فانی لند‌

معنی انقباض در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق انقباض در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

انقباض در دانشنامه آزاد فارسی:

انقباض. [ اِ ق ِ ]( ع مص ) گرفته گردیدن و فراهم آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرفته شدن. فراهم آمدن. ( از ناظم الاطباء ). فراهم آمدن و گرفته شدن. ( از اقرب الموارد ). گرفته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ). فراهم آمدن. کشیده شدن. درکشیدن پوست بیکدیگر. ( یادداشت مؤلف ). || ترنجیدن. ضد انبساط. ( منتهی الارب ). ترنجیدن. ( آنندراج ). ترنجیده گردیدن. درهم کشیده شدن. ( از ناظم الاطباء ). خلاف انبساط. ( از اقرب الموارد ). || رفتن و شتافتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) گرفتگی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قبض و گرفتگی و امساک و ترنجیدگی و درهم کشیدگی. ( ناظم الاطباء ). گرفتگی. باهم آمدگی. فراهم آمدگی. کزازت. کزوزت. بند. بست. آژنگ. تشنج. ( یادداشت مؤلف ).
– انقباض طبع ؛ یبوست طبع و عدم اطلاق آن. ( ناظم الاطباء ).
|| گرفته خاطر شدن. ( یادداشت مؤلف ). دل گرفتگی. گرفتگی خاطر. ( فرهنگ فارسی معین ) : هرآنچه اقتراح افتد از مال و عدت و لشکر دریغ نیست راه بیگانگی و انقباض مسدود باید داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 61 ). استادم مرا سوی او ( طاهر ) پیغامی نیکو داد، برفتم و بگزاردم و او بر آن سخت تازه و شادمانه شد و پس از آن میان هر دو ملاطفات و مکاتبات پیوسته گشت بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود با انقباض تمام که داشت. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 148 ) .
– انقباض خاطر ؛ دلگیری. دل گرفتگی. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ).
– حالت انقباض ؛ افسردگی و غمگینی و عدم انبساط. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح تصوف ) مقابل انبساط. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انبساط شود.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!