فانی لند‌

معنی بختنصر در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بختنصر در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

بختنصر در دانشنامه آزاد فارسی:

بختنصر. [ ب ُ ت ُ ن َص ْ ص َ ] ( اِخ ) ( … اول ) از پادشاهان بابل که از سال 1146 ق.م. تا سال 1123 ق.م. در بابل پادشاهی کرده است. ( از فرهنگ فارسی معین ).


بختنصر. [ ب ُ ت ُ ن َ /ب َ ت َ ن َص ْ ص َ ] ( اِخ ) ( …دوم ) از پادشاهان بزرگ بابل قدیم که از 604 یا 605 ق.م. تا 562 ق.م. در بابل حکمرانی کرده است و در کتاب مقدس نبوکد نصر آمده است. او پسر نبوپولاسر بود، در حوالی 612 ق.م. با دختر هووخشتر پادشاه ماد ازدواج کرد و در حدود 601 ق.م.بجنگ نخائو دوم پادشاه مصر رفت و سپس اورشلیم را خراب کرد ( 597 ق.م. – 587 ق.م. ). ( از لاروس ). صحیح بخت نصر است بضم باء موحده و سکون خاء معجمه و ضم تاء مثناة فوقانیه و نون مفتوحه و صاد مشدده مفتوحه که گاه نیز در کتابت متصل نویسند بختنصر و این ارجح و اکثراست در طی عبارات عربی و استعمال این کلمه با الف ولام بخت النصر غلط است. ( از نامه علامه قزوینی به دکتر معین مورخ 9 خرداد 1325 ) و آن معرب نام بابلی نبوکد نصر Nabukudurriusur ( یعنی نبو [ از ارباب انواع ] تاج را نگهبانی کند ) و آن از عالیترین القاب بابلی است که به دو پادشاه بزرگ بابلی داده اند. این نام را به بخترشه تبدیل کرده اند، طبری ج 1 ص 282 ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). در قاموس کتاب مقدس آمده است : او مشهورترین پادشاهان بابل بود. در کتابهای ملوک و تواریخ ایام عزرا و نحمیاو استر و ارمیا و خصوصاً در دانیال مذکور است…
در موزه برلین سنگی است که تصویر سر نبوکد نصر بر آن منقوش و این کلمات نیز بر آن مکتوب است : «نبوکد ناصر شهریار بابل این را در مدت حیات خود محض اکرام و احترام مولای خود مردوخ ساخت ».او در سال 605 ق.م. به جنگ فرعون مصر رفت و در حوالی کرکمیش وی را مغلوب ساخت ، و از آن جمله آنچه را که آن پادشاه در بین النهرین و شام و فلسطین داشت متصرف گشته اورشلیم را مفتوح کرد و بعضی اهالی را که دانیال و رفقایش نیز از آن جمله بودند با خود به اسیری برد، از آن پس چون فوت پدر گوشزد وی گردید به بابل بازگشت و به تخت شهریاری برآمد و به رؤسای عساکر خود فرمان داد که اسیران یهود فینیقیه و شام و مصر را به بابل آوردند… نبوکد نصر سه بار به اورشلیم حمله برده آن را محاصره نمود، خانه خداوند و قصر سلطنتی را متصرف گشته همگی را به بابل به اسیری برد و متنیا را به پادشاهی نصب نموده اسمش را به صدقیا تبدیل کرد، بعد از ده سال عاصی شد، نبوکد نصر نوبت چهارم حمله ور شده پس از استیلای قحطی شدید و قتل دو پسر صدقیا در پیش روی پدر و کندن چشمهای صدقیا، در 588 ق.م. وی را به اسیری به بابل برد،… وی بابل را به باغهای مرتفعه بر تپه های مصنوعی که به هیئت تپه های طبیعی بوداز برای خشنودی و نزهت خاطر زوجه خود آراسته بود،… و این باغها از جمله عجایب دنیا محسوب بود، و رودهای بسیار از برای مشروب ساختن اراضی ساخت… ، 9 عشر آجرهایی که در بابل یافت شده نام وی بر آنها مکتوبست ، لیکن ، حاکم ظالم و سخت دلی بوده چنانکه پسران صدقیا را در جلو چشم پدر مقتول ساخت و مجوسیان و ساحرانی را که بر تفسیر خوابهای وی قادر نبودند امر به قتل نمود، و اهالی را امر فرمود که نفس وی را عبادت نمایند. ( از قاموس کتاب مقدس ص 872 ). در پایان عمر دیوانه شد و خود را گاو می پنداشت و چند سال در جنگلها بسر برد و درین وقت همسرش زمام امور کشور را در دست داشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ). یکی از کارهای مهم او سدی است که از طرف شمال و جنوب بابل برای حفاظت این شهر از لشکر مهاجم خارجی ساخته و این سد از دجله تا فرات ادامه داشت و بواسطه این سد ممکن بود در موقع خطر تمام جلگه مجاور بابل را از طرف شمال مبدل به دریاچه کنند. ( ایران باستان پیرنیا ص 193 ). نام پادشاه قدیم بابل است که بنی اسرائیل را از شام اسیر کرده به بابل آورد. لفظ مذکور از زبان بابلی به زبان عبرانی رفته نبوکد نصر شد و از عبرانی در عربی آمده بختنصر گشت. ( فرهنگ نظام ). گویند نام امیری از امرای لهراسب بود که بپادشاهی رسید و اصل آن نبوخت نصر بوده یعنی بنده و عبد نصر، چه نبوخت بمعنای عبد و نصر نام بتی بود و قدس شریف را وی خراب کرد. حقیقت آن است که مراد از این داستان بختنصر دوم پادشاه معروف کلده است که از 605 تا 562 ق. م. پادشاهی می کرده و همان است که اروپائیان نبوکد نصر یا نبوکد رصر می نامند. ( ناظم الاطباء ). نام پادشاهی که کافر بود، و این مرکب است از بخت که در اصل بوخت بود بمعنی پسر و نصر که نام بت است ، چون او را در حالت طفلی پیش بت یافته بودند ونام پدرش معلوم نبوده لهذا به آن بت منسوب کردند، وشتر بختی منسوب به آن پادشاه است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : چون هفت ساله شد باقوت بود ولیکن آبله رو و گربه چشم ، و بر سر مو نداشت و بیک پای لنگ بود، با این حال هم هیچ کودک با وی برنیامدی ، مادرش گفت برخیز و هیزم بیار که ما را بجهت نفقه چیزی نیست.( قصص الانبیاء ص 179 ).بیشتر بخوانید …

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!