غلامحسین ساعدی کیست؟
در روزهای اخیر یکی از پربحث ترین موضوعات در میان کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی موضوع ادرار کردن یک فرد ظاهراً سلطنت طلب بر سر قبر غلامحسین ساعدی نویسنده مشهور ایرانی در فرانسه است. کاربران ایرانی از طیف های مختلف سیاسی واکنش های متفاوتی به این رفتار داشته اند. برخی از این اقدام بحث برانگیز دفاع کرده و به دلایل مختلف از آن استقبال کرده اند و برخی دیگر نیز آن را تقبیح، غیرانسانی و اشتباه دانسته اند. در این میان حتی پای توکا نیستانی نیز به ماجرا باز شده و برخی این اقدام را واکنشی به کاریکاتورهای انتقادآمیز توکا نیستانی، کاریکاتوریست مخالف شاهزاده رضا پهلوی خواندهاند.
اما برای درک علت این همه جنجال باید اول بدانیم غلامحسین ساعدی کیست؟
بیوگرافی غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی چپگرا و از مخالفان حکومت محمدرضا شاه پهلوی بود. به نقل از کتابراه، غلامحسین ساعدی، ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده پس از خواهری بود که در ۱۱ ماهگی مرده بود. یک برادر و یک خواهر کوچکتر از خود نیز داشت. اجداد مادری ساعدی از مشروطهخواهان تبریز بودند و اجداد پدریاش در دربار قاجار منشیگری میکردند. خانوادهی ساعدی زندگی فقیرانهای داشتند؛ پدرش کارمندی ساده بود و مادرش خانهدار. ساعدی تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز گذراند. او در طول دوران تحصیل اغلب شاگرد اول مدرسه بود.
ساعدی پس از گذراندن دورهی متوسطه، در سال ۱۳۳۴ وارد دانشکدهی پزشکی تبریز شد. او در سال ۱۳۴۰ با پایاننامهای تحت عنوان «علل اجتماعی پیسکونوروزها (رواننژندیها) در آذربایجان» که در ابتدا با اکراه از سوی اساتید پذیرفته شد، از این دانشکده فارغالتحصیل شد.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۴۱ برای ادامهی تحصیل روانهی تهران شد. در ابتدا گرایش زنان و زایمان را برگزید ولی پس از مدتی انصراف داد و به دورهی سربازی رفت. او پس از پایان دورهی سربازی، دوباره به مطالعهی روانپزشکی در دانشگاه تهران پرداخت و دورهی تخصص این رشته را گذراند. ساعدی در تهران به همراه برادرش، مطبی شبانهروزی در خیابان دلگشا افتتاح کرد. او از بیماران فقیر ویزیت دریافت نمیکرد. این مطب به زودی تبدیل به محفلی شد که بسیاری از چهرههای جریان روشنفکری و ادبی آن زمان به آنجا رفتوآمد میکردند.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۴۲ در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و به همکاری با مؤسسهی تحقیقات اجتماعی ایران و چاپ مقالات علمی در مجلهی روانپزشکی پرداخت. در همین دوران او سفرهای متعددی به روستاهای نواحی مختلف ایران داشت و به انتشار چند تکنگاری پرداخت. در سال ۱۳۴۳ انتشار هشت داستان پیوسته از ساعدی در مجموعهای به نام «عزاداران بیل» او را به شهرت رساند.
دوران کودکی و نوجوانی غلامحسین ساعدی مصادف بود با اشغال آذربایجان از سوی شوروی و تشکیل فرقهی دمکرات آذربایجان و تدریس کتابهای درسی در آذربایجان به زبان ترکی. او بعدها با خاطرهای خوب از آن زمان یاد میکرد. ساعدی با سفر به روستاهای اطراف تبریز تلاش میکرد روستاییها را با حقوق ضایعشدهشان آشنا کند. او از هفدهسالگی وارد فضای مطبوعات شد و سردبیری سه روزنامه را بر عهده گرفت. این روزنامهها با حزب دموکرات مرتبط بودند و به همین دلیل او از سوی حکومت شاه تحت نظر قرار گرفت.
ساعدی بعد از ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدتی مخفی بود و اولین بار در شهریور همان سال بازداشت شد. او در دوران دانشجویی از رهبران جنبش دانشجویی در تبریز بود و چند اعتصاب را سازماندهی کرد. او در همین دوره با برخی از اعضای هستهی اولیهی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در تبریز ارتباط گرفت.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۴۶ به همراه چند نویسنده دیگر به تلاش برای مقابله با سانسور کتاب و مطبوعات پرداختند. ابتدا بر سر این موضوع با دولت وقت مذاکره کردند، ولی وقتی به نتیجهای نرسیدند، به فکر تشکیل کانون نویسندگان ایران افتادند و هیئت مؤسسان کانون را راه انداختند.
غلامحسین ساعدی در خردادماه سال ۱۳۵۳، در حین تهیهی گزارشی دربارهی شهرکهای نوبنیاد اطراف سمنان از سوی ساواک بازداشت شد. او را ابتدا به زندان قزلقلعه و سپس به زندان اوین منتقل کردند و یک سال زندانی بود. این بازداشت تأثیر روحی عمیقی بر ساعدی داشت، بهطوریکه احمد شاملو دربارهی وضعیت او پس از تجربهی زندان گفت: «آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازهی نیمجانی بیش نبود».
ساعدی پس از آزادی به دعوت انجمن قلم آمریکا سفری به آمریکا داشت و آنجا چند سخنرانی انجام داد. او در سال ۱۳۵۶ از برگزارکنندگان و سخنرانان شبهای شعر گوته بود که برخی از تحلیلگران آن را از جرقههای انقلاب بهمن میدانند. ساعدی از مدافعان انقلاب اسلامی بود اما بعد از پیروزی انقلاب به دلیل ایدیولوژی چپ گرایانه اش با سیستم سیاسی جدید نیز مشکل پیدا کرد.
ساعدی در اواخر سال ۱۳۶۰ تصمیم به ترک ایران گرفته و از طریق پاکستان به فرانسه رفت اما هرگز با محیط غربت اخت نشد. خود او دربارهی این دوره میگوید: «احساس میکنم که از ریشه کنده شدهام. هیچچیز را واقعی نمیبینم. از دو چیز میترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن».
غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۶۰ با بدری لنکرانی ازدواج کرد. او در خارج از کشور اقدام به انتشار مجلهی الفبا (چاپ پاریس)، چند نمایشنامه از جمله «اتللو در سرزمین عجایب» و چند فیلمنامه کرد و تعداد بسیار زیادی مقاله، داستان و نمایشنامه نوشت که ناقص مانده است. در نهایت، غلامحسین ساعدی در چهلونهسالگی، پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستانی در دوم آذر سال ۱۳۶۴ در پاریس چشم از دنیا فرو بست و در گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد. قبر او فاصله چندانی با قبر صادق هدایت، دیگر نویسنده ایرانی در این قبرستان ندارد.
همچنین گفته می شود که غلامحسین ساعدی رابطه نزدیکی با گروه مجاهدین خلق داشته و برای نشریه ای از این گروه مقاله می نوشته است. اخیراً تصاویری از حضور مریم رجوی بر سر مزار غلامحسین ساعدی نیز در شبکه های اجتماعی منتشر شده است.