فانی لند‌

تفال به حافظ یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳؛ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست…

فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.

تفسیر عرفانی:‌

۱- آدمی خود خواه، لجوج، یکدنده، عصبانی، زورگو، طناز، دلربا، مهربان و بسیار با گذشت هستید ولی دیگران ارزش واقعی شما را نمی‌دانند.

۲- در آینده بسیار نزدیک، به موقعیت بزرگی نائل می‌شوید. بطوریکه همه نسبت به شما احساس حسادت خواهند کرد.

تعبیر غزل:

ظاهری آرام ولی درونی پرهیاهو داری. از زندگی خسته شده و به دنیا توجهی نداری. به تازگی عشقی (کاری) سر راهت قرار گرفته که تو را به دنیا و زندگی علاقمند کرده و فکرت را به شدت مشغول ساخته است. به سخن اهل دل گوش کن و از حقیقت مرنج. به زودی پیامی دریافت خواهی کرد که زندگیت را لبریز از شادی و سعادت می‌کند.

منبع خبر

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!