فانی لند‌

نامه های عاشقانه اینشتین که نشان می دهند او یک دختر پنهانی داشته است

مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانه آلبرت اینشتین به همسر اولش، میلووا ماریچ، راز وجود دختری پنهانی را فاش کرده است. اینشتین در یکی از این نامه‌ها به میلووا می‌گوید که از اتفاقات پیش‌آمده برای «لیزرل» متأسف است.

او در یکی از نامه‌هایش گفته است:

تب سرخ اغلب نشانه‌ای ماندگار از خود باقی می‌گذارد.

گفته می‌شود که میلووا در زمانی که کنار دریاچه کومو اقامت داشته، باردار شده و در اوایل سال ۱۹۰۲ دخترشان را به دنیا آورده است. با این حال، خانواده اینشتین تلاش کرده بودند که میان آن‌ها فاصله بیندازند.

بعد از تولد لیزرل، اینشتین با شوق فراوان در نامه‌هایی از حال او پرسیده و گفته است:

چشمانش چگونه‌اند؟ بیشتر شبیه من است یا تو؟

بخش دیگری از نامه‌ها، جنبه‌ای احساسی‌تر از شخصیت اینشتین را نشان می‌دهد؛ او در نامه‌ای با لحنی صمیمی به میلووا می‌گوید که بی‌صبرانه منتظر دیدار او در دریاچه کومو است.

همچنین، این مجموعه که شامل ۴۳ نامه مربوط به سال‌های ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۳ است، نگاهی اجمالی به تفکرات نبوغ‌آمیز اینشتین در دوران اولیه زندگی حرفه‌ای او دارد.

این نامه‌ها که در حراج کریستیز به فروش خواهند رسید، تا یک میلیون پوند ارزش‌گذاری شده‌اند.

اینشتین در نامه‌ای گفته که نسبت به درستی الکترودینامیک اجسام متحرک که در آن زمان مطرح بود، تردید دارد و معتقد است که می‌توان آن را به شکلی ساده‌تر بیان کرد. این ایده بعدها در مقاله معروف او در سال ۱۹۰۵ درباره نسبیت خاص گسترش یافت.

رقابت زیادی بر سر خرید نامه‌های اینشتین به «عروسکش» که با امضای «آلبرت» و به سبک گوتیک قدیمی آلمانی نوشته شده‌اند، در حراج لندن وجود دارد.

اینشتین زمانی که ۱۶ ساله بود و در پلی‌تکنیک زوریخ تحصیل می‌کرد، با میلووا، یکی از اولین دانشجویان زن رشته فیزیک و ریاضیات آشنا شد.

میلووا که اهل صربستان و سه سال از اینشتین بزرگ‌تر بود، در ابتدا رابطه‌ای رسمی با او داشت. اما با گذر زمان، نامه‌هایشان نشان می‌دهند که این رابطه صمیمی‌تر شده است.

این نزدیکی با مخالفت خانواده اینشتین روبه‌رو شد. حتی مادر اینشتین به او گفته بود:

تو آینده‌ات را خراب می‌کنی… این زن نمی‌تواند وارد خانواده‌ای محترم شود.

با وجود این مخالفت‌ها، اینشتین تصمیم گرفت که درخواست‌های مادرش را نادیده بگیرد و برای تأمین هزینه‌های ازدواج با میلووا به دنبال شغل معلمی بگردد.

او در آوریل ۱۹۰۱ در نامه‌ای با شور و اشتیاق از میلووا خواست تا به دریاچه کومو بیاید. در اکتبر همان سال، اینشتین در نامه‌ای دیگر، خوشحالی خود از پدر شدن را ابراز کرده و به فرزند به دنیا نیامده‌شان «لیزرل» اشاره کرده است.

میلووا در سال ۱۹۰۲ دخترشان را به دنیا آورد. اینشتین که در آن زمان در برن زندگی می‌کرد و منتظر شروع کار در اداره ثبت اختراعات بود، با افتخار در نامه‌ای نوشت:

می‌بینی، او همان لیزرلی شد که تو می‌خواستی. آیا او سالم است؟ آیا درست گریه می‌کند؟ چشمانش به چه کسی شباهت دارد؟

اینشتین و میلووا در ژانویه ۱۹۰۳ ازدواج کردند و در آخرین نامه‌ها، اشاره‌ای به بارداری دوم میلووا و تولد پسری به نام «هانس آلبرت» وجود دارد.

متأسفانه، لیزرل به تب سرخ مبتلا شد و گمان می‌رود که مدت کوتاهی پس از آن از دنیا رفته باشد.

این زوج در سال ۱۹۱۰ صاحب فرزند دیگری به نام ادوارد شدند، اما در سال ۱۹۱۹ از یکدیگر جدا شدند، زیرا میلووا متوجه خیانت اینشتین با دخترعمویش، الزا لوونتال شده بود.

دو سال بعد، اینشتین جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرد و طبق توافق طلاق، مبلغ جایزه را به میلووا داد.

این نامه‌ها تا سال ۱۹۹۶ در خانواده باقی ماندند و سپس در یک حراج فروخته شدند. توماس ونینگ، متخصص دست‌نوشته‌ در کریستیز، گفته که یافتن نامه‌هایی از اینشتین پیش از سال ۱۹۰۵بسیار نادر است.

او همچنین افزود که این نامه‌ها تصویری کامل از شخصیت اینشتین در سال‌های نوجوانی اش ارائه داده اند و نشان می‌دهند که او از همان زمان علاقه‌مند به چالش کشیدن نظرات علمی موجود بوده است.

اینشتین در سال ۱۹۵۵ درگذشت و قرار است که فروش این نامه‌ها در تاریخ ۱۱ دسامبر انجام شود.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!