فانی لند‌

معنی بدیهی در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بدیهی در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

بدیهی در دانشنامه آزاد فارسی:

بدیهی. [ ب َ هی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به بدیهة. ناگهانی. ( ناظم الاطباء ). مرتجل. ( فرهنگ فارسی معین ). || بدون فکر و یادآوری و تأمل و اندیشه. ( ناظم الاطباء ). || آشکار و پیدا و ظاهر و هویدا. ( ناظم الاطباء ). روشن. آشکار. واضح. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح منطق ) چیزی که بخودی خود ظاهر و هویدا باشد. ( از ناظم الاطباء ). هر تصور یا تصدیق که درک آن محتاج بتفکر نباشد. تصدیق بدیهی چون کل اعظم از جزء است. یا دو نقیض نه اجتماع می کنند و نه ارتفاع. مقابل نظری. ( یادداشت مؤلف ). چیزی که علم آن موقوف بتفکر نباشد چنانکه واحدنصف اثنین است. ( از غیاث اللغات ). ضروری مقابل نظری. مقدمات اولیه ، و آن چیزی است که تصور دو طرف آن کافی است و نسبت در جزم عقل به اوست. بعبارت دیگر آنچه را که عقل مقتضی بداند در موقع تصور دو طرف و نسبت هم محتاج به استعانت غیر نباشد و این معنی از معنی قبل اخص است بواسطه آنکه شامل تصور نیست و نیز بواسطه آن که شامل حسیات و تجربیات و غیر آن نیست. آنچه عقل به مجرد توجه به آن بدون استعانت بحس خواه تصور وخواه تصدیق اثبات کند و این معنی نیز از معنی قبل اخص است زیرا شامل تصور و تصدیق هم هست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه نزد عقل در بادی نظر مورد قبول باشد. تصور یا تصدیقی که حصول آنها متوقف بر کسب و استدلال نباشد بدیهیات بر شش قسمند: اولیات. فطریات. مشاهدات. متواترات. حدسیات. تجربیات. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مبانی فلسفه تألیف سیاسی 260 شود.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!