نقد فیلم Fight or Flight
در سرویس استریمینگ Sky Cinema، یک فیلم اکشن کمدی از تولیدکنندگان فرانچایز «جان ویک» منتشر شده است که تقریباً تمام اتفاقات آن در داخل کابینهای اکونومی و بیزینس کلاس یک هواپیما رخ میدهد. در این بررسی میخواهیم ببینیم فیلم Fight or Flight شبیه به چه آثاری است و آیا این موضوع تجربه تماشای آن را خراب میکند یا نه (جواب: نه!)
در داخل هواپیما، یک درگیری خونین در جریان است. یک گاری غذا به کشاله ران یکی از مسافران برخورد میکند، چاقویی گلوی کسی را میبرد و شخصیت جاش هارتنت که موهایش را بلوند کرده، یک اره برقی را که به سمتش پرتاب شده میگیرد و با ولع آن را روشن میکند. صحنه ابتدایی فیلم با عنوان «۱۲ ساعت قبل» قطع میشود و داستان به تایلند منتقل میگردد، جایی که یک مأمور افبیآی خطاکار به نام لوکاس ریس (همان جاش هارتنت) که لباسب با طرح هاوایی پوشیده، پس از یک دوره مِیگساری طولانی، یک مأموریت غیرمنتظره از طرف همکار و معشوقه سابقش (کتی سکف) دریافت میکند.
او باید یک سایبر-تروریست معروف به «شبح» را در پروازی از بانکوک به سان فرانسیسکو پیدا کند و او را به دست عدالت بسپارد. اما مشکل اینجاست که ظاهر یا حتی جنسیت این تروریست ناشناخته است. در فرودگاه، پاسپورت ریس منتظر اوست و در ازای موفقیت در این مأموریت، او میتواند به کارش بازگردد. اما چیزی که او نمیداند این است که برای سر این هکر جایزه تعیین شده و هواپیما پر از قاتلهای اجیر شده است. وقتی هم متوجه میشود، دیگر دیر شده است.
اما باید بدانید که ایده اصلی جمع کردن گروهی از غریبهها که در میان آنها یک قاتل وجود دارد و قرار دادن آنها در یک مکان دورافتاده که امکان فرار از آن وجود ندارد، چندان جدید نیست؛ در اواسط قرن بیستم، آگاتا کریستی این ایده را به شکلی درخشان در رمان «ده سیاهپوست کوچولو» اجرا کرد. با گذشت زمان، این طرح دچار تغییرات مختلفی شد: مکانهایی که داستان در آنها اتفاق میافتاد تغییر کرد، انگیزهها متفاوت شد، تعداد قاتلها تغییر کرد و گاهی اوقات اصلاً قاتلی وجود نداشت. حتی در یک مقطع، داستان به نقطه شروع خود بازگشت و به شکل یک کمدی مضحک تکرار شد.
این مسیر ادامه پیدا کرد تا در سال ۲۰۲۲، دیوید لیچ فیلم پرتحرک «Bullet Train» را ساخت که در آن گروهی از قاتلهای اجیر شده در داخل یک قطار سریعالسیر به شکلی طنزآمیز با یکدیگر رقابت میکردند، دلیل این رقابت نیز به داستان «ده سیاهپوست کوچولو» آگاتا کریستی نزدیک بود. در واقع، فیلم امروزی که موضوع بحث ماست، یعنی «Fight or Flight»، ادامهدهنده ایدههای لیچ است، با این تفاوت که به جای برد پیت، جاش هارتنت بلوند نقش اصلی را بازی میکند و داستان در یک هواپیما به جای قطار اتفاق میافتد. همچنین در «مبارزه یا پرواز» شخصیتهای کاریزماتیک زیادی وجود ندارد؛ این یعنی قاتلهای داستان اغلب بیهویت هستند و فقط به عنوان سیاهی لشکر برای قهرمان داستان استفاده میشوند.
بنابراین در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که این فیلم محکوم به شکست است. ایدهای که اگرچه خیلی کلیشهای نیست، اما هنوز خاطره «قطار سریعالسیر» را به ذهن مخاطب روانه میکند. و تیم تولیدی که کارگردان و فیلمنامهنویسان ناشناس آن تقریباً اولین تجربهشان در ساخت فیلم بلند است. از سوی دیگر بازیگران کمتر شناخته شدهای که نقشهای اصلی را بازی میکنند، از جمله جاش هارتنت که بین احیای حرفهاش و ورطه فراموشی در نوسان است، و کیتی ساکف که بیشتر در سریالها دیده میشود نیز میتوانند نکات معمولی فیلم باشند.
با توجه به همه این نشانهها، به نظر میرسد که این فیلم یک محصول ارزانقیمت است که مستقیماً برای پلتفرمهای استریمینگ ساخته شده و این خود یک زنگ خطر دیگر است، با توجه به کیفیت پایینی که معمولاً در این پلتفرمها دیده میشود. با این حال، برخلاف همه پیشبینیها، فیلم تأثیر کاملاً مثبتی دارد. نمیتوان انکار کرد که ممکن است این تأثیر ناشی از انتظارات پایین اولیه باشد، که در مقابل آن همه چیز بهتر به نظر میرسد.
اول از همه باید اشاره کرد که نگرانیها در مورد فضای محدود و خفهکننده صحنههای فیلم بیجا بوده است: اولاً، اتفاقات اصلی پس از بخش مقدماتی به داخل کابین هواپیما منتقل میشود، و ثانیاً، هواپیما از نوع ارزانقیمت نیست؛ چرا که ما با یک هواپیمای پهنپیکر با دو راهرو بین صندلیها، دو طبقه مسافری، فرست کلاس با بخشهای جدا شده توسط پارتیشنها، و همچنین یک محفظه بار بزرگ روبرو هستیم. به طور کلی، فضای کافی برای درگیریهای فیزیکی وجود دارد.
فیلم «Fight or Flight» که با وجود جو سرگرمکنندهاش، پر از اکشن است، از همان ابتدا پدال گاز را تا انتها فشار میدهد و تا دقیقه آخر به بیننده فرصت استراحت نمیدهد. این فیلم به وضوح از آثار دیگر الهام گرفته است، نه فقط از «قطار سریعالسیر» با بازی برد پیت. جیمز مدیگان، کارگردان تازهکاری که پیش از این به عنوان دستیار کارگردان در فیلمهایی مانند «مگ» کار کرده، در این فیلم هم ارجاعات زیادی به آثار دیگر دارد.
در داخل هواپیما، مارشالهای هوایی (که چندان مفید نیستند) حضور دارند، شبیه به فیلمی به همین نام از ژاومه کولت-سرا. در لحظات خطرناک، خلبانان به یکدیگر یادآوری میکنند که مانند خلبان سالی (با بازی تام هنکس) عمل کنند. اولین دشمن هارتنت نیز یک قاتل شیلیایی به نام مارکو سارور («جان ویک ۴») است که رویای داشتن یک شوی رقص را در سر میپروراند.
از سوی دیگر یکی از تولیدکنندگان «مبارزه یا پرواز»، باسیل ایوانیک است که روی فرانچایزهایی مانند «جان ویک» و «سیکاریو» کار کرده است. در نتیجه صحنههای مبارزه در این فیلم اگرچه کمی از لحاظ کورئوگرافی به پای آثار اکشن با بازی کیانو ریوز نمیرسند، اما از نظر خلاقیت و خشونت قطعاً برتر هستند. البته این خشونت با حال و هوای کمدی همراه است. از پرتاب یک لیوان شامپاین به چشم گرفته تا استفاده از یک شلنگ آتشنشانی روی سقف برای ضربه زدن به سر حریف. و وقتی ریس به جای آدرنالین، زهر قورباغه تزریق میکند و در حال توهم، یک قتلعام با اره برقی به راه میاندازد، فقط میتوان به جنون کارگردان در یک اجرای فانتزی اشاره کرد.
در مجموع اکشن فیلم به خوبی اجرا شده است و حتی لرزشهای معمول دوربین که برای ایجاد حس حضور و تنش طراحی شدهاند، باعث آزار نمیشوند. شخصیتها بدون هیچ احترامی با یکدیگر رفتار میکنند و بدون هیچ شرمی به حرفهایترین شکل ممکن به یکدیگر آسیب میرسانند. بیشتر این درگیریها توسط شخصیت هارتنت در مقابل سیاهیلشکرهای بینام و نشان انجام میشود، و او در اوج خشونت، حالتی شبیه به فیلم اخیر «تله» به خود میگیرد. به طور کلی، برای کسانی که از درگیریهای خشن بدون زرق و برق لذت میبرند، چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد، اگرچه نباید انتظار خشونت بیش از حد داشت.
داستانی که این درگیریها را در بر میگیرد و به این خشونتها معنا میدهد، چندان پیچیده نیست، اما به خوبی نقش موتور محرکه داستان را ایفا میکند. توطئههای ساده، پیچوخمهای غیرمنتظره و چرخشهای داستانی وجود دارد. ظاهر هدف شماره یک ناشناخته است، بنابراین همه شرکتکنندگان در این مسابقه حذفی باید در میان همهچیز، هدف را شناسایی کنند. این واقعیت که تنها شخصیت هارتنت وظیفه دارد هدف را زنده و سالم تحویل دهد، به داستان جذابیت بیشتری میبخشد، زیرا او را نه تنها به یک رقیب، بلکه به دشمن دیگر قاتلها تبدیل میکند، و در یک مقطع، او نیز به یک هدف تبدیل میشود.
البته این فیلم یک اثر اکشن معمولی است، اما بازی جاش هارتنت که با شور و شوق تمام نقشش را ایفا میکند، به آن یک امتیاز اضافه میدهد. این بازیگر زیباروی فراموششده سینمای ابتدای قرن ۲۱، سال گذشته با بازی در نقش یک مرد خانوادهدوست اما روانی در فیلم «تله» اثر ام. نایت شیامالان بازگشت پرسر و صدایی داشت و حالا در این فیلم اکشن با تمام وجود از نقشش لذت میبرد. شخصیت ریس که مدام کتک میخورد و زخمی میشود، هیچگاه ناامید نمیشود و با لباسهای شاد و رنگارنگ ظاهر میشود. اما وقتی شوخیهای مهمانداران و درگیریهای بین ریس و هکری که پیدا کرده است به سطح یک کمدی اسلپاستیک میرسد، خشونت فیلمهایی مانند «یورش» یا فیلم هندی اخیر «Kill» این جو را متعادل میکند.
شوخیها به کنار، اما مأموران امنیتی دستور میدهند که یک زندانی را برای گرفتن اطلاعات شکنجه کنند و تعداد قربانیان در داخل هواپیما به اندازه یک حمله تروریستی است. با این حال، به لطف تعادل خوب بین طنز و خشونت، «Fight or Flight» خستهکننده نمیشود و حتی اشاره به یک دنباله ممکن در پایان ناتمام فیلم هم باعث نمیشود بیننده از آن چشمگردانی کند. اگر دنبالهای ساخته شود، امیدواریم که این بار در یک وسیله نقلیه دیگر باشد؛ فقط نه یک قطار!
با همه این تفاسیر نمیتوان انکار کرد که به هر یک از عناصر فیلم میتوان لیست بلندبالایی از انتقادات داشت. هم داستان قابل پیشبینی، کلیشهای و تکراری است، هم منطق داخلی داستان ضعیف است، هم بسیاری از قراردادها و فرضیات غیرواقعی وجود دارد، و هم اکشن فیلم قابل مقایسه با بهترین نمونههای این ژانر نیست. همچنین کار دوربین، تأثیر کلی ناهمگون فیلم را تشدید میکند. اما وقتی همه این قطعات پازل سینمایی در کنار هم قرار میگیرند، به شکلی جادویی فیلمی جذاب خلق میکنند که تماشای آن به سادگی سرگرمکننده است.
ممکن است این موضوع به دلیل ریتم مناسب و زمانبندی فشرده فیلم باشد؛ چرا که اتفاقات به هم پیوسته هستند، هر صحنه پر از معناست، شدت احساسات و اندازه درگیریها به تدریج افزایش مییابد، و سرعت فیلم هیچگاه کاهش نمییابد، به طوری که فیلم در یک نفس تماشا میشود. بنابراین «Fight or Flight» سعی نمیکند خود را یک کلاسیک زنده یا چیزی بیشتر از یک فیلم اکشن سرگرمکننده نشان دهد، در نتیجه فیلم فقط به خوبی وظیفه خود را انجام میدهد، و در این کار موفق است.
بیا تو صدا