معنی بعد در دیکشنری فارسی چیست؟
در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بعد در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.
بعد در دانشنامه آزاد فارسی:
بعد. [ ب َ ] ( ع اِ، ق ) پس. ضد قبل. و آن در حالت اضافت معرب بود و در حالت افراد مبنی بر ضم و من بعد و افعل بعداً. منونین نیز روایت کرده اند و حکی الفراء من بعد، بالکسر بغیر التنوین و اجاز بالضم و التنوین ایضاً. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پس. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). سپس. ( نصاب ). آنگاه. آنگه. نقیض قبل. ( از اقرب الموارد ) ( دزی ج 1 ص 99 ). پس و سپس. ( ناظم الاطباء ). برحسب شواهدی که در دست هست این کلمه در فارسی گاه بصورت مضاف بَعدِ و گاه با حرف اضافه «از» بعد از و گاه پس از «از» درآید و در این صورت و صورت نخست لازم الاضافه باشد بمعنی بعد از. سِپَس ِ. پس از :
بعد بسی گردش بخت آزمای
اوشد و آوازه عدلش بجای.
نظامی.
… بیچاره متحیر بماند، روزی دو بلا و محنت کشید و سختی دید سیم روز خوابش گریبان گرفت و در آب انداخت بعد شبان روزی دگر بر کنار افتاد. ( گلستان ).
– از بعدِ ؛ ازپس :
چنین گفت موبد بنزدیک شاه
که از بعد شب روز آید بگاه.
( منسوب بفردوسی ).
– اما بعد ؛ فصل خطاب است یعنی بعد دعای من مر ترا و اول کسی که این کلمه را گفته داود علیه السلام یا کعب بن لؤی بود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فصل خطاب است یعنی پس از دعای من مر ترا و پس از این مقدمات.و اکنون شروع میشود و گویند اول کسی که این کلمه راگفت کعب بن لؤی بود. ( ناظم الاطباء ). اما بعد فقد کان کذا، یعنی پس از دعای من ترا یا بعد از حمد خدا و آن را فصل الخطاب گویند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به فصل الخطاب شود.
– بعد از ؛ پس از. در عقب. در دنبال. سپس. در آخر. در دنباله :
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به.
فردوسی.
بعد از ملاحظه بسوی غزنین بازگردد. ( تاریخ بیهقی ). پدر ما بجوار رحمت خدای پیوست و بعد از آن شنودیم که… برادر ما…را… بر تخت نشاندند. ( تاریخ بیهقی ). و بعد از امتثال اوامر و نواهی الهی… ( سندبادنامه ص 4 ).
که بعد از دیدنش صورت نبندد
وجود پارسایان راشکیبی.
( گلستان ).
چشم عادت کرده بر دیدار دوست
حیف باشد بعد ازو بر دیگری.
سعدی ( طیبات ).
– بعد از آن ؛ پس از آن. ( ناظم الاطباء ).
– بعد از آنکه ؛ پس از آنکه. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید …