فانی لند‌

معنی اطراق در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق اطراق در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

اطراق در دانشنامه آزاد فارسی:

اطراق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طَرَق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ طرق ، بمعنی مشک و رسته و نورد شکم. ( آنندراج ). || ج ِ طَرَق ، بمعنی خمیدگی مشک. ( از اقرب الموارد ). رجوع به طَرَق شود. || ج ِ طَرْق ، بمعنی آبی که شتر در آن فرورود و در آن بشاشد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به طَرْق شود. || ج ِ طِرْق ، بمعنی دام و پیه و قوه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به طِرْق شود.
– اطراق شکم ؛ قسمتهایی که بر هم نشینند. ( از اقرب الموارد ).


اطراق. [ اِ ] ( ع مص ) سکوت کردن و سخن نگفتن. ( از اقرب الموارد ). خاموش گردیدن و نگفتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خاموش بودن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فرودکردن چشم را و خوابانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اِرخاء دو چشم و نگریستن بزمین ، و در مثل آمده است : اَطْرِق ْ کَرا اِن النعامة فی القری ؛ در مورد کسی آرند که بنفس خود معجب باشد. و نیز در مثل آرند: اَطْرِق ْ اطراق الشجاع ؛ یعنی مار، و آن در مورد متکبر و داهی در کار گویند. ( از اقرب الموارد ). چشم در پیش افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || فروافکندن سر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و منه فی وصف النبی ( ص ): اذا تکلم اطرق جلساؤه کأنما علی رؤسهم الطیر؛ای یسکتون و یغضون ابصارهم و لایتحرکون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اطراق فلان به لهو؛ میل کردن بدان. ( از اقرب الموارد ). میل کردن به بازی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اطراق فلان فحل خود را؛ گشن را برای گشنی بعاریت دادن بفلان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بعاریت دادن فحل گشنی را. ( تاج المصادر بیهقی ). || دنبال کردن شتران یکدیگر را. ( از اقرب الموارد ). از پی یکدیگر فراشدن اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). در پی یکدیگر شدن شتران. || برآمدن بعض شب بر شب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و صاحب اقرب الموارد آرد: یا صواب در این معنی اِطّراق است. || اطراق فلان صید را؛ دام نهادن برای آن. ( از اقرب الموارد ). || اطراق کسی ؛ پیاده ماندن وی. || زناشویی کردن کسی ، و از این معنی است : لااطرق اﷲ علیه ؛ یعنی خدای نگرداند بر وی چیزی که زناشویی کند. ( از اقرب الموارد ). و در منتهی الارب چنین است : لااطرق اﷲ علیه ؛ نگرداند خدای بر وی چیزی که خراب و تباه کند او را. || اُطرقت الجلد و العصب ( مجهولاً )، یعنی البست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اطراق کسی برای دیگری ؛ سخن چینی کردن از وی تا او را در ورطه ای بیفکند. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید …

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!