فانی لند‌

چرا سریال بریکینگ بد با هر بار تماشا جذاب‌تر می‌شود؟

ده سال پیش، من ماجراجویی برکینگ بد خود را با یک پایان حماسی به اتمام رساندم که در آن والتر وایت (برایان کرانستون) سرانجام سقوط کرد و امپراتوری او به هم ریخت. برای من آخرین صحنه سریال یک پایان پُر از کاتارسیس بود، نوعی حسابرسی اخلاقی. اما بعد از یک دهه از پخش آن و تماشای مجدد سریال، می‌بینم که چقدر لایه‌ها و جزئیات ظریف درست از روی بینی من گذشت و من به آن‌ها توجه نکردم. به نظر من بازگشت به برکینگ بد مانند یک سفر باستان شناسی است؛ اما چرا؟ چون سریالی که به نظر شناخته شده بود ناگهان گنج‌های پنهانی را برای من آشکار کرد.

من به عنوان یک مخاطب شیفته «Breaking Bad» سال‌ها معتقد بودم که این سریالی است که در آن شخصیت اصلی (یک معلم شیمی که تبدیل به یک سلطان مواد مخدر می‌شود) داستانی درباره گذار از قربانی بودن به نقش یک درنده است. اما چیزی که الان دیدم داستانی پیچیده‌تر و از نظر احساسی شدیدتر بود. سازندگان بریکینگ بد تقریباً در هر صحنه‌ای که قبلاً متوجه آن نشده بودم بذرهای شک کاشتند، و اکنون آنها در بازگشت دوباره به سریال در برابر چشمان من منفجر شدند.

جالب اینجاست که خود وینس گیلیگان، خالق سریال، اعتراف کرد که پایان «بهتره با سال تماس بگیری» در سال 2022 نوعی خداحافظی او با دنیای «بریکینگ بد» بود. از این منظر، هر دیدار مجدد با والتر و جسی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند، به‌ویژه در زمینه صحنه‌های پایانی آن‌ها و آنچه که داستان بعداً در «ال کامینو» اضافه کرد. اینجاست که باید گفت سریال بریکینگ بد با هر بار تماشا جذاب‌تر می‌شود.



جزئیات در برکینگ بد، یک کُل عالی ایجاد می‌کنند!

در بازگشت به اثری چون سریال بریکنیگ بد، یکی از برجسته‌ترین عناصر این است که چگونه بسیاری از جزئیات بصری و روایی به عنوان تیزرهای ظریف رویدادهای آینده عمل می‌کردند. در این مورد یکی از مثال‌هایی که در بار اول تماشای سریال از دست دادم، نحوه بازی سازندگان اثر با زبان بصری نمادگرایی است. این یعنی اغلب، آنچه در پس‌زمینه ظاهر می‌شود، از لیوان‌های زرد گرفته تا عکس‌هایی از مناظر صحرای نیومکزیکو، همه شیوه‌ای به شیوه‌ای ظریف تنش ایجاد می‌کند.

وقتی برای بار دیگر پای سریال می‌نشینید و با دقت به آن فکر می‌کنید، چیزی که بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد این است که چگونه شخصیت گاس فرینگ (جیانکارلو اسپوزیتو) به عنوان نقطه مقابل والتر وایت نشان داده می‌شود. گاس، به عنوان نمادی از محاسبه سرد، تقریباً به عنوان یک شرور شکسپیری معرفی می‌شود، در حالی که والت تبدیل به یک قهرمان تراژیک می‌شود که سقوطش تقریباً از ابتدا قابل پیش بینی است. گاس انگیزه‌ها و روش‌های والتر را زیر سوال می‌برد و سعی می‌کند به طور منطقی (البته، نه همیشه) با هرج و مرجی که والت ایجاد کرده است مقابله کند. خب این نکته‌ ریزی است که در تماشای دوباره یا چندباره سریال بهتر به چشم می‌آید و آن را جذاب‌تر می‌کند.

پیچیدگی شخصیت – بدی که آشکار نیست!

در مواجه دوباره با سریال برکینگ بد، من به عنوان مخاطب با تماشای هر قسمت، متوجه می‌شدم که چگونه سریال با حس اخلاقی ما نسبت به قهرمان داستان بازی می‌کند. باید توجه داشت که شخصیت‌های اصلی «برکینگ بد» به‌عنوان بد یا خوب معرفی نمی‌شوند – اما چرا؟ چون آنها پر از تضاد هستند. برای مثال والت که در ابتدا ناامید به نظر می‌رسد و برای خانواده‌اش می‌جنگد، بعد از عبور چند اپیزود ابتدایی، رفته رفته معلوم می‌شود شخصیتی با انگیزه‌های عمیق‌تر است. در واقع تبدیل شدن او به هایزنبرگ فقط ماسکی نیست که او بر چهره می‌گذارد، بلکه راهی برای رها کردن جنبه‌های تاریک شخصیت اوست.

اکنون در نگاهی به گذشته، متوجه می‌شوم که شخصیت والتر به عنوان عنصر درگیرکننده داستان، نه تنها شخصیت‌های دیگر، بلکه خود بینندگان را نیز می‌توانست دستکاری کند. بدیهی است که انگیزه او برای شرارت، به ویژه در فصول میانی، دیگر انگیزه محافظت از خانواده‌اش نبود. این یعنی هر دروغی که او به اسکایلر (آنا گان) می‌گفت، نمودی از نیاز عمیق والتر وایت به کنترل بود. بنابراین یکی از عناصر مهم سریال رابطه والتر و جسی (آرون پل) بود که تقریباً یک رابطه پدر و پسری بود، اما همین ارتباط نیز آلوده به زهر قدرت و خشونت بود.

پایانی که باز می‌ماند

در تمام این سال‌ها هر وقت از واکاوی نکات پنهان پایانی در خط روایی سریال حرف به میان می‌آید، فینال سریال «بریکینگ بد» اغلب به عنوان پایانی روشن برای داستان تعبیر می‌شود. با همین نگاه وقتی با بررسی مجدد آن صحنه هنگامی که والتر برای آخرین بار تجهیزات آزمایشگاه را لمس می‌کند، ما متوجه می‌شویم که عشق واقعی او شاید همین بوده باشد، نه خانواده‌اش! در نتیجه همیشه این نبوغ و آشنایی با زیر و بم شیمی است که او را تعریف می‌کند.

از طرفی دیگر جسی که در آخرین لحظاتش از جهنم فرار کرده، بیننده را در فکر آینده‌ این شخصیت رها می‌کند. البته فیلم El Camino پاسخ‌هایی را ارائه می‌دهد، اما هنوز هم جایی برای حدس و گمان باقی می‌گذارد که آیا واقعاً شخصیتی چون جسی می‌تواند از گذشته خود رهایی یابد یا خیر. در نتیجه بار هر با تماشای سریال مشخص می‌شود که این داستان عمداً موضوعاتی را باز گذاشت و به بینندگان این فرصت را داد تا سرنوشت شخصیت‌ها را به روش خود تفسیر کنند.

خلاصه کلام!

بازگشت به «برکینگ بد» برای هر مخاطبی، آن هم پس از یک دهه، تجربه غیرمنتظره‌ و با طراوتی خواهد بود. اما چرا؟ چون با تماشای دوباره سریال، نه تنها به یاد خواهید آورد که چرا بار اول اینقدر درگیر این سریال و شخصیت‌های آن بودید، بلکه لایه‌ها و ظرافت‌هایی را که قبلاً از دست داده بودید، نیز قابل کشف است.

این حرف یعنی آنچه در ابتدا داستانی ساده در مورد افول اخلاقی یک مرد به نظر می‌رسید، اکنون برای خود من به عنوان تحلیلی پیچیده از ضعف‌ها، جاه طلبی‌ها و خودفریبی انسانی به نظر می‌رسد. «بریکینگ بد» ثابت می‌کند که داستان‌های خوب فقط در طول زمان است که عمق پیدا می‌کنند، و شما را تشویق می‌کنند که دوباره به آنها بازگردید، با دیدگاهی جدید و حساسیت بیشتر به جزئیات.

آیا می‌توانم در ده سال آینده حتی نکات بیشتری از این داستان را کشف کنم؟ شاید. این قدرت یک اثر واقعاً استادانه است که همیشه بیش از آنچه در نگاه اول به نظر می‌رسد در آن وجود دارد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!