فانی لند‌

نقد فیلم Blink Twice – فراموشی بهترین نعمته

Blink Twice یک فیلم هیجان‌انگیز و روان‌شناختی با رگه‌های جنایی، محصول سال ۲۰۲۴ آمریکا، به کارگردانی زوئی کراویتز (Zoë Kravitz) می‌باشد که براساس فیلمنامه مشترک کراویتز و ای تی فایگنباوم (E.T. Feigenbaum) ساخته شده است. در این فیلم، نائومی آکی (Naomi Ackie) به عنوان فریدا، چنینگ تیتوم (Channing Tatum) در نقش اسلیتر کینگ، آلیا شوکت (Alia Shawkat) به عنوان جس، ادری ارجونا (Adria Arjona) در نقش سارا و چندی دیگر در این فیلم به ایفای نقش می‌پردازند.

فریدا و دوستش جس توسط اسلیتر کینگ، یک میلیاردر مرموز، به جزیره‌ای خصوصی دعوت می‌شوند. در ابتدا همه چیز به نظر شاد و سرگرم‌کننده است، اما به مرور متوجه می‌شوند که حافظه‌شان به طور عجیبی از بین می‌رود و چیزهای مهمی را فراموش می‌کنند. دلیل این فراموشی استفاده از عطری سمی است که به آن‌ها داده شده تا وقایع ناخوشایند را از یاد ببرند. پس از گم شدن جس و ناپدید شدنش از یاد دیگران، فرِیدا به حقیقتی هولناک پی می‌برد. زنانی که به این جزیره آورده شده‌اند، قربانی سوءاستفاده‌های جنسی و جسمی شده‌اند و هر شب با سمِ عطر حافظه‌شان پاک می‌شود. او با کمک چند زن دیگر از جمله سارا، موفق به بازیابی حافظه خود شده و تصمیم می‌گیرند از اسلیتر و دوستانش انتقام بگیرند. در پایان، فرِیدا موفق می‌شود کنترل را به دست بگیرد و از اسلیتر انتقام وحشتناکی بگیرد، اما به جای کشتن او، از سم استفاده می‌کند تا او را تحت کنترل خود نگه دارد و زنده بماند تا رنج بکشد.

نقش‌ها خوب ایفا شدند

نائومی آکی با بازی در نقش فرِیدا، زنی که سعی دارد از یک توطئه خطرناک فرار کند، توانسته است پیچیدگی‌های عاطفی و روانی شخصیتش را به خوبی نمایش دهد. بازی او به ویژه در انتقال حالت‌های ترس، سرگردانی و سپس جسارت در مواجهه با حقایق تلخ جزیره بسیار تحسین‌ برانگیز است. او توانست تعادل خوبی بین آسیب‌پذیری و مقاومت نشان دهد، که برای چنین داستان روان‌شناختی حیاتی است. البته در نهایت او تصویری قدرتمند از یک زن را تجسم می‌کند که انگار خبری از ترس و تروما‌های گذشته در شخیصتش پیدا نیست.

چنینگ تیتوم در نقش اسلیتر، میلیاردر مرموز و خطرناک، از توانایی‌های کاریزماتیکش به خوبی استفاده می‌کند. او شخصیت خود را با ترکیبی از جذابیت و تهدید ارائه می‌دهد، که باعث می‌شود مخاطب تا پایان داستان نسبت به نیت‌های واقعی او در تردید بماند. تیتوم با موفقیت توانسته است میان خطوط باریک بین قربانی‌کننده و قربانی گیر کند و تماشاگر را به تفکر در مورد انگیزه‌های پنهان و اخلاقیات شخصیتش وادارد. تیتوم کاراکتری متزلزل و خونسرد را به درستی ایفا می‌کند به ویژه در بخش پایانی یا در سکانسی که اسلیتر انواع معذر‌ت‌خواهی را با لحن‌های متفاوت به زبان می‌آورد.

آدریا آرجونا در نقش سارا، یکی از دیگر زنان در جزیره، به خوبی نقش زنانی را بازی می‌کند که باید حقیقت تلخ را بفهمند و از آن برای باز پس‌گیری کنترل زندگی خود استفاده کنند. او در کنار نائومی آکی، انرژی و شدت لازم را برای نشان دادن مقاومت و نبرد نهایی ارائه می‌دهد. آلیا شوکت نیز که نقش جس را بازی می‌کند، با شخصیت پردازی دقیق و هوشمندانه‌اش به عنوان دوست فریدا، نقشی کلیدی در آغاز آشکار شدن اسرار جزیره ایفا می‌کند. بازی شوکت در انتقال تدریجی ترس و ناامیدی و سپس ناپدید شدن ناگهانی‌اش، یکی از نقاط قوت فیلم است که به خوبی تنش را برای مخاطب افزایش می‌دهد.

جنایت خوش‌ آب‌ و رنگ!

روایت جنایی فیلم Blink Twice که در ژانر تریلر روان‌شناختی و معمایی قرار دارد، تلاش می‌کند به نوعی تعلیق و تنش دائمی بین واقعیت و توهم ایجاد کند. با اینکه این فیلم در زمینه پرداخت به جنبه‌های مرموز و تعلیق‌های روان‌شناختی موفق است، اما روایت جنایی آن به چند دلیل قابل نقد است. مثل شخصیت‌های یک‌ بعدی در روایت جنایی. اسلیتر کینگ به عنوان شخصیت منفی فیلم، در بسیاری از لحظات فیلم تنها به عنوان فردی قدرتمند و فریبنده ظاهر می‌شود، اما عمق کافی در توسعه شخصیت او دیده نمی‌شود. او از لحاظ انگیزشی به‌خوبی شرح داده نشده است و اعمال او بیشتر بر مبنای رفتار کلیشه‌ای ثروتمندانی است که از قدرت خود برای سوءاستفاده از دیگران استفاده می‌کنند. در حالی که این شخصیت می‌توانست لایه‌های روان‌شناختی پیچیده‌تری داشته باشد، با این که داستان سرنخی از تروماهای کودکی کینگ به ما می‌دهد اما روایت به سطحی‌ترین برداشت از شخصیت منفی بسنده کرده است.

علاوه بر این، ایده‌ی استفاده از ماده‌ای برای پاک کردن حافظه قربانیان و کنترل آن‌ها یک مفهوم جذاب است، اما فیلم به اندازه کافی به ابعاد مختلف این ایده نمی‌پردازد. در حالی که پتانسیل زیادی برای پیچیدگی‌های اخلاقی و تعلیق‌های روانی داشت، روایت جنایی بیشتر روی پیش‌فرض‌های کلیشه‌ای در مورد سوءاستفاده از قدرت و روابط نابرابر تمرکز می‌کند. به جای کاوش در ماهیت کنترل ذهن و حافظه، فیلم بیشتر بر روی صحنه‌های اکشن و فرار قربانیان از وضعیت خود تأکید دارد.  یکی از مشکلات اصلی در روایت جنایی این فیلم، غافلگیری‌های نسبتاً پیش‌بینی‌پذیر است. از همان ابتدا می‌توان حدس زد که اسلیتر و دوستانش قصدی تاریک دارند، در حالی که فیلم تلاش می‌کند با استفاده از تکنیک‌های روان‌شناختی مانند فراموشی و دستکاری حافظه مخاطب را در تعلیق نگه دارد، بسیاری از اتفاقات قبل از وقوع به‌ راحتی قابل پیش‌بینی هستند.

این موضوع باعث می‌شود که برخی از صحنه‌ها تنش لازم را از دست بدهند. پایان‌بندی فیلم نیز یکی دیگر از نقاط ضعف روایت جنایی آن است. در حالی که داستان به شکلی هیجان‌انگیز آغاز می‌شود و با طرح سؤال‌های زیادی مخاطب را درگیر می‌کند، اما به نظر می‌رسد که در پایان، فیلم به سرعت به نتیجه می‌رسد. با این وجود پایان‌بندی این فیلم متفاوت، غیر قابل حدس و جالب توجه رقم می خورد. درست جایی که مخاطب حس می‌کند جنایت به انتها رسیده، کارگردان تصمیم می‌گیرد این خط را به فردی دیگر واگذار کند. در کل، روایت جنایی Blink Twice با وجود پتانسیل‌های جذاب، در توسعه عمیق‌تر موضوعات و شخصیت‌ها کمی ناکام می‌ماند و بیشتر بر کلیشه‌های مرسوم تریلرهای روان‌شناختی تکیه می‌کند تا یک روایت قوی و متعادل.

اولین کارگردانی

زوئی کراویتز در Blink Twice اولین تجربه کارگردانی خود را به نمایش می‌گذارد و در کل، کارگردانی او ترکیبی از عناصر بصری قوی و تلاش برای ایجاد تعلیق روان‌شناختی است، اما نقاط ضعف قابل توجهی نیز دارد. کراویتز به خوبی از محیط جزیره برای ایجاد حس انزوا و تنش استفاده کرده است. فیلم از فضای بسته و جزیره‌ای دورافتاده به عنوان عنصری کلیدی برای ایجاد حس گرفتار بودن و ناامنی بهره می‌برد. استفاده از نورپردازی‌های تاریک و کنتراست بالا برای نشان دادن تغییرات حالت روانی شخصیت‌ها و تأکید بر حالت‌های اضطراب و ترس آن‌ها به خوبی به تصویر کشیده شده است. کراویتز در برخی صحنه‌ها موفق به ایجاد تعلیق قابل‌ توجهی می‌شود، به خصوص در لحظاتی که شخصیت فرِیدا به حقیقت نزدیک می‌شود. استفاده از تکنیک‌های سینمایی مانند نمای نزدیک (close-up) برای انتقال حس ترس و اضطراب شخصیت‌ها، در کنار تدوین سریع در صحنه‌های اوج، از جمله نقاط قوت فیلم در ایجاد هیجان و تنش است.

کارگردان با انتخاب بازیگرانی چون نائومی آکی، چنینگ تیتوم و آدریا آرجونا توانسته است به خوبی بازی‌های قوی و قابل‌ قبولی از آن‌ها بگیرد. بازیگران در قالب شخصیت‌هایشان، مخصوصاً در لحظات حساس و عاطفی، عملکرد چشمگیری دارند که این نشان‌ دهنده توانایی کراویتز در مدیریت و هدایت بازیگران است. او توانسته است ترکیب مناسبی از آسیب‌پذیری و جسارت را در بازیگران خود به نمایش بگذارد. یکی دیگر از نقاط ضعف اصلی در کارگردانی کراویتز، کنترل ضعیف ریتم داستان است. بخش‌هایی از فیلم، به‌ ویژه در نیمه دوم، کمی کشدار و بی‌انسجام به نظر می‌رسند. در حالی که تعلیق اولیه به خوبی شکل می‌گیرد، در اواسط فیلم سرعت روایت کاهش می‌یابد و داستان بعضی از نقاط اوج خود را از دست می‌دهد. 

سازنده به وضوح تلاش کرده است تا از داستان برای پرداخت به موضوعات اجتماعی مانند سوءاستفاده از قدرت، کنترل ذهن و دستکاری حافظه و به ویژه آسیب به زنان و زنانگی استفاده کند. با این حال، پرداخت این موضوعات در برخی نقاط از فیلم کمی سطحی باقی می‌ماند و عمق لازم برای تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطب را ندارد. به نظر می‌رسد که کارگردان با ترکیبی از پیام‌های اجتماعی و تعلیق روان‌شناختی قصد دارد فیلمی انتقادی بسازد، اما به دلیل عدم توسعه کافی، این موضوعات تا حدی محو می‌شوند. در مجموع، زوئی کراویتز در اولین تجربه کارگردانی‌اش توانسته است از لحاظ بصری و فضاسازی موفق عمل کند و از بازیگران عملکردهای قوی بگیرد، اما مشکلاتی در ریتم داستان و عمق مفهومی آن وجود دارد که نشان‌ دهنده خام بودن سازنده در اولین اثر خود می‌باشد.

قرمز، زنگ خطر است!

رنگ قرمز اغلب با خطر، هشدار یا ترس مرتبط است. در فیلم‌ روانشناختی و هیجان‌انگیز Blink Twice، رنگ قرمز به عنوان نمادی از تهدید یا وضعیت‌های پرخطر استفاده می‌شود. بنابراین، اشیای قرمز در Blink Twice لحظاتی را نشان می‌دهند که شخصیت‌ها در معرض خطر هستند یا مخاطب باید به طور ویژه‌ای به آن لحظه توجه کند. قرمز به دلیل ارتباطش با خون و عشق، نشان‌دهنده احساسات شدید و متضاد مانند عشق، نفرت، یا خشونت نیز هست. اشیا قرمزی که در لحظات کلیدی فیلم دیده می‌شوند، به احساسات قوی شخصیت‌ها مانند اشتیاق، خشم، یا تضادهای احساسی اشاره دارند. در صحنه‌های مختلف فیلم، رنگ قرمز به‌عنوان نمادی از خطر و تهدیدهای پنهان استفاده شده است. این رنگ در موقعیت‌هایی به کار می‌رود که فریدا متوجه می‌شود چیزی در محیط اطرافش درست نیست و به نوعی به عنوان هشداری برای وقوع اتفاقات ناخوشایند عمل می‌کند. حضور قرمز در لحظات کلیدی نشان‌دهنده آن است که شخصیت‌ها باید با دقت بیشتری به موقعیت‌ها نگاه کنند.

در برخی سکانس‌ها رنگ قرمز نشانه‌ی کنترل یا محدودیت است. این به معنای کنترل ذهنی، اجتماعی یا روانی شخصیت‌ها می‌باشد، جایی که اشیای قرمز نشانگر تنگناها یا مشکلاتی هستند که شخصیت‌ها نمی‌توانند به راحتی از آن‌ها عبور کنند. علاوه بر این، رنگ قرمز نمایانگر تغییرات مهم داستانی نیز هست؛ درست مثل یک سرنخ! در لحظاتی که شخصیت‌ها وارد مرحله‌ای جدید از زندگی خود می‌شوند یا واقعیتی جدید کشف می‌کنند، قرمز دیده می‌شود. مثل صحنه‌ای که فریدا در آن، بسته‌های قرمز رنگ عطر را پیدا می‌کند. این استفاده از اشیا قرمز تحول درونی شخصیت‌ها یا تغییرات در وضعیت داستان را نشان می‌دهد.  در لحظات احساسی یا درگیری‌های درونی شخصیت‌ها، این رنگ می‌تواند بیانگر شور، اشتیاق، یا حتی خشم و نفرت باشد. استفاده از این رنگ در لحظات احساسی فیلم، شدت درگیری‌های عاطفی را افزایش می‌دهد.  زمانی که شخصیت‌ها تحت تأثیر محیط مخوف جزیره و رفتارهای سمی قرار می‌گیرند، رنگ قرمز به نوعی نشانه‌ای از این کنترل روانی و محدودیت است که به‌طور ناآگاهانه بر آن‌ها تحمیل شده است.

فیلم با موضوعاتی مثل سوءاستفاده و خشونت روانی در ارتباط است. رنگ قرمز نمادی از رنج و آسیب‌های ناشی از سوء استفاده می‌باشد که در طول فیلم به آن اشاره می‌شود. در صحنه‌هایی که آسیب‌های فریدا و دیگر شخصیت‌ها آشکار می‌شود، قرمز به نوعی این موضوع را بیشتر به تصویر می‌کشد. در نهایت، رنگ قرمز در این فیلم به‌عنوان عنصری چندلایه به کار رفته است که مخاطب را به درک عمیق‌تر از موقعیت‌ها و احساسات شخصیت‌ها دعوت می‌کند. علاوه بر این، فریدا می‌فهمد که او را خرگوش قرمز خطاب می‌کنند. خرگوش در نمادشناسی معمولاً به معنای معصومیت و ترس است، اما در اینجا، رنگ قرمز به آن معنای جدیدی می‌بخشد. خرگوش قرمز نماد بی‌گناهی از دست‌ رفته یا معصومیتی است که در معرض خطر است. این حیوان که معمولاً به عنوان نماد امنیت و لطافت دیده می‌شود، در این فیلم با رنگ قرمز به عنصری هشداردهنده و حتی تهدیدآمیز تبدیل می‌شود. خرگوش قرمز همچنین به شرایط ذهنی شکننده فریدا اشاره دارد و نشان‌ دهنده وضعیتی است که در آن فریدا باید از خود محافظت کند.

ناخن‌های قرمز با طرح خرگوش فریدا، نماد قدرت، تسلط و کنترل او می‌باشد. رنگ قرمز در اینجا نشان‌ دهنده‌ی شخصیتی است که سعی می‌کند در مقابل اتفاقات و افرادی که قصد آسیب رساندن به او را دارند، مقاومت کند. با توجه به موضوع فیلم که حول محور سوءاستفاده و کنترل روانی می‌چرخد، این رنگ روی ناخن‌های فریدا بازتاب‌ دهنده تلاش او برای حفظ هویت و استقلال در مواجهه با این فشارها است. همچنین خانه قرمز نیز، در کنار دیگر عناصر فیلم، نشان‌دهنده‌ی فضای ناآرام و پرتنش است. خانه‌ها معمولاً به عنوان نمادی از پناهگاه و امنیت در نظر گرفته می‌شوند، اما استفاده از رنگ قرمز در طراحی خانه، نشانگر ناامنی یا تضاد می‌باشد. خانه‌ای که به طور معمول باید محلی برای آرامش باشد، در این فیلم به عنصری تهدیدآمیز و حتی ترسناک تبدیل شده است، که این تضاد با رنگ قرمز برجسته‌تر می‌شود. رنگ قرمز در این فیلم به‌طور گسترده به‌عنوان نمادی از خطر، کنترل و قدرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. خرگوش قرمز نشان‌دهنده‌ی معصومیت در خطر است، ناخن‌های فریدا بیانگر تلاش او برای حفظ قدرت شخصی‌اش هستند و خانه قرمز منعکس‌کننده‌ی ناامنی و ترسی است که در عمق داستان نهفته است. این عناصر با هم به درک بهتر از شرایط روانی و احساسی شخصیت اصلی کمک کرده و تم‌های اصلی فیلم را تقویت می‌کنند.

60

امتیاز ویجیاتو

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!