نقد فیلم The Crow | ملاقات رومئو و ژولیت با جان ویک
The Crow یک فیلم ابرقهرمانی محصول سال 2024، به کارگردانی روپرت سندرز (Rupert Sanders) براساس فیلمنامه ای از زک بایلین (Zach Baylin) و ویلیام اشنایدر است. بعد از فیلم The Crow 1994، این نسخه، دومین فیلمی است که از سری کتابهای مصور جیمز اوبار به همین نام (1989) اقتباس شده است.
بیل اسکاشگورد (Bill Skarsgård) در نقش اریک، افکیای توئیگز (FKA Twigs) به عنوان شلی، دنی هوستون (Danny Huston) به عنوان وینست روگ، لورا برن (Laura Birn) و چندی دیگر در این فیلم به ایفای نقش میپردازند.
کلاغها نمیمیرند!
شلی نوازنده جوانی است که از دوستش ایزابلا ویدئویی دریافت میکند. در فیلم، یک اشرافزاده موسیقیدان به نام وینست روگ، شلی را مجبور به انجام جنایت کشتن یک زن میکند. ایزابلا با خواندن وردی در گوشش توسط وینسنت، خود را میکشد. شلی تصمیم میگیرد که فرار کند اما در مسیر توسط پلیس به جرم داشتن مواد مخدر دستگیر و به مرکز توانبخشی فرستاده میشود. اریک، پسری با دوران کودکی آشفته که درگیر اعتیاد است، در همان مرکز توانبخشی با زندگی و کابوس های شبانه، دست و پنجه نرم میکند. این دو بعد از مدتی با یکدیگر آشنا میشوند و ارتباط عمیقی برقرار میکنند.
ماریان، دست راست وینسنت، ناگهان در مرکز توانبخشی ظاهر میشود، شلی وحشتزده از اریک تقاضای کمک میکند تا فرار کنند. آنها با یکدیگر از مرکز میگریزند و به خانه یکی از دوستان شلی پناه میبرند. شلی و اریک به سرعت عاشق هم میشوند اما خیلی زود توسط تیم وینسنت پیدا شده و به طرز فجیعی به قتل میرسند. اریک در یک مکان عجیب برزخگونه بیدار میشود. یک راهنما او را آگاه میکند که با کشتن سربازان شیاطین میتواند شلی را دوباره به زندگی بازگرداند.
اریک اکنون به عنوان یک نامیرا میتواند زخمهای خود را التیام ببخشد. او احیا میشود و چند نفر از افراد وینسنت را به قتل میرساند. اریک، ماریان را در یک اپرا باشکوه، دنبال و پیدا میکند و قبل از جدا کردن سرش، آدرس وینسنت را به دست میآورد. اریک در نبردش با وینسنت موفق میشود که او را شکست دهد و مانع از به جهنم رفتن روح شلی شود، در انتها شلی به زندگی برمیگردد و اریک به دنیای مرگ میرود.
کارگردانی یک وجهی
یکی از اصلیترین مشکلات کارگردانی، عدم تعادل میان فضای تاریک و حس احساسی فیلم است. در حالی که فیلم باید احساسی عمیق از تراژدی و انتقام را به نمایش بگذارد، سبک کارگردانی بیش از حد به جنبههای اکشن و خشونت توجه کرده و عمق احساسی شخصیتها، به ویژه رابطه اریک و شلی، به خوبی نمایش داده نمیشود. در واقع کارگردان زمان زیادی را برای باورپذیر کردن احساسات در فیلم صرف نکرده. برای مثال بیریشه بودن حس انتقام جویی اریک باعث شده تا از خودگذشتگیهای او برای شلی، منطقی به نظر نرسد.
استفاده افراطی از جلوههای ویژه و صحنههای اکشن، مانع از توسعه شخصیتها و ارتباط عاطفی بین آنها شده است. علاوه بر این، وجوه تاریک شیطان که در شخصیت منفی وینسنت رخنه کرده است نیز پیشینه قابل پذیرشی را به مخاطب ارائه نمیکند. تقریبا تمام افرادی که در این فیلم به ایفای نقش میپردازند، نمیتوانند خیر و شر درونشان را برای مخاطب قابل قبول تصویر کنند؛ بنابراین، حسی را نیز در بیننده برنمیانگیزند.
همچنین ریتم فیلم به خوبی تنظیم نشده و کارگردانی بهخصوص در میانههای فیلم، دچار افت میشود. سازنده با وارد کردن هیاهوهای غیر ضروری عناصر شیطانی، کشش لازم برای حفظ علاقه مخاطب را از دست میدهد. این مسئله در کنار استفاده از کلیشههای مرسوم ژانر جنایی و انتقام، باعث میشود که فیلم به یک اثر سطحی و فاقد نوآوری تبدیل شود. در نهایت باید گفت که کارگردان با پافشاری بر تنها یک جنبه روایت، داستان اصلی را تخریب کرده است و با همین مولفه، فیلم به یک فانتزی بیحس بدل میشود.
روایت نامتعادل!
داستان بیسر و ته فیلم یکی از بزرگترین نقاط ضعف آن است. با اینکه بازسازی یک اثر کلاسیک انتظارات زیادی را ایجاد میکند، روایت فیلم نه تنها خط داستانی منسجمی ندارد، بلکه از بسیاری از عناصر کلیدی داستان اصلی نیز فاصله میگیرد و بدون هیچ انسجامی به موضوعات و سکانسهای مختلف و پرت میپردازد. یکی از مشکلات عمده این است که فیلم نمیتواند به درستی داستان تراژیک و عمیق شخصیتهای اریک و شلی را روایت کند. در عوض، به جای اینکه روی رشد احساسی و انگیزههای درونی شخصیتها تمرکز کند، به افراط در استفاده از صحنههای هیجانانگیز و پر جنب و جوش روی میآورد که هیچ کمکی به پیشرفت داستان نمیکنند.
بسیاری از سکانسهای کلیدی بدون هیچ پیشزمینه منطقی و یا ایجاد تعلیق مناسب اتفاق میافتند، این باعث میشود که بیننده احساس سردرگمی کند. از سوی دیگر، فیلمنامه نویسان نتوانستند میان جهان روایی فانتزی و واقعگرایانه تعادلی ایجاد کنند. نتیجه کار، دنیایی بیهویت است که نه کاملاً تاریک و گوتیک است و نه یک دنیای واقعی و ملموس که بتوان با آن ارتباط برقرار کرد. این ناهماهنگی در لحن و روایت، باعث میشود که فیلم یک روایت بیانسجام و ضعیف را به نمایش بگذارد.
در نهایت، روایت نامتعادل و پراکنده فیلم نه تنها به شخصیتپردازی آسیب میزند، بلکه کلیت فیلم را به تجربهای ناقص و بدون جاذبههای داستانی لازم تبدیل میکند. همچنین روایت تنها به داستانهای وینسنت درباره رخنه شیطان و کارهای شرورانهای که محکوم به انجامش است اکتفا میکند. بنابراین خط قصه سعی ندارد تا کشش روایی و به آگاهی رساندن مخاطب را از طریق بروز فاجعه تجسم بخشد. The Crow به حدی پیچیدگیهای غیر ضروری را وارد میکند که مخاطب از میانه داستان حتی سعی نمیکند معمایی را در ذهنش حل کند و یا برای پیدا کردن جوابی منتظر اتفاق خاصی بماند!
نسخه بد یک اثر خوب
فیلم The Crow در مقایسه با نسخه کلاسیک 1994 به کارگردانی الکس پرویاس (Alex Proyas)، تفاوتهای زیادی از نظر سبک، لحن و اجرای داستان دارد. نسخه 1994، یک فیلم گوتیک و تیره با فضای بصری منحصربهفرد بود که از آن اثری جاودانه و ماندگار ساخت. پرویاس به عنوان کارگردان، از سبکهای بصری بسیار تیره و افسرده استفاده کرد که با شخصیت اصلی و داستان تراژیک آن همخوانی داشت. این فیلم از لحاظ سبک بصری تأثیر زیادی بر فیلمهای آینده در ژانر ابرقهرمانی و فانتزی دارک داشت. در مقابل، The Crow 2024 به کارگردانی روپرت سندرز، تلاش میکند تا با رویکردی مدرنتر و واقعگرایانهتر به داستان بپردازد. با اینکه جلوههای بصری و استفاده از فناوریهای جدید بهبود یافتهاند، اما فیلم فاقد آن حس گوتیک عمیق و فضاسازی نمادین نسخه اصلی است. سبک بصری این نسخه بیشتر به صحنههای اکشن متمرکز است و از تاریکی و فضای ملودراماتیک نسخه اصلی فاصله گرفته است.
نسخه 1994، داستان انتقام اریک را با روایتی منسجم و احساسی قوی روایت میکرد. تراژدی قتل او و نامزدش و بازگشت اریک از مرگ برای انتقام، کاملاً دراماتیک و احساسی بود. این نسخه شخصیتهای خود را به خوبی پردازش کرد. بازی براندون لی (Brandon Lee) در نقش اریک به یادماندنی و تأثیرگذار واقع شد. اما در نسخه 2024، کارگردان به نظر میرسد بیشتر روی صحنههای خشونت تمرکز دارد تا توسعه شخصیت. شخصیت اریک بهاندازه نسخه 1994 عمیق پردازش نشده و داستان عاشقانه او با شلی به شکل سطحی روایت میشود. عدم تمرکز بر احساسات و انگیزههای شخصیتها باعث شده که روایت فیلم کمتر احساسی و تاثیرگذار باشد.
نسخه 1994 با لحن شارپ و موسیقی متناسب با فضای تیرهاش، تجربهای کامل از یک داستان انتقام تاریک و افسرده ارائه میداد. این فیلم برای زمان خود لحن و اتمسفر خاصی داشت که با ژانرهای اکشن و درام تلفیق شد و یک فضای کاملاً منحصر به فرد ایجاد کرد. از سوی دیگر، The Crow 2024 نتوانسته است لحن مشابهی را حفظ کند و بهجای تمرکز بر فضای تاریک و تیره، بیشتر به اکشن و جلوههای ویژه پرداخته است. این مسئله باعث میشود که فیلم از نظر لحن تیز و تراژیک نسخه اصلی فاصله بگیرد و بیشتر شبیه به فیلمهای اکشن مدرن آبکی به نظر برسد.
براندون لی در نسخه 1994 اجرای فوقالعادهای داشت که به واسطه مرگ او در حین فیلمبرداری نیز به یک اجرای افسانهای تبدیل شد. او شخصیت اریک دراون را با عمق و احساسی قدرتمند به تصویر کشید که یکی از دلایل ماندگاری این فیلم است. بیل اسکاشگورد در نسخه 2024 عملکرد قابل قبولی دارد، اما به اندازه لی در نقش اریک تأثیرگذار نیست. او نتوانسته همان عمق احساسی و پیچیدگی شخصیت را که لی به نقش اریک بخشید، بازسازی کند. اجرای اسکاشگورد بیشتر حول محور انتقام و اکشن متمرکز است و کمبودهای عاطفی و روانی در شخصیت او به وضوح قابل مشاهده نیست.
موسیقی نسخه 1994 که شامل قطعاتی از هنرمندان معروف دهه 90 مانند The Cure و Nine Inch Nails بود، به طور کامل با فضای تاریک فیلم هماهنگ ظاهر شده و به خلق اتمسفری غمانگیز و افسرده کمک میکرد. این موسیقی یکی از عوامل مهم در ایجاد هویت نسخه اصلی است. در نسخه 2024، موسیقی فیلم برجسته نیست و به نظر میرسد که فاقد همراهی لازم با داستان و فضای فیلم باشد. موسیقیهای مدرن و افکتهای صوتی نتوانستهاند همان نقش حیاتی و تأثیرگذاری که در نسخه اصلی داشتند را بازی کنند. در مجموع، The Crow 1994 به عنوان یک فیلم کلاسیک با رگههای گوتیک و تراژیک ماندگار شد که به واسطه فضاسازی منحصربهفرد، روایت احساسی و اجرای قوی، همچنان در خاطرهها مانده است. اما The Crow 2024، علیرغم بهروزرسانیهای بصری و استفاده از تکنولوژیهای جدید، نتوانسته است همان عمق و جذابیت را ارائه دهد. روایت بیسر و ته، فقدان شخصیتپردازی قوی و تمرکز بیش از حد بر اکشن، این فیلم را به اثری سطحی نسبت به نسخه اصلی تبدیل کرده است.
کلام آخر
داستان فیلم به طور کلی پراکنده و ناهماهنگ است و مخاطب به سختی میتواند با روند اتفاقات ارتباط برقرار کند. بسیاری از صحنهها بدون پیشزمینه مناسب رخ میدهند و روایت به نظر سرسری پیش میرود، بدون اینکه پیچیدگیهای احساسی و داستانی لازم را ارائه دهد. نسخه جدید نتوانسته شخصیتها را با عمق و جزئیات کافی به تصویر بکشد. حتی شخصیت منفی اصلی، وینسنت روگ، بهعنوان یک جنایتکار بدون انگیزههای مشخص به تصویر درآمده که فاقد پیچیدگی و جذابیت است. همچنین، روند داستان انتقام نیز به شدت کلیشهای است و نوآوری خاصی در آن دیده نمیشود.
به دلیل توسعه ناقص شخصیتها و تمرکز بیش از حد بر صحنههای اکشن، بیننده نمیتواند با اریک یا دیگر شخصیتها همذاتپنداری کند. این در حالی است که نسخه 1994، با تمرکز بر احساسات عمیق اریک و انگیزههایش برای انتقام، توانسته بود ارتباط احساسی قویتری با مخاطبان برقرار کند. علاوه بر این، موسیقی در نسخه 2024 تاثیر زیادی بر فضای فیلم ندارد و برخلاف نسخه 1994 که موسیقی آن مکمل فضای گوتیک و احساسی فیلم بود، در اینجا موسیقی بیشتر در خدمت صحنههای اکشن است و حس خاصی به فیلم اضافه نمیکند. در مجموع، The Crow 2024 نتوانسته به خوبی از منابع اصلی خود بهرهبرداری کند و بهعنوان یک بازسازی مدرن، عمق و اصالت نسخه کلاسیک را از دست داده است.
داستان اصلی با جنگهای شدید و فداکاریهای عاشقانه میان اریک و شلی ادامه مییابد و در نهایت، اریک برای نجات جان شلی مجبور میشود جان خود را فدا کند. روایت سرشار از عناصر اکشن، انتقام و یک عشق تراژیک است که در دنیای تاریک و خشن فیلم تصویر میشود، اما فیلم مورد نظر نتوانست این مفاههیم را به خوبی پردازش و تصویر کند و در انتها، تنها میتوان گفت که فیلم مورد نظر، یک اثر کم کیفیت، غیر قابل باور و کم جاذبه است.
30
امتیاز ویجیاتو