نقد فیلم Nosferatu (نوسفراتو) حکاکی شهوت با شمایل گوتیک
اگر بخواهید نهایت استفاده را از پتانسیل داستان Nosferatu ببرید چه میکنید؟ اول سعی میکنید آن دورهی تاریخی را که داستان در آن جریان دارد، به خوبی به تصویر بکشید. به خاطر آن دوره زمانی، زیباییشناسی گوتیک و رمانتیک را به شکلی رویاگونه به فضای فیلم اضافه میکنید. به دلیل وجود خونآشام، روی ترس از موجودی ناشناخته مانور میدهید و با درونی کردن همین موجود به عنوان استعارهای از امیال غریزی انسان، روی ترس روانشناختی اثر کار میکنید. سودای عاشقی را به داخل اثر پمپاژ میکنید و اگر خیلی ریزهکار باشید، طنزی ظریف را در اثر جاری میکنید که در زیر تراژدی سنگین فیلم در جریان باشد. این نظر من در مورد پتانسیل نوسفراتو، قبل از ساخته شدن فیلمی بر اساس داستان آن است. حالا رابرت اگرز کارگردان، نه تنها اثرش تمام موارد ذکر شده را در بر گرفته، بلکه جنبههای تازهای به این اثر کلاسیک اضافه کرده و با همکاری فیلمبردار یارین بلاشکه و آهنگساز رابین کورالان و البته بازی فوقالعاده تیم بازیگری، نوسفراتو را به اثری فراموشنشدنی تبدیل کرده است. با ویجیاتو برای نقد فیلم Nosferatu همراه باشید.
اگرز نخواسته در سال ۲۰۲۴ تنها یک کلاسیک ترسناک با شخصیتهای متعارف مخصوص این گونه داستانها بسازد. در سال ۲۰۲۴، شخصیتهای فیلم نوسفراتو، آن هم برای کارگردانی همچون رابرت اگرز، نه تنها باید ترسهای فولکوری بلد باشند، بلکه باید ترسهای درونی و روانشناختی ناشی از سرکوبهای امیال را بشناسد. نه تنها به شکل کلاسیک عشق بورزند، بلکه به شکل مدرن از رابطه چیزهایی طلب کنند که در ۱۰۰ سال پیش و زمان عرضه فیلم اصلی نوسفراتو، امکان نمایش آن وجود نداشت. در اثری که یک کارگردان ثابت شده میخواهد از نوسفراتو در سال ۲۰۲۴ بسازد، چرا گریزی به کیمیاگری زده نشود؟ فیلم همه المانهای یک داستان گوتیک را دارد. قلعه، موش، طاعون، خونآشام، ماه کامل، گاری و اسب، عشق، سودای جوانی، غرور، کشتیهای بادبانی لنگر گرفته، دست قدرتمند طبیعت به عنوان نیروی سرنوشت، تقابل سنت و مدرنیته، مسیحیت و پاگانیسم و تقریبا هر چیزی که امکان ورود آن به چنین ستینگی وجود داشته باشد.
فیلم Nosferatu را بسطی از کارشدهترین تخیلاتتان بدانید. کار شده یعنی چی؟ فرض کنید در حال خواندن رمانی فانتزی و ترسناک هستید. با توصیفات کتاب و استفاده از تخیل فعالتان، تصاویر را در ذهنتان شکل میدهید. حالا کتاب را کنار گذاشته و صدها بار وقت دارید روی اصلاح، تمیز کردن تصاویر و زیبایی آن کار کنید. آنوقت میتوانید چیزی زیباتر از این را در تصاویر فیلم نوسفراتو پیدا کنید. خلق چند سکانس و نماهای زیبا به کنار، این که استانداردی از زیبایی بدون افت، به صورت پایدار از ابتدا تا انتهای فیلم داشته باشید، کاملا بحث دیگری است که تیم سازندگان فیلم Nosferatu موفق به انجام این کار شدند.
فیلم نوسفراتو رابرت اگرز، دیکنز و گوته را با یکدیگر ترکیب کرده و با فیلمبرداری فوقالعاده بلانشکه تلفیق رئالیسم و رمانتیک را استادانه به صحنه میآورد. تأثیر محیط و شرایط روی شخصیتها و فشار تصمیمگیری در زیر این شرایط، جنبه دیکنزی ماجراست و گوته زمانی وارد بازی میشود که توماس هاتر عاشق (با بازی نیکلاس هولت) برای غلبه بر شرایط بد اقتصادی، میرود و با خود شیطان(نوسفراتو) معامله میکند. از منظری دیگر فیلم به همین فضای دیکنزی رنگ آبی کدر میپاشد و بازی سایهها و نور راه میاندازد تا زیبایی شناسی رمانتیک و رویاگونه وارد فضا شود. شخصیتهای داستان هم همگی شبیه شخصیتهای داستان رمانتیک هستند. آنها در همه چیزشان اغراق میکنند، در بروز دادن احساسات، در فداکاری و ریاکاری، در دغلبازی و صداقت. در همگی آنها اغراق وجود دارد. در پاکیزگی جوانی و در سودای عشق.
این رمانتیک بودن، یک لایه از زیبایی عاشقانه را در بکگرواند ترسناک فیلم قرار میدهد تا جایی که زیبایی صحنهها به ترسناکی آن چیره میشود. بهتر بگویم فیلم ترس را با زیبایی تلفیق کرده که نتیجهی نهایی آن باعث لذت بردن مخاطب از خود تصویر خام بدون قصه میشود. حالا این نکتهای منفی است یا مثبت؟ بستگی دارد از نوسفراتو چه انتظاری داشتید. اگر به دنبال فیلمی رعبآور یا دلهرهآور بودید، قطعا ناامید میشوید چون زیبایی اثر مجالی به ترسناک شدن آنچنانی نمیدهد. اصولاً چیزی زیبا نمیتواند آنقدرها ترسناک باشد. اما اگر شبیه من به دنبال قصهای رمانتیک در فضای اتمسفریک و رویاگونه گوتیک بودید، این فیلم نه فقط بهترین ۲۰۲۴، بلکه فیلمی است که برایتان به یادگار خواهد ماند.
نوسفراتو / کنت اورلاک اگرز شاید در ابتدا با حرکاتش به خندهتان بیاندازد، البته که این اتفاق خوبی است، چون بعد از آن متوجه میشوید که در زیر آن لایههای تراژیک و ترسناک اثر، طنزی جریان دارد که به شکلی ظریف خود را در سکانسهایی که باید و در دیالوگهایی که شاید، نمایان میکند. اگر این طنز را زود و سریع دریافت کنید (چون احتمال از دست رفتن آن در بار اول مشاهده وجود دارد)، آن وقت مزه فیلم دو چندان میشود، شبیه به ادویهای که به غذایی که همین الان خوشمزه است، بزنید. بالاخره وارد کردن جریانی از طنز در فیلمی این چنینی بسیار خطری و البته شجاعانه است، چون احتمال از بین رفتن اتمسفر سنگین و گوتیک فیلم وجود دارد. به هر حال نوسفراتو اگرز بعد از کمی خنده دار بودن، رفته رفته وجه ترسناک خود را نشان میدهد و تازه میفهمیم این فیلم نوسفراتو با کسی شوخی ندارد.
داستان نوسفراتو این امکان را به اگرز داده تا دوباره علاقهمندیاش به ادیان و پاگانیسم و تقابل بین این دو را نشان دهد، چیزی که در آثار قبلی هم جزو نکات برجسته فیلمهایش به شمار میآمد. حالا دیگر در فیلم نوسفراتو اگرز نقش بومیهای رومانی را بسیار پرنگتر کرده و حتی سکانسی زیبا هم به رقص آنها اختصاص داده است. از آن سمت شمایل نوسفراتو / کنت اورلاک (با بازی بیل اسکاشگورد) هم بیشتر از خونآشامهای فولکلور خود رومانی گرفته شده تا این که به شکل نسخهی اروپایی شیکپوش آن عرضه شود. کنت اورلوک در فیلم Nosferatu جزو شخصیتهای عزیز اگرز به شمار میرود، چون اگر شما خونآشام بودید، پای مشاهده این اثر مینشستید و از جهانبینی و لنز یک خونآشام به فیلم نگاه میکردید، آن وقت کنت اورلاک قهرمان قصه و کل فیلم نوسفراتو، شرح و نمایش سفر قهرمانانه کنت اورلاک است.
در نگاه انسان اما، اثر نوسفراتو حداقل در یکی از برداشتها، نمادی از شیطان درون خود انسان است. امیالی که به علت غریزی بودن، کنترل کم انسان و فشار زیاد آن بر او، به شکل یک هیولا و شیطان نمایش داده میشود. در این صورت لیلی رز دپ در واقع با شیطان درون خود، که تجسم فیزیکی آن نوسفراتو / کنت اورلاک است، در حال مبارزه است. برای همین حتی اگر کنت اورلاک در قلعه خود باشد، اِلِن هاتِر (با بازی لیلی رز دپ) کیلومترها این ور تر در عذاب است، چون شیطان، سایه، در داخل خود او سکنی گزیده است نه در قلعهای دور از دسترس در میان کوهستان جنگلی. همین جا در رختخوابش.
از یک سمت الن هاتر امیال خود را ناآگاهانه و با عذاب وجدان آمیخته با لذت میخواهد، یعنی همان نوسفراتو، و از سمت دیگر خواهان قربانی کردن این امیال برای عشق است و عشق ورزیدن، یعنی توماس. از این زاویه دید فیلم کاملا متعلق به الن هاتر هست و نوسفراتو و توماس تجسم کارکرد پایین و بالای روان او هستند. کارگردان هم طوری فیلم را کارگردانی میکند که چنین برداشتی جزو برداشتهای صحیح به شمار آید. هنر اگرز در این جاست، برای برداشتهای منطقی از داستانش، مدرک و خط و زاویه داستانی ارائه میکند که هر کدام از آنها بر اساس آن زاویه دید، درست هستند.
لیلی رز دپ این ترس روانشناختی، این کشش به سمت امیال پایین و این عذاب درونی را به هر نحوی که دلتان بخواهد به نمایش میگذارد. نقشی که برای او نوشته شده بسیار سخت است و چه از نظر چهره و بدن و چه ادای دیالوگ، اکتهای بسیار سختی را میطلبد که برخی از اینها در تضاد کامل با هم و در دو سمت مخالف محور احساسی قرار دارند. به همین علت شاید دو سه جا احساس کنید در بازی او اغراقی بیشتر از اغراقی که خود فیلم میطلبد به کار رفته شده، اما این موارد معدود در هنرنمایی کلی فوقالعاده دپ به چشم نمیآید و گزندی در این حقیقت به وجود نمیآورد که در سی دقیقه پایانی، رز دپ سکانسی را به تنهایی حمل میکند که بدون شک یکی از بهترین سکانسهای سینما به شمار میرود. او در این سکانس احساساتی شبیه به ترس از بیرون و درون، استرس از دست دادن عشق و در عین حال گلایه از عشق، درد، گناه، عذاب وجدان و معصومیت و همه و همه را پشت سر هم در عرض چند دقیقه با حالتی صرعگونه روی پرده میآورد. البته که شرایط برای لیلی رز دپ مهیاست. دکور مهیاست، گریمی مینیمال و کاستومهایی عالی. سناریو و کارگردان هم… پس در این فضای مساعد، او توانست این شانس را پیدا کند که تاجی طلایی بر شمایل سلطنتی فیلم بگذارد.
شناخت خوب خالق از اثر در حال ساخت و اعتمادی که به استعداد ذاتی و البته تکنیک فراگرفتهاش دارد، باعث میشود توانایی انتقال و گرفتن خواستههای خود را به بهترین نحو از بازیگران داشته باشد. بازیگر هم وقتی ارزشی که برای اثرش قائل است را ببیند، میتواند با اشتیاق بهترین هنرنماییاش را به سکانسهای فیلم بیاورد. اگرز چون تمام زیر لایههای روانی و احساسی شخصیتهایش را میشناسد، در فیلم نوسفراتو هم شبیه به آثار قبلیاش، توانسته کاری کند تا بعدها بازیگران از بازی در این فیلم با افتخار یاد کنند و آن را نقطهای درخشان در کارنامهی حرفهایشان بدانند، که برای لیلی رز دپ این نقطه درخشان همزمان نقطه عطف هم است.
اتمسفریکترین و اغراقآمیزترین صحنهها متعلق به اِلِن هاتر و نوسفراتو است. اگرز این دو شخصیت را در دو سمت سناریو میگذارد و با پیوند دادن این دو فضای کلی فیلم را تعیین میکند. در سکانسهای متعلق به این دو، دیالوگها شاعرانهتر هستند، دست و بدن بازیگرها موقع اکت کندتر حرکت میکند و از صدا هم برای خلق اتمسفر سنگینتر و آنجهانیتری استفاده میشود. شخصیتهای دیگری که مابین این دو قرار میگیرند، نماینده عقل منطقی و شعور بازاری و صنعتی جامعه هستند و وظیفهی تزریق منطق به داستان را برعهده دارند. در هر صورت منطق، توان ماندگاری زیادی در فضای نوسفراتو را ندارد و از نیمه به بعد ماجرا، جنون نوسفراتو کل شخصیتها را در بر میگیرد، جنونی که با نزدیک شدن کنت اورلاک بیشتر و بیشتر میشود، به همین خاطر ترس فیلم تازه از نیمه دوم است که شروع به کار میکند.
فیلم تمام شخصیتهایش را جدی و رشد آنها را تا ته ماجرا پی میگیرد، در حدی که روایت شخصیت فردریش هاردینگ با بازی فوقالعاده آرون تیلور، میتوانست روایت اصلی فیلمی با مقیاس کوچکتر باشد و با بودن او در نقش اصلی و با سه چهارتا شخصیت کوچکتر، پرونده فیلم بسته شود. تقریبا این موضوع برای بقیه شخصیتهای فیلم هم صادق است. فیلم زوجهای خوب و متنوعی به نوبت از شخصیتها شکل میدهد و با استفاده از آنها موقعیتهایی میآفریند که در آن تمهایی نظیر تقابل منطق و ماورالطبیعه، پیری و جوانی، فداکاری و خودخواهی را کاوش کند یا این که طنزهای جالب خود را در جایی که باید راه دهد.
فیلم با استفاده ازشخصیتهایش که هر کدام نماینده بخشی از افراد آن زمان هستند، توانسته گذری به فرهنگ عامه مردم آن زمان و تقابل علم و خرافه بپردازد. این موضوع با توجه به دکور و فضاسازی سنگین، گریم و کاستومهای با دقت، شما را به سده ۱۸۰۰ میلادی اروپا میبرد، از این فیلم اثری در سبک period drama میسازد، اثری که توانسته روح ادبی و فرهنگی آن زمانه را تسخیر کند. البته با وارد کردن عاملی به نام پول و ثروت در تصمیمگیری انسان، این اثر توانسته با جامعه امروز و شرایط امروز انسان هم در ارتباط باشد و با نشان دادن احساساتی شبیه به طمع و پیامدهای سنگین آن روی سرنوشت انسانها، داستان خود را تا ابتداییترین روایات انسانی به عقب میبرد. این همان اثر پیچیده و عمیق فوقالعادهای است که رابرت اگرز خلق کرده و شایسته بالاترین تحسینهاست، چون همزمان برای خود و برای مخاطبش بالاترین ارزشها را قائل شده است، اثری متعلق به تمام زمانهها.
اگرز از چند تکنیک برای سرنخ دادن به مخاطب از زیر لایههای موجود در فیلم یا نشان دادن نیات درونی و حالات روانی شخصیتها استفاده میکند. اولین آنها استفاده از نور و بازی با آن روی چهره و بدن شخصیتهاست. در یک نگاه کلی، داستان نوسفراتو در واقع قرار گرفتن انسان در موقعیتهای مهلک و بزرگتر از خود فرد است که او را مجبور به تصمیمگیریهای سخت میکند. فیلم برای نشان دادن موقعیت شخصیتها و نیات و درونیات آنها، نور و سایه را روی صورت آنها تنظیم میکند. این نور و سایه همانند زور داستان سناریو (به عنوان دست پر زور سرنوشت)، روی تکتک شخصیتها میتابد و قرار میگیرد و روحیات آنها در آن شرایط نشان میدهد. هیچ شخصیتی از زور بازی نور و سایه اگرز در امان نیست و همهی آنها در نهایت باید آن سمت ذات خود را در شرایط زوری سناریو یا همان دست سرنوشت، نشان دهند. اما نوسفراتو اگرز، تنها شخصیتی است که از تاریکی مطلق، در انتها به سمت نور کامل میرود، در آغوش عشق، در یک شات ثابت پایانی که مطمئنم جزو شاتهای ماندگار تاریخ سینما میشود و راه خود را به فرهنگ عامه مردم و کالچر اینترنتی پیدا خواهد کرد.
فیلم اواسط کار برای چند سکانس سرعت روایت از دستش در میرود و در این جا ترس از دست رفتن اتمسفر اولیه پیش میآید، اما بعد از گسترده شدن ناگهانی داستان، دوباره به سرعت مومنتوم را به دست میگیرد و این گستردگی قصه را با رشد دادن شخصیتها و پیچیدهکردن نیات آنها، غنی کردن دیالوگها و چگال کردن اتفاقات پر میکند، شبیه به یک زمین سرسبز گسترده اما خالی که به سرعت شروع به پر شدن از درخت کند. به همین علت نیمه اول و دوم فیلم متفاوت از هم هستند، اولی سرعت کمتر و اتمسفر ساکنتری دارد و در نیمه دوم سرعت بالا رفته و تنش بیشتر میشود و فیلم کارتهایی رو میکند تا بیننده متوجه شود با یک قصه سرسری یا یک بازسازی صرف از نوسفراتو مواجه نیست، تصوری که شاید در نیمه اول فیلم تماشاچی شکاک به این اثر داشت. در نهایت اما چیزی که نصیب این تماشاچی شکاک میشود، یکی از عاشقانهترین و تراژیکترین روایتهای تاریخ سینماست.
به نظر من در بین چهار اثر کارگردانی شده توسط رابرت اگرز، نوسفراتو بهترین اثر اوست و چه از نظر وسعت و مقیاس و چه از نظر عمق و چه زیبایی، یک سر و گردن بالاتر از باقی آثار او قرار میگیرد. حقیقتاً من تا این اثر صبر کردم تا بتوانم اگرز را جزو یکی از بهترین کارگردانهای حال حاضر سینما قرار دهم و حالا این رتبه را او به شایستگی به دست آورده است. اگرز در این اثر نه تنها شیوههای خود را به کار برده تا روایت داستان نوسفراتو را برای مخاطب مدرن دیدنی کند و عمقی به اثر دهد که شایسته ۱۰۰ سال پیشرفت ذهنی انسان در ابعاد روانی باشد، بلکه ادای دین خود را نه فقط به ساختار و زیباییشناسی فیلم اول نوسفراتو، بلکه به مابقی آثار سینمای اکسپرسیونیسم شبیه به The Phantom Carriage نشان داده و کاملاً مشخص است که فیلم نوسفراتو اگرز، بر روی ساختاری شکل گرفته است که چندی از پایههای آن را سینمای صامت و اکسپرسیونیم شکل دادهاند. اگرز چیزهایی از آن آثار که دیگر در سینمای امروز جا ندارند را دور انداخته و اما آنهایی که همچنان ارزشش را دارند به صورت موجز و ظریفتر در اثر به کار برده است.
آیا اگرز توانسته نوسفراتویی مخصوص به خود خلق کند؟ بله. آیا این نوسفراتو در تاریخ سینما ماندگار است؟ باز هم جواب بله است. چون نوسفراتو اگرز، دنبال «جان» گرفتن است و به آن هم میرسد. استعارهی جالبی است. نوسفراتو به همان شکلی میخواهد جان بگیرد، که اگرز میخواهد جان تازهای به IP نوسفراتو بدمد، و این جان را بالاخره رفتهرفته نوسفراتو در انتهای فیلم به دست میآورد، با کام گرفتن از عشق، جان گرفتنی که در یک تناقض شاعرانه، مرگ نوسفراتوی از قبل مرده شده را رقم میزند. اگرز اثری لایه به لایه، جادویی، عاشقانه، روانشناختی، تاریخی، تراژیک، زیبا و شاعرانه آفریده که تا ابد ماندگار خواهد بود.
100
امتیاز ویجیاتو
آیا اگرز توانسته نوسفراتویی مخصوص به خود خلق کند؟ بله. آیا این نوسفراتو در تاریخ سینما ماندگار است؟ باز هم جواب بله است. چون نوسفراتو اگرز، دنبال «جان» گرفتن است و به آن هم میرسد. نوسفراتو به همان شکلی میخواهد جان بگیرد، که اگرز میخواهد جان تازهای به IP نوسفراتو بدمد، و این جان را بالاخره رفتهرفته نوسفراتو در انتهای فیلم به دست میآورد، با کام گرفتن از عشق، جان گرفتنی که در یک تناقض شاعرانه، مرگ نوسفراتوی از قبل مردهشده را رقم میزند. اگرز اثری لایه به لایه، جادویی، عاشقانه، روانشناختی، تاریخی، تراژیک، زیبا و شاعرانه آفریده که تا ابد ماندگار خواهد بود.