فانی لند‌

روایت شیرین در دل تلخی‌های زندگانی میان نسیم های مزرعه نیشکر!

به گزارش تجارت‌نیوز،  تمام خواسته‌اشان کار کردن در شرکتی است که تنها در ۱۰۰ متری خانه‌هایشان بنا شده؛ شرکت نیشکر هفت‌تپه. همان شرکتی که نامش سال‌ها با اعتراض کارگرانش صدر یک اخبار کارگری بود و حالا به بخش دولتی واگذار شده است. عده‌ای از جوانان هفت‌تپه، نزدیک به ۴۰ روز است که در گرمایِ سخت و طاقت‌فرسای جنوب، مقابل درِورودیِ کارخانه بست نشسته‌اند تا مسئولان شرکت به نامه‌ای که مدت‌ها پیش از تهران آورده‎ بودند ترتیب اثر دهند. نامه‌ای که بر بومی بودنِ آن‌ها تأکید دارد و مدیران را ملزم به جذب‎شان کرده، حالا اما در تب و تابِ اتفاقاتِ اخیر و انتخاباتِ پیش رو، به کل اثر خود را از دست داده است. 

در هفت‌تپه به دنیا آمده‌ایم و در «هفت‌تپه» راه‌مان نمی‌دهند

در هفت‌تپه به دنیا آمده‌اند، آنجا بزرگ شده و درس خوانده‌اند اما در «هفت‌تپه» کار نمی‌کنند. بست‌نشینانِ جویای کار در «هفت‌تپه» بین ۲۰ تا ۳۰ سال سن دارند. خیلی از آن‌ها اولین بیمه‌اشان در شرکت هفت‌تپه به عنوان کارگر اورهالِ یا نی‌بُرِ فصلیِ پیمانکاری رد شده، اما حضور آن‌ها در این شرکت هیچ زمانیِ تداوم نداشته است: «با پیمانکاران می‌آمدیم و با پیمانکاران می‌رفتیم و با وجود اینکه اهالیِ همین منطقه هستیم و پدرانمان در همین شرکت کار کرده‌اند، ما هیچ وقت کارگرِ قراردادیِ شرکت نشدیم و دائم بیرونمان کرده‌اند.» 

همیشه کارگرِ موقتِ پیمانکاری بوده‌اند، چه در هفت‌تپه چه در عسلویه؛ بعضی‌هایشان تمام فازهای عسلویه را در سمتِ کارگرِ اورهالِ پیمانکاری تک به تک کار کرده‌اند و آنطور که خود می‌گویند رزومه‌ی کاریِ معتبری دارند و صنعت کشور را می‌شناسند. بین آن‌ها کسی هست که ۵ سال در آفریقای جنوبی تکنسینِ برقِ ابزار دقیق بوده و حالا به دلیل شرایطی که برایش پیش آمده، برگشته که اینجا کار کند. 

کار در «هفت تپه» را همیشه حق خود می‌دانستند اما هیچ وقت مانند این ۴۰ روزِ گرمِ سخت، بر این حق پافشاری نکرده بودند. خیلی از افرادی که اینجا مقابل شرکت می‌نشینند، راه دیگری جز کار در شرکتِ هفت‌تپه ندارند؛ نه می‌توانند برای کار به مناطق دور بروند و نه می‌توانند بیکار بنشینند. یکی از این بست‌نشینانِ جویای کار می‌گوید: «پدر و مادر پیری دارم و نمی‌توانم آن‌ها را رها کنم و بروم هزار کیلومتر آنطرفتر کار کنم، آن‌ها مراقبت می‌خواهند. ما فرزندان اینجاییم، پدران ما اینجا کار کرده‌اند و هشت سال جنگ را اینجا گذراندند و حالا بازنشست و پیر شده‌‍اند.» 

هر کدامشان مشکلاتی دارند؛ یکی پدرش سرطان دارد و برای تأمینِ هزینه‌های بیماری باید کار کند و وظیفه‌ی نگهداری از پدر را هم برعهده بگیرد. دیگری سرپرستِ خانواده است و خرج مادر و سه خواهرش را تأمین می‌کند. پدرانِ برخی نیز جانبازند و باید بمانند و از آن‌ها مراقبت کنند؛ «نمی‌توانیم برویم آفریقا یا عسلویه و تهران و خانواده‌های‌مان را به حال خود رها کنیم…» 

جبر زندگی آن‌ها را در هفت‌تپه نگه داشته اما تاکنون تلاششان برای کار در شرکت هفت‌تپه به نتیجه نرسیده است؛ «با وجود مدارک فنی و سابقه‌ی کاری که برخی از ما داریم، برای امرار معاش یا مجبوریم بمانیم و عسل از درخت بکنیم، ماهی بگیریم و کارگرِ عمله شویم یا به شهرهای اطراف برویم که به ناچار اولین گزینه را انتخاب کرده‌ایم.» 

بیش از ۴ سال پیگیرِ کار در «هفت‌تپه» بوده‌اند و حالا چنان مستأصل شده‌اند که مجبورند از ۸ صبح تا هر زمان که گرما‍‌زده شوند روبه‌روی شرکت بنشینند تا بلکه بتوانند در «هفت‌تپه» کار کنند؛ یکی از آن‌ها می‌گوید: «دمای هوا نزدیک به ۵۰ درجه و به شدت شرجی است. بچه‌ها اینجا از شدت گرما از حال می‌روند و درمانگاهی می‌شوند، اما صبح روز بعد باز می‌آیند و مقابل شرکت می‌نشینند تا بلکه دری به روی‌شان باز شود.» 

تنها دودِ هفت‌تپه به ما رسید و دیگر هیچ

سهم‌شان از زندگی در مجاورتِ این کارخانه‌ی بزرگ و پُرسابقه، دودی است که به وقتِ آتش زدنِ مزارعِ نیشکر بر سینه‌هایشان می‌نشیند. خودشان می‌گویند از زندگی وسطِ مزرعه‌ی نیشکر و این همه شیرینی، تنها تلخی و سیاهی نصیبشان شده است: «فصل برداشتِ محصول که می‌رسد، از آتش زدنِ مزارع، خانه‌هایمان سیاه می‌شود، ساعت‌ها دود می‌خوریم و دوده‌ی نیشکر روی زندگی‌مان می‌نشیند. تصور کنید در هوای گرم و شرجیِ خوزستان یک مزرعه‌ی ۴هکتاری چند ساعت بسوزد و حرارت بدهد، این یک جهنم محض است.» 

گرمای هوا در کنارِ آتشِ سوختنِ مزارع و دودی که از آن برمی‌خیزد و اصلا تمامِ آلودگی‌های احتمالیِ مجاورت با یک کارخانه‌ی به این بزرگی را سال‌ها تحمل کرده‌اند اما حتی کارگری کردن در کارخانه‌ی نیشکر هم نصیبشان نشده است.

آنطور که می‌گویند روزانه ۷۰ تا ۸۰ سرویس از شهرستان‌های مجاور به هفت‌تپه می‌آیند و با همان سرویس‌ها برمی‌گردند؛ به آن‌ها اما گفته‌اند شما تخصص ندارید و یا دیگر به کارگر نیاز نداریم. بست‌نشینانِ جویای کارِ هفت‌تپه اما می‌گویند: «هم تخصص لازم برای کار در شرکت را داریم و هم می‌دانیم که شرکت ظرفیت جذب ما را دارد، اما به راحتی ما را کنار گذاشته‌اند.» 

زندانِ گاومیش‌ها در هفت‌تپه

زمینی برای کشاورزی ندارند اما عده‌ای از ساکنان هفت‌تپه دامدارند که حتی این دامداری هم تحت تأثیر زندگی در مجاورت شرکت بزرگ هفت‌تپه بی‌دردسر نبوده است. «در گرمای هوای اینجا، اگر گاومیش‌ها روزی دوبار داخل آب نروند تلف می‌شوند، اما چون از هر طرف در محاصره‌ی نیشکر هستیم، برای آب‌تنیِ گاومیش‌ها باید از محدوده‌ی شرکت بگذریم و شرکت این اجازه را به دامداران نمی‌دهد.» 

«بازداشتگاه گاومیش‌ها» این اصطلاحی است که خودشان به کار می‌برند؛ جایی در هفت‌تپه و روبه‌روی کمپِ نی‌بُری برای نگه‌داشتنِ گاوهایی که به محدوده‌ی «هفت‌تپه» برای آب‌تنی رفته‌اند تا تلف نشوند. «گاومیش‌ها را که می‌برند و زندانی می‌کنند، دامدارِ بیچاره باید برود التماس که آقایان این تنها راه امرار معاش ماست، گاوها را آزاد کنید…» 

«چه کار کنیم؟» این سوالی است که از سر استیصال بارها پرسیده‌اند و جوابی هم نگرفته‌اند. از روایت‌‎ها پیداست که شرکت نیشکر هفت‌تپه مسئولیت اجتماعی خود را به درستی انجام نداده است. مسئولیتی که در تعاریف چنین آمده: «مجموعه وظایف و تعهداتی که هر شرکت و یا کارخانه‌ای باید در جهت حفظ، مراقبت و کمک به جامعه‌ای که در آن فعالیت می‌کند انجام دهد.» این کمک و مراقبت اما نصیب حال هفت‌تپه‌نشینان نشده است. 

آنطور که از گفته‌ها پیداست، قصد دارند به بست‌نشینی مقابل شرکت ادامه دهند و کاری را که از ۴ سال پیش شروع کرده‌اند، تمام کنند: «برای جنگ اینجا نیامده‌ایم، کار می‌خواهیم و نان. چرا از تمامِ این امکانات، تنها دود و بدبختی‌اش باید به ما برسد؟»

منبع :

ایلنا

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!