره‌ی زیبا دارند چون X-Gene آن‌ها را مجبور می‌کند برای کسب زن‌ها با یکدیگر رقابت کنند. برای یک زن جهش‌یافته، شما باید بالاترین میزان قدرت و فیزیک و زیبایی را داشته باشید.

هر X-Gene می‌خواهد تا جای ممکن خودش را پخش کند اما فرهنگ و جامعه‌ی انسانی و تک‌همسری باعث کند شدن سرعت این پروسه شده است. در واقع چیزی که X-Gene می‌خواهد، مبارزه‌ی بین مردان برای بردن زنان است، اما در عوض در شرایط کنونی، جهش‌یافته‌ها با هم همکاری می‌کنند تا علیه نیروهای شرور مقاومت کنند و آن‌ها را از میان بردارند. تمام این‌ها باعث کند شدن و البته کنترل پروسه‌ی جهش‌یافتگی توسط تکنولوژی شده است.

1. ولورین توسط Hydra ساخته شده است

بعد از جنگ‌جهانی دوم پگی کارتر و هاوارد استارک Strategic Science Reserve را تأسیس می‌کنند، که پیش‌درآمدی بر SHIELD به حساب می‌آید. در The SSR آرنیم زولا سرپرست بخش علمی Hydra و مسئول خلق Winter Soldier (باکی بارنز) بود. در طول زمان خدمت او در SSR، آرنیم زولا در کنار چند نفر به شکل مخفیانه شروع به ساخت دوباره‌ی Hydra کردند و در نهایت کنترل SHIELD را به دست گرفتند. احتمال دارد که زولا و هیدرا، ولورین را خلق کرده باشند.

در کمیک‌های مارول، پروژه‌ای به نام Weapons Plus وجود دارد که در واقع مقدمه‌ای بر پروژه Wide-awake است. پروژه‌ی  Wide-awake یک برنامه‌ی حمایت شده از طرف دولت بود تا خطرات جهش‌یافته‌ها را تشخیص و طریقه مقاومت مقابل آن‌ها را بشناسد. بخشی از پروژه Wide-awake مربوط به بولیوار تراسک و ساخت Sentinels بود، اما بخش دیگر درگیر ساخت موجودی ابرقدرت بود تا بتواند جلوی جهش‌یافته‌ها بایستد.

در کمیک بوک‌های New X-Men از گرنت موریسون، Project Rebirth (که به عنوان Captain America هم شناخته می‌شود) در واقع اولین اجرای برنامه‌ی Weapon بود. برای آزمودن ابر سرباز، او را به میدان جنگ جهانی دوم فرستادند، اگر سرباز از این آزمون موفق بیرون می‌آمد، او را برمی‌گرداند و با یک برنامه‌ریزی خاص، طوری طراحی‌اش می‌کردند که جهش‌یافته‌ها را به چشم یک تهدید ببیند. آبراهام ارسکین خالق سرم ابرسرباز، در این بین به قتل رسید و در عین حال استیو راجرز هم یخ‌زده و همه فکر می‌کردند مرده است. حالا برای اجرای دوباره‌ی برنامه، دنبال موردی خاص می‌گردند و پیدایش می‌کنند: ولورین، ولورین که سابقاً سرباز بلک آپس جنگ سرد بوده. ولورین به جدیدترین برنامه‌ی ساخت ابرسرباز به نام Weapon 10 یا  Weapon X آورده می‌شود و این گونه است که آدامانتیوم و دیگر لوازمش را به دست می‌آورد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!