فانی لند‌

معرفی بهترین اپیزود‌های سریال فقط قتل‌های داخل ساختمان

این هفته اولین قسمت از فصل چهارم سریال کمدی پلیسی «فقط قتل‌های داخل ساختمان» از شبکه Hulu منتشر شد. این سریال به یک حس غیرمنتظره تبدیل شده است و هر سال توجه مخاطبان بیشتری را به خود جلب می‌کند. در سه فصل گذشته، یک گروه غیرمعمول از شخصیت‌های جذاب در دل یک پادکست سه نفره به بررسی سه قتل می‌پردازند که در خانه‌ای مجلل در نیویورک به نام «آرکونیا» اتفاق می‌افتد؛در واقع این مکان محل زندگی این شخصیت‌ها است که قتل‌های مختلفی در آن رخ می‌دهد. من تمام قسمت‌های این سریال جذاب را مرور کرده‌ام و در این فهرست از ویجیاتو به معرفی بهترین اپیزود‌های سه فصل اخیر خواهم پرداخت.

خلاصه‌ای از داستان سریال!


برای شروع، ارزش آن را دارد که به اختصار آنچه را در سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان» اتفاق می‌افتد، یادآوری کنیم. بازیگر سالخورده و ستاره سریال پلیسی قدیمی Brazzos یعنی چارلز هیدن ساویج (استیو مارتین)، کارگردان بازنشسته برادوی در بحران مالی الیور پاتنم (مارتین شورت) و هنرمند جوان ِمیبل مورا (سلنا گومز) به طور تصادفی متوجه می‌شوند که یک چیز مشترک را دوست دارند؛ و آن همان پادکست تولید شده بر پایه جنایت واقعی است.

این سه نفر در مجتمع آپارتمانی آرکونیا نیویورک، واقع در منهتن زندگی می‌کنند. در فصل اول، چارلز، الیور و میبل تحقیقات درباره قتل بانکدار و سرمایه گذاری به نام تیم کونو (جولیان کیهی) را بر عهده می گیرند و شروع به تولید پادکست خود با نام Only Murders in the Building می‌کنند. در فصل دوم، شخصی رئیس دائمی شورای ساکنان خانه، یعنی بانی فولگر (جین هودیشل) را به دنیای دیگر می‌فرستد. و در سومین فصل سریال، بن گلنروی (پل راد) بازیگر هالیوود در روز نمایش یک تئاتر در برادوی کشته می‌شود. نکته اینجاست که تمام جنایات مطمئناً در داخل دیوارهای آرکونیا رخ می‌دهد. در نتیجه هر بار، این کارآگاهان آماتور به حقیقت می‌رسند و بر یک سری موانع عجیب و خطرناک غلبه می‌کنند.

اپیزود True Crime (فصل 1، قسمت 1)

در آرکونیا، آژیر هشدار آتش روشن می‌شود و همه ساکنان به سرعت به خیابان می‌ریزند. در همین حال، قسمت جدیدی از پادکست «همه چیز در اوکلاهاما آرام نیست» در حال انتشار است. دو پیرمرد، الیور و چارلز، و میبل جوان می‌دانند که هر سه طرفدار جنایت واقعی هستند. در این بین هشدار آتش نادرست به نظر می‌رسد، ساکنان به خانه باز می‌گردند و پلیس جسد تیم کونو، بانکدار سرمایه گذار را کشف می‌کند.

اماطرفداران پادکست‌های جنایی حاضر در ساختمان باور نمی‌کنند که این یک خودکشی است. در قسمت اول، ما با شخصیت‌های اصلی آشنا می‌شویم و متعجب می‌شویم که چگونه افراد به ظاهر متفاوت می‌توانند بر اساس علایق مشترک دور هم جمع شوند. میبل دائماً چارلز و الیور را که ماموت‌هایی در مقایسه با او هستند اذیت می‌کند، اما در عین حال با اشتیاق آنها به جنایت و داستان‌های رازآلود همراهی می‌کند. اپیزود جنایت واقعی لحن را برای روایتی تنظیم می‌کند که به طور یکپارچه ژانر پلیسی و کمدی را در هم می‌آمیزد.

اپیزود The Sting (فصل 1، قسمت 4)

در یک خانه خاص در منهتن، نه تنها افراد مشهور زندگی می‌کنند، بلکه ستاره‌های فعال در میدان هنر نیز زندگی می‌کنند. در نتیجه سه پادکست دوست مشتاق با فردی به نام استینگ (یک نوازنده معروف) ملاقات می‌کنند. میبل، چارلز و الیور هنوز در کنار هم قرار دادن شواهد خیلی خوب نیستند، و بنابراین، مانند بچه گربه‌ها، کورکورانه عمل می‌کنند. تیم کونو مقدار قابل توجهی از پول استینگ را نابود کرده، بنابراین این خواننده و نوازنده معروف انگیزه‌ای ویژه برای قتل دارد.

اگر در جنایات واقعی دراماتیک، کارآگاهان با اطمینان رد یک جنایتکار را دنبال می‌کنند، در سریال فقط قتل‌های داخل ساختمان کارآگاهان آماتور داستان قبل از یافتن مهاجم واقعی ده‌ها نسخه دروغین و احمقانه را ارائه می‌دهند. از این رو «استینگ» اولین قسمتی است که یک ستاره مهمان در آن حضور دارد. اما اکنون این ویژگی اصلی سریال است.

اپیزود Twist (فصل 1، قسمت 5)

چارلز، الیور و میبل وقتی زنگ خطر آتش‌سوزی به صدا درآمد، چهره‌ای سایه‌دار را در یک هودی دیدند که وارد آرکونیا می‌شد. چندی بعد معلوم می‌شود آن مظنون اسکار آشنای قدیمی میبل است که با او بزرگ شده است. چارلز و الیور همکار و دوست خود را در حال دروغ گفتن می‌بینتد؛ زیرا در تمام این مدت او به آنها نگفت که تیم را خیلی خوب می‌شناسد.

نکته این اپیزود اینجاست که هر تیمی از دوستان تنها زمانی می‌توانند گرد هم آیند که هیچ رازی بین آنها باقی نمانده باشد. در نتیجه با این اپیزود است که چارلز و الیور میبل را بهتر می‌شناسند و حتی می‌فهمند که چرا در تمام این مدت دختر جرات نداشت در مورد گذشته تاریک خود صحبت کند. موفقیت واقعی در این پرونده، کشف مجموعه جواهرات جمع آوری شده توسط متوفی است.

اپیزود Open and Shut (فصل 1، قسمت 10)

در این قسمت است که هر سه نفر از پادکسترها قاتل تیم کونو را شناسایی می‌کنند، اما مقصر هنوز باید دستگیر شود. در این اپیزود وقتی قاتل احساس کرد که او را تعقیب می‌کنند، بنابراین برای ملاقات با این افراد آماده شد. علاوه بر این، معلوم شد که دوست خوب میبل اولین قربانی قاتل نبوده است، به این معنی که ما با یک دیوانه سروکار داریم.

در طول این اپیزود مخاطرات در حال افزایش است. بنابراین جای تعجب نیست که یکی از بهترین اپیزودهای فصل، پایان تحقیقات در این قسمت بود. به طوز کلی با نمایش ایت قسمت است که همه رازها روشن می‌شود. بنابراین من مخاطب در نهایت خوشحالم که سازندگان با چه ظرافتی چندین خط داستانی را به یک نقطه واحد رساندند. قاتل درست زیر بینی میبل، الیور و چارلز بود، اما حیله گری و دیوانگی جنایتکار او را از دست این تیم دور می‌کرد.

اپیزود The Last Day of Bunny Folger (فصل ۲، قسمت ۳)

در فصل دوم، این سه پادکستر داستان هستند که مورد سوء ظن قرار می‌گیرند. در شروع این فصل بانی در آپارتمان میبل کشته می‌شود و ژاکتش غرق در خون در این خانه پیدا جلب توجه می‌کند. در طول فصل اول، رئیس شورای اهالی درون ساختمان اظهارنظرهای کنایه آمیزی درباره کارآگاهان آماتور می‌کرد و همین چنین تصوری را ایجاد می‌کرد که او برای این سه نفر نفر خوشایندترین فرد نیست.

اما قدرت سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان» در این است که می‌تواند شخصیتی را با رنگ‌های جدید در چند حرکت به گونه‌ای متفاوت از گذشته نشان دهد و ایده او را کاملاً تغییر دهد. بر همین اساس کل این قسمت یک فلش بک است که آخرین روز زندگی بانی را روایت می‌کند. در نتیجه معلوم می‌شود که بانوی مسن طوطی خود را می‌پرستید، با دوستانش ملاقات می‌کرد و در حال آماده شدن برای انتقال سمت رئیس شورای ساکنان به نینا باردار بود. این یعنی پشت زره سرد و شوخی‌های تند او روحی آسیب پذیر و تنها پنهان شده بود.

اپیزود Flipping the Pieces (فصل ۲، قسمت ۷)

در فصل اول، متوجه شدیم که میبل، علیرغم سن کمش، غم انگیزترین چهره این سه نفر است. بله، الیور روزهای سختی را در زندگی حرفه‌ای خود می‌گذراند و به ندرت با پسرش ارتباط برقرار می‌کند و چارلز، بازیگر یکی از نقش‌های موفق، از عشق درون زندگی‌اش ناراضی است، اما دوران کودکی دوست جوان آنها شامل از دست دادن و ناامیدی فراوانی بوده است.

در این اپیزود میبل به یاد می‌آورد که چقدر دوست داشت با پدرش پازل انجام دهد و The X-Files را تماشا کند. در واقع این پدرش بود که علاقه به حل معما را در او ایجاد کرد. دختر نوجوان بلافاصله متوجه نشد که چرا مادر و پدرش باید در آن دوران هم دیگر را ترک می‌کردند. اما در مجموع این اپیزود بر روی زوایای تاریک زندگی نییل متمرکز است، در نتیجه این سریال نه تنها اپیزودهای کمدی، بلکه قسمت‌های دراماتیک زیادی نیز دارد. اگر در مورد آن فکر کنید، حتی تشکیل یک تیم از پادکسترها نیز نتیجه تنهایی کامل آنهاست.

اپیزود I Know Who Did It (فصل 2، قسمت 10)

آخرین قسمت از فصل دوم سریال شبیه به داستان کلاسیک کارآگاهی آگاتا کریستی است؛ منظور من این است که در این قسمت کارآگاهان همه مظنونان را در یک اتاق جمع می‌کنند و می‌گویند که واقعاً چگونه همه چیز اتفاق افتاده است. فقط چارلز، الیور و میبل دوباره فرد اشتباهی را انتخاب کرده‌اند، اما به طور تصادفی مجرم واقعی را مجبور کردند تعدادی از جزئیات را که فقط قاتل می توانست بداند را فاش کند.

در نتیجه همه چیز پیچیده‌تر از چیزی است که انتظار می‌رود. میبل سرانجام می‌فهمد که بانی چه چیزی را قبل از مرگش با او زمزمه کرده است. بنابراین، یک بار دیگر، سریال نه تنها یک شگفتی را در قالب یک شخصیت شرور غیرمنتظره ارائه می‌دهد، بلکه در طول مسیر رازها و سرنخ‌های جدیدی را به نمایش می‌گذارد. این اپیزود به نظر پایان خوشی است، وقایع یک سال جلوتر می‌روند، فصل با یک قتل دیگر، درست روی صحنه به پایان می‌رسد.

اپیزود !Ah, Love (فصل 3، قسمت 5)

قتل و تحقیقات زمانی که نوبت به رابطه عاشقانه می‌رسد می‌تواند هویت جذاب‌تری به خود بگیرد. در قسمت «آه، عشق» همه شخصیت‌های اصلی یک قرار ملاقات می‌گذارند و همه نیز خطر از دست دادن سر خود را دارند. پرونده قتل بن گلنروی بازیگر سینما متوقف شده است. و خنده دار اینجاست که هر سه پادکستر داستان نیز در لیست مظنونان قرار دارند.

اما چرا؟ چون خیلی‌ها خواهان مرگ برای این هنرمند به ظاهر خودشیفته بودند که به سختی پا به برادوی گذاشته بود. فصل سوم با بازیگران ستاره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار می‌دهد. از جمله آن‌ها می‌توان به پل راد و مریل استریپ اشاره کرد که به شخصیت‌های مورد علاقه مخاطب اضافه می‌شوند. استریپ زیاد آواز می‌خواند و از خنده‌دار جلوه دادن نمی‌ترسد، در حالی که راد، برعکس، در تصویری غیرمعمول از یک سلبریتی ناخوشایند ظاهر می‌شود.

اپیزود Ghost Light (فصل 3، قسمت 6)

در فصل سوم، تعداد شخصیت‌ها چند برابر می‌شود و دسیسه‌های پلیسی تا حدودی در پس زمینه داستان محو می‌شوند. دراین قسمت، هاوارد دستیار الیور ادعا می‌کند که روح یک بازیگر را در صحنه تمرین تئاتر دیده است. الیور متوجه می‌شود که این روح دوست و همکار سابقش جری است که به دلیل بی پولی کامل، مجبور می‌شود در اتاق زیر شیروانی تئاتر زندگی کند.

نویسندگان این مجموعه با تصویری خنده دار از رمان‌های کلاسیک و گوتیک به تولید این اپیزود می‌پردازند، این یعنی ما شاهد رازهای پنهان زیادی در دل این قسمت هستیم که آرام آرام خودنمایی می‌کنند. در واقع معلوم می‌شود که الیور و چارلز هم تمام حقیقت را در مورد شب مرگ بن نگفته‌اند. میبل به تحقیق با توبرت، مستندساز سازنده فیلم درباره ستاره هالیوود ادامه می‌دهد. اما آن تثلیث همکاری از هم نمی‌پاشد، ولی دوستی‌ها بین سه شخصیت اصلی چندین ترک را نشان می‌دهد.

اپیزود CoBro (فصل 3، قسمت 7)

در این اپیزود ما طرف دیگری از میبل را مشاهده می‌کنیم. در حالی که چارلز و الیور کم و بیش شخصیت‌های ثابتی هستند، با هر فصل جدید، این گذشته کارآگاه جوان است که بیشتر و بیشتر روشن می‌شود. میبل در نوجوانی، پس از مرگ پدرش، از سریال ابرقهرمانی نسبتاً جذاب CoBro با بازی بن گلنروی لذت می‌برد. اکنون این دختر نه تنها مرگ قهرمان سابق خود را بررسی می‌کند، بلکه این فرصت را دارد که از آپارتمان مجلل او بازدید کند، و بسیاری از چیزهای منحصر به فرد را از مجموعه دوست‌داشتنی قدیمی این بازیگر ببیند و لمس کند.

میبل حتی با روح بن ارتباط برقرار می‌کند. قربانی همچنین یک شخصیت تراژیک به نظر می‌رسد، بازیگری که سعی می‌کرد از نقش‌های کسل کننده و یکنواخت دور شود و می خواست بیشتر ریسک کند. نویسندگان سریال به طرز جالبی در مورد پدیده‌های فرهنگی پاپ اغلب احمقانه صحبت می‌کنند که ما را به عنوان یک فرد شکل داده و تا آخر عمر بر روح ما اثر گذاشته است. این اپیزود نشان می‌دهد CoBro و مرحوم بن جایگاه ویژه‌ای در قلب میبل دارند.

کلام پایانی


اگر بخواهیم لحن و سبک سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان» را به صورت ساده بیان کنیم، باید گفت این سریال به شکلی روان تعلیق جذاب و شیک موجود در آثار آلفرد هیچکاک را با پیچ و تاب‌های سبک آگاتا کریستی و میل و احساس فیلم‌های وودی آلن ترکیب می‌کند. در واقع این سریال از منظر فرم به شدت نزدیک به یک فیلم کلاسیک به نام «The Thin Man» است. اساساً در گذشته به این دست آثار جنایی کمدی، فیلم‌های رمز آلود آپارتمانی یا کمدی اتاق نشیمنی می‌گفتند که اتفاقاً در هر کدام از آنها یک جسد نیز در گوشه‌ای از خانه کشف می‌شد. البته این مجموعه این لحن را با یک موضوع مدرن‌تر که همان پادکست‌های جنایی است، ترکیب کرده است.

جدای از این باید توجه داشت که سریال Only Murders in the Building مجموعه‌ای است که از پادکست جنایی واقعی فقط به عنوان منبع الهام استفاده نمی‌کند، بلکه این موضوع در سریال مبنایی برای شخصیت پردازی و کمدی است. به طور کلی سریال یک نامه عاشقانه به بسیاری از چیزها است. برای مثال این اثر ادای احترامی به نیویورک است، آن هم همانند خیلی از فیلم‌های وودی آلن؛ از طرف دیگر این سریال به عنوان ادای احترامی به این ژانر کلاسیک است، بنابراین دقیقاً مانند کاری که «Knives Out» ریان جانسون برای این ژانر انجام داد سرگرم‌کننده است. همچنین این سریال جشن نبوغ استیو مارتین و مارتین شورت است.

این اثر بیش از هر چیز، نامه‌ای عاشقانه به مخاطب است. این داستان با آگاهی حاد از اهمیت و جذابیت طرحش برای مخاطب ساخته شده و این بهترین نکته است. بنابراین، این مجموعه‌ای است که به اندازه کافی به شما احترام می‌گذارد و به اندازه کافی هوشمند است، تا شما را تا پایان به حدس زدن مشغول کند.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!